ماجرای تفقد میرزای شیرازی از عمان سامانی ماجرای تفقد میرزای شیرازی از عمان سامانی
عمان سامانی را باید احیاگر ادبیات عرفانی عاشورایی در ایران دانست، آنگاه که نام مجموعه شعر خود را با تلفیقی از دو واژه فارسی و عربی به نام «گنجینةالاسرار» مینامد.
دکتر علیزاده مدیر گروه کتابشناسی دایرةالمعارف پیامبر اکرم(ص) شخصیت و اشعار عمان سامانی را مورد تحلیل قرار داده است.
گفتنی است دکتر علیزاده مدیر گروه کتاب شناسی دائره المعارف پیامبر اکرم ( ص ) در پژوهشگاه باقر العلوم و مدرس ادبیات و معارف و از چهرهای علمی و عاشورا پژوهان کشور، علاوه بر تحصیلات حوزوی و دانشگاهی دارای آثاری مانند، سیری در سلوک حسینی در معرفی 500 کتاب درباره امام حسین علیه السلام، مقالات و نقد آثار عاشورایی، اسلام شناسی و تاریخ اسلام است.
* به عنوان اولین سوال زندگینامه کوتاهی از عمان سامانی ارائه دهید و این که شخصیت عمان از چه کسانی متاثر بوده است ؟
ضمن تشکر از دوستانی که در ترویج فرهنگ و ادب فارسی و معرفی شاعران عاشورایی قدمی برداشته اند، قیام عاشورا و حرکت سید الشهدا بازتاب، نتایج و ثمرات فراوانی داشته است که یکی از آنها، هنر عاشورایی و بخشی از آن ادبیات عاشورایی است و باز بخشی از ادبیات عاشورایی شعر عاشورایی و منظومههای عاشورایی است و بیش از هزار سال از زمان “کسایی مروزی” تا به حال ادامه داشته است، ادبیات عاشورایی در قرن 14 و 15 رواج کمی و کیفی فوق العاده ای در شعر، نثر، داستان و نمایشنامه نامه نویسی و… پیدا کرده است و همچنان فزاینده و رو به گسترش است، در این بین نقش «عمان» در ادبیات عاشورایی بسیار برجسته است چرا که ایشان علاوه بر آن، بعد ادبی و هنری و شاعرانه به عنصر برجسته عرفان نیز پرداخته است، یعنی یکی از پیشکسوتان در عرصه عرفان عاشورایی جناب عمان سامانی میباشد و منظومه ایشان به “گنجینه الاسرار” مشهور شده است.
* ترکیب فارسی ” گنجینه ” و ” الاسرار ” عربی چه سری دارد ؟ آیا این نوع ترکیب از نظر ادبی درست است ؟
نام این منظومه ترکیبی است از “گنجینه” فارسی با “الاسرار” عربی و این ترکیب غلط مشهوری شده است که شاید عمدی داشته اند و میخواسته اند “گنجینه” فارسی را با “اسرار” عربی گره بزنند.
* آیا نامگذاری ” گنجینة الاسرار ” توسط خود عمان بوده است ؟ ممکن نیست نام کتاب توسط نساخ یا بعدها نوشته شده باشد ؟
من تحقیقی در این موضوع نکرده ام، ولی نسخههای قدیمی همه با عنوان “گنجیة الاسرار” به طبع رسیده است و شاید ایشان نام “گنجینه اسرار ” بر منظومه خود گذاشته بودند و بعدها مشهور به “گنجینه الاسرار ” شده باشد. البته در گذشته دیوانهایی به وزان “گنجینه” مانند “کنز الاسرار” و “مخزن الاسرار ” موجود بوده است و ممکن است ایشان نام “گنجیة الاسرار” را از ایشان وامگیری نموده باشند. در زمان قاجار و عصر ایشان، دوران عربی زدگی در نثر و شعر فارسی بوده است. لذا استفاده از ” الف و لام ” عربی هم جا افتاد، اما اینکه خود ایشان این نام را بر منظومه خود نهاده باشند بررسی نکرده ام، ولی بهر حال ایشان در ردیف بزرگانی مانند سنایی عارف، مولانا، سید بن طاووس بودند، البته ایشان در قالب نثر از پیشروان بوده اند و عمان سامانی را باید از این پیشکسوتان دانست، اگر چه در دوره متاخر و معاصر افرادی، شعر عاشورایی عرفانی نیز سروده اند، اما بهر حال این کتاب سبب شد که خیلیها بسوی سبک او رفتند و ادبیات عاشورایی عرفانی را دنبال کردند و منظومه عمان موجب رواج این بخش از ادبیات عاشورایی شد و با فاصله کمی منظومه “زبدة الاسرار ” سروده شد و این دیوان با اینکه بسیار مهم و با ارزش و مفصل تر از ” گنجینة الاسرار ” است، اما به پای گنجینه عمان نرسید؛ مرحوم اقبال و الهی قمشه ای نیز از پیروان سبک عمان هستند.
البته همه کسانی که مثنوی عرفانی سروده اند چه درباره عاشورا و چه در مباحث دیگر، تحت تاثیر حکیم سنایی غزنوی و بعد از او عطار و مولانا بوده اند و «عمان» هم به وزن مثنوی توجه داشته است.
کیست این پنهان مرا در جان و تن ****کزبان من همی گوید سخن
«فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» که وزن مثنوی است و پیداست که عمان، لحن و زبان عرفای مثنوی سرای قبل از خود را کاملا لحاظ کرده است. ولی اصل کار او کار نو و بدیعی است، یعنی او حماسه عاشورا و امام حسین علیه السلام را در یک دستگاه عرفانی ارائه داده است و کل حرکت اباعبد الله را در یک عرفان نظری و عملی مشاهد نموده است و بر این اساس تفسیر کرده است و تا زمان ایشان با این تفسیر به واقعه عاشورا نگاه نشده بود. دیوان و منظومه ای را نمی یابیم که از آغاز تا انجام به اینصورت عارفانه به حماسه عاشورا نگاه کرده باشد و آن را به نظم در آورده باشد.
البته صاحب زبدةالاسرار از لحاظ سواد و تجربه از مرحوم عمان سامانی قوی تر بوده است. کما اینکه تفسیر عرفانی او بر قر آن بر این معنا گواه است و اما اهل ادب و نظر، اذعان دارند که اگر هم در بعض ابیات از عمان جلو تر است یا در سطح او سروده است، اما اگر مجموع را در نظر بگیریم باز هم به عمان نمی رسد با اینکه مجال بیشتر و حجم بیشتری به اشعار خود اختصاص داده است، اما منظومه او مانند عمان اقبال نیافت و در درجه بعد قرار میگیرد.
* خصوصیت خاص شعر عمان، عرفانی بودن آن است، آیا این کتاب در عصر خود ایشان هم این جایگاه را یافته بود، یا اینکه این رویکرد و اقبال در عصرهای بعد اتاق افتاد ؟
شهرت عمان و شعر او که در عصر قاجار میزیست، بواسطه منظومه و با توجه به اشعاری که در دیوان او مشاهده میشود است، اگر این منظومه نبود او در حد شاعران متوسط عصر قاجار بود و در آن صورت نام و اعتباری نداشت چرا که شاعران عصر عمان، افراد زبردست و مشهوری مانند قائانی، مجمر، وصال شیرازی، صبای کاشانی و.. میباشند تا برسد به دوره مشروطه که دوران ملک الشعرای بهار است و با وجود این شاعران نامدار، اگر عمان گنجینه الاسرار را نسروده بود خیلی جایگاه مهمی نداشت.
* آیا تنها اثر عمان همین کتاب ” گنجینة الاسرار ” است ؟
گنجینة الاسرار بعلاوه دیوان اشعار او که مجموعه ای از غزل و قصیده و مثنوی است، مجموعه دیوان او را تشکیل میدهد و دیوان او بارها چاپ شده است، اما هیچگاه اهمیت عمان را به دیوان او نیست بلکه اهمیت و جایگاه عمان بخاطر مثنوی عرفانی عاشورایی اوست.
* بزرگان اهل معرفت چه نگاهی به ایشان داشته اند و اتهام غالی گری در اشعار او را چگونه ارزیابی میکنید ؟ آیا این مطلب ناشی از بد فهمی افراد نمی باشد ؟
غلو از نظر «اعتقادی» با غلو در «ادبیات» متفاوت است، یکی ار هنرهای شاعرانه اغراقهای شاعرانه میباشد و این صنعت یکی از صنائع شعری میباشد و شاعر هر چه اغراق آمیزتر سخن بگوید شاعرانه تر سخن گفته است، مثلا اگر در امری که بسیار عادی است، به کسی مصیبتی برسد و شما در شعر میگویید: ” ای آسمان خون گریه کن ” چون در این مطلب شدت غلو و اغراق بکار رفته است، لذا اثر گذار و جانگداز است و اگر قرار باشد شاعر اغراق و مبالغه نکند و تا سر حد غلو نرساند در واقع شعر او بی رنگ میشود.
* در برخی از ابیات او عبارتی مییابیم مانند “سرخوش از صهبای آگاهی شدم ****دیگر اینجا زینب اللهی شدم ” که با وجود تصریح در غلو آیا توجیه و محملی بر آن میتوان یافت ؟
با شناختی که از عمان هست و تاییدی که بزرگان درجه اول شیعه و عرفان نسبت به ایشان داشته اند، میتوان دریافت ایشان این معانی را حقیقتا قصد نکرده اند، داستان معروفی است که ایشان با جمعی از شیعیان لرستان و منطقه سامان به سامرا و عتبات عالیات مشرف شده بودند و در این سفر به زیارت میرزای شیرازی نائل میشوند، وقتی میرزای شیرازی متوجه شدند عمان در این جمع حضور دارد به ایشان بسیار احترام کردند، کسانی که با میرزای شیرازی ملاقات کردند، عدهای از بزرگان و خوانین بودند و عمان را به عنوان زیارت نامه خوان و مداح همراه خود برده بودند و به او اهمیتی نمی دادند و میرزای شیرازی که متوجه او شدند و شاید بخشهایی از منظومه او بدست ایشان رسیده بود، آنچنان از عمان تفقد میکند که همگان تعجب میکنند و میفرماید، ای کاش همه درسی که خوانده ام را به شما میدادند و ثواب این منظومه را به من میدادند و میتوان این مطلب در نسخههای قدیمی تر دیوان عمان یافت.
* آیا گزارش شفافی از زندگی عمان بدست ما رسیده است ؟
متاسفانه اطلاعات کاملی درباره ایشان نداریم و تنها میدانیم که نام او “نور الله” فرزند ” میرزا عبد الله سامانی ” و معروف به “میرزا نور الله ” بوده است و در زمان خودش ملقب به “تاج الشعرا” میشود و تخلص شعری “عمان” را برای خود انتخاب میکند و چون از قریه “سامان” - سامان در چهار محال بختیاری و نزدیک سرچشمه زاینده رود قرار دارد میباشد به عمان سامانی معروف میشود. او هم عصر ناصر الدین شاه بوده است و در زمان او شاعر دیگری به نام میرزا ابوالفتح خان دهقان سامانی زندگی میکند و برخی ممکن است “دهقان سامانی” را با “عمان سامانی” اشتباه بگیرند، اما این دو متفاوتند.
عمان، تحصیلات خود را از مکتبخانه شروع میکند و برای ادامه تحصیل به اصفهان میرود و در مدرسه «نیماورد» یا «نیما رود» اصفهان ادامه تحصیل میدهد و این مدرسه، مدرسه بسیار مهمی در اصفهان بوده است و بسیاری از بزرگان اصفهان در آنجا تحصیل کرده اند و بعد از آن وارد مدرسه صدر اصفهان میشوند و علوم رائج زمان خود را در حد مقدمات و سطح حوزه فرا میگیرد و در همان ایام، با دهقان سامانی نیز هم درس بودند و در مدرسه جد بزرگ اصفهان، بوسیله یکی از اساتیدش به نام میرزا محمدهادی پاقلعه ای به عرفان کشیده میشود و درجاتی در تهذیب و عرفان طی میکند و به کمالاتی میرسد و درباره ایشان اطلاعات بیشتری نداریم، بهر حال ایشان ابتدا در سامان دفن میشوند و بعدا به “وادی السلام” نجف برده میشوند و بهترین نشانه بر فهم و عمق و ادبیات ایشان “گنجینة الاسرار ” میباشد که در نوع خود بی نظیر است، البته اگر با مثنوی مولوی یا عطار مقایسه شود در بخشهایی از آنها کم نمی آورد، اما در مجموع نسبت به آنها در مرحله بعد قرار میگیرد، اما منظومه عرفانی- عاشورایی او در جایگاهی است که کسی به پای او نرسید. بزرگانی در این وادی قدم برداشتند، ولی کسی نتوانست جای او را بگیرد
* چه عناصر عرفانی که در شعر عمان جلوه نمایی میکند ؟
عمان در منظومه خود، خیلی به دیدگاهها و مبانی عرفان نظری ابن عربی پابند است، معلوم است که در عرفان نظری، استاد دیده است و از فصوص الحکم و آثار عرفانی ابن عربی بی خبر نیست، عمان سامانی بر “عشق” به عنوان یک مبنای عرفانی تاکید فراوانی دارد و با ابن عربی هم افق و هم وادی به نظر میرسد و از اشعار او اینگونه فهمیده میشود که با مثنوی مولانا انس زیادی داشته است و این مطلب از تضمینهایی که در اشاره به ابیات مولانا دارد معلوم میشود، لذا عمان در اصل عرفان، متاثر از ابن عربی و مولاناست، اما ابتکار او این است که کل ماجرای عاشورا بلکه از اول خلقت آدم را در آن سیستم و دستگاه عرفانی بریزد و از عهده آن نیز خوب بر بیاید و خوب پردازش کند. و کسی مانند عمان نتوانست این مطلب را به انجام رساند.
* از دیگر عناصر عرفانی در شعر عمان بگویید ؟
عمان در عرفان مبتکر نیست و تحت تاثیر مولانا، جامی و محی الدین است، جامی و مولانا از شاعران متاثر از محیی الدین هستند و به قول استاد مطهری همه عرفای بعد از محی الدین بر سر سفره ابن عربی نشسته اند ( رک؛ مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج5، ص: 149 ) لذا در این بخش «عمان» پیرو ایشان است، لذا اگر حافظ در وادی عشق سخن میگوید که دیوان او دیوان عشق است و اگر مولوی مطالبی در وادی عشق دارد و میگوید:
” هر چه گویم عشق را شرح و بیان **** چون به عشق آیم خجل باشم از آن”
آنچه جامی و حافظ و مولوی گفته اند، همه ریشه در عرفان ابن عربی دارد و عمان در این قسمتها ابتکار عمل چندانی ندارد و حرفها همان حرف است، اینکه عالم همه مظاهر و تجلیات خدا ست و انسان کاملی مانند امام حسین علیه السلام مظهر اکمل حق تعالی است و در راه رسیدن به معبود قربانی میشود و حتی مسئله عرفانی دیدن عاشورا تنها از عمان نیست و بزرگی مثل سید بن طاووس هم به عاشورا و وقایع آن نگاه عرفانی دارد و در مقدمه لهوف حرف عجیبی گفته است او میگوید: « و لو لا امتثال أمر السنة و الکتاب فی لبس شعار الجزع و المصاب لأجل ما طمس من أعلام الهدایة و أسس من أرکان الغوایة و تأسفا علی ما فاتنا من السعادة و تلهفا علی امتثال تلک الشهادة و إلا کنا قد لبسنا لتلک النعمة الکبری أثواب المسرة و البشری » اگر نبود که امر ائمه(ع) به عزا دارای حسینی، این روز را جشن میگرفتیم چرا که حضرت از چاه اشقیاء به دیدار حق رفته است، میبینیم که سید با نگاه عرفانی به واقعه عاشورا نگاه میکند، پس عمان در اصل عاشقانه دیدن و عارفانه دیدن، مبتکر نیست و دیگران هم این مطالب را گفته اند، منتهی ایشان در قالبی خوب قضیه را مطرح میکند لذا ” گنجینة الاسرار ” نمود پیدا کرده است و الا همان “می” و “عشق” و “قربانی” ی که امثال حافظ و مولانا دارد او هم دارد.
* در بین دیوانهای عربی شاید کسانی مقدم بر عمان باشند آیا در این مطلب تحقیق شده است ؟
بعد از ابن فارض، تا عصر حاضر ممکن است مطلب اینگونه باشد، اما من در این زمینه بررسی نکرده ام اگر شیعه عرب زبان عارفی باشد، شاید اینگونه نگاهی داشته باشد و من شما را ارجاع میدهم به کتاب امام حسین علیه السلام درشعر عربی از منشورات انتشارات امیر کبیر و در آنجا شاید این مطلب آمده باشد.
* قطعا مطالبی مانند «می»، «قربانی» و «عشق» ریشههای روایی و قرآنی دارند ؟
بله همینطور است؛ مثلا اصطلاح “قربانی” را در مناسک حج داریم و داستان حضرت ابراهیم مشاهده میکنیم « َ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک»؛ «صافات آیه 102 » و این اصطلاح ریشه در این آیه دارد و حتی قبل از داستان ابراهیم این ماجرا بینهابیل و قابیل نیز مطرح است ( مائده؛ آیه 27 )، اگر درباره امام حسین میگویند امام خود را قربانی کرد و علی اکبر را قربانی کرد، اینها همه ریشههای قرآنی دارد و اگر عمان پیشرو است بخاطر این است که این مطالب را در دستگاه عرفانی منظوم و در سطح بالا ارائه داده است.
* عرفان حماسی در این منظومه چه جایگاهی دارد ؟
این منظومه بعد حماسی هم دارد، در یک تقسیم بندی برخی از عرفا، عرفان گریز دارند، نه عرفان ستیز، امام حسین عرفان حماسی و ستیز دارد و چقدر فرق است بین این دو نوع نگاه؛ فکر کوتاه برخی از شیعیان در دوره انحطاط موجب شد که بعضیها اسناد عجز به حضرت سید الشهداء(ع) دهند، در حالی که خود امام(ع) میخواهند به نوعی این مطالب را از خود دفع کنند، عده ای گفتند: امام حسین علیه السلام برای آب التماس میکند و در تعزیهها خواندند و گفتند شاید این مطلب درخواست آب درست باشد، اما امام برای دفع این توهم فرمودند: «الا و انّ الدّعی بن الدّعی قد رکزنی بین اثنتین بین السّلة و الذّلة هیهات من الذّله یأبی اللَّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیّة و نفوس ابیّه من ان نؤثر طاعة اللّئام علی مصارع الکرام…»؛ «تحف العقول، ص 170» اگر آب هم خواستند برای این بود که اتمام حجتی بشود تا بعدها نگویند او آب نخواست تا بدهیم، یا در مورد آب خواستن درباره طفل شش ماه، حضرت نفرمود: من آب میخواهم، بلکه فرمود؛ شما با من جنگ دارید نه با این کودک و خود شما او را سیراب کنید و ایشان هم آن حرکت وحشیانه را انجام دادند.
بخش حماسی دیوان عمان تحت تاثیر منظومههای حماسی بوده است و به نظر میرسد او با شاهنامه هم آشنا بوده است؛ انس با شاهنامه در مناطق لر نشین بسیار رواج داشته و دارد و این مطلب از اسامی که بر فرزندان خود میگذارند و از قبرهایی ایشان و روحیه حماسی و رزم آوری ایشان آشکار میشود، لذا مردمان آن خطه بعد حماسی و روحیه زیر بار زور و ذلت نرفتن را داشتند، در بعد حماسی، منظومههای حماسی مانند “الهامی نامه” یا “باغ فردوس” اثر الهامی کرمانشاهی را مشاهده میکنیم، در واقع شاهنامه امام حسین ( ع ) است که حماسی و با همان وزن در مورد امام حسین سروده شده است. اما عمان این ابتکار را دارد که حماسه و عرفان را با هم پرداخت و عرفان حماسی ارائه داد و در این باب حضرت آیتالله جوادی آملی نیز کتابی با عنوان حماسه و عرفان دارند.
* فهم دیوان عمان مشکل و دشوار است آیا شرحی بر این دیوان غیر از شرح کلانتر انتشار یافته است و فهم آن مبتنی بر چه مقدماتی است ؟
فهم گنجینه عمان سامانی مشکل است لذا آن تعمیم و گسترشی که مانند شعر محتشم دارد نیافته است و این مطلب دو جهت دارد نخست این که درک دستگاه نظری عرفان، مشکل است، نگاه وحدت وجودی و اینکه عالم را تجلیات و مظاهر حق بدانیم از یک توحید خاص و فلسفه متعالیه صدرایی یا عرفان نظری ابن عربی بر میخیزد لذا فهم آن دشوار است گرچه اصطلاحات بکار رفته در دیوان عمان مانند آیینه، میو عشق در بین مردم رائج است اما درک این دستگاه نیاز به تعلیم و تعلم و استاد دارد و اساسا «تماشاگه راز» شهید مطهری به همین دلیل نگاشته شد و استاد مرتضی مطهری به شرح اصطلاحات حافظ پرداخت تا مردم به سوی معانی عامیانه نغلتند و تصور نکنند مراد از “می"، شراب است کما اینکه این برداشت غلط را درباره خیام تصور میکنند و میگفتند: خیام اهل میخوارگی بوده است و شاید بعض مقدسین تصور کنند عمان اهل انحراف بوده است چرا که عاشورا را با میو شراب و معشوق مطرح نموده است.
دلیل دوم دشواری فهم دیوان عمان، زبان عصر قاجار است، رسم رائج ادبای عصر قاجار که عرب زده هستند، استفاده فراوان از کلمات عربی مانند ” استسقاء، اخت الوقار، اطفا السراج، تسویل؛ تلبیه، تفویض و… میباشد که بر دشواری فهم آن برای عوام افزوده است، حتی عمان به فرقه کلامی اعتزالی اشاره میکند یا به عالم “الست” اشاره دارد لذا همه این امور فهم دیوان عمان را برای مخاطب مشکل میکند مثلا مولانا اصطلاح “جف القلم “را مکرر بکار میبرد و مردم عادی از کلماتی مانند “بط” بجای “مرغابی” و “بسمل” بجای “قربانی” و “سبط” بجای “فرزند” و “سجیل” بجای “جهنم” اطلاع ندارند و این مطالب باعث دشواری فهم منظومه است.
عمان در جایی فرقه “حلولیه” را رد میکند و مردم عادی آشنا نیستند و نمی دانند “حلولیه” فرقه ای از صوفیه است که معتقدند حق تعالی در بعض انسانها حلول میکند و اتفاقا ایشان با برخی جنبههای افراطی غلو میستیزد اما شاعر است و گاهی در اوج تعابیر ادبی مطالبی میگوید که خارج از حد شرعی است و با این وجود این امور باعث نشده که این منظومه از ارزش بیفتد و شاید هم بعض ابیات به منظومه او افزوده شده باشد و اما به غیر از شرح استاد کلانتری دو شرح دیگر دیده ام که الان نام آنها بخاطر ندارم.
* با توجه به رونق حکمت و فلسفه در تهران و اصفهان در عصر قاجار آیا عمان از این مطالب متاثر نبوده است ؟
ممکن است اما اثبات آن نیازمند تحقیق و بررسی است.
* آیا تمام دیوان در سبک مثنوی است ؟
تمام آن بر وزن “فاعلاتن فاعلاتن فاعلات” یا فاعلن در” بحر رمل” میباشد و مطابق مثنوی مولانا است کما اینکه “الهامی نامه” یا “باغ فردوس” درست بر وزن شاهنامه است.
* چرا قالب مثنوی را انتخاب کردند ؟
غزل بین 6 تا 13 بیت و کم حجم است اما منظومه برای بیان مطالب تاریخی و داستانی است در مثنوی بیتهای هر مصرع با مصرع دیگر هم قافیه هست لذاست که به این قالب مثنوی میگویند یعنی جفتی و در قالب مثنوی لازم نیست در بیت بعدی از همان قافیه قبل استفاده کرد لذا دست شاعر برای قافیه سازی باز است و وزن هم وزن روان و نسبت آسانی است و هر چه بخواهی میتوانی مطلب را گسترش بدهی و تکرار قافیه هم اشکالی ندارد.
لذا مثنوی نویسی سابقه زیادی دارد از مخزن الاسرار نظامی تا به حال این سیره ادامه داشته است.
مولانا میگوید:« گر شود بیشه قلم دریا مدید ***** مثنوی را نیست پایانی پدید » مشهور است مولانا دفتر هفتمی هم میخواسته بسراید و خلاصه آخر دفتر ششم باید چند نقطه گذاشت چرا که نتوانست داستان آخر مثنوی را که داستان “قلعه باب الصور” را به پایان برساند. لذا جا برای کار دارد اما غزل محدود است، قصیده طولانی داریم اما باز قافیه و ردیف و وزن دست شاعر را میبندد اما در مثنوی دست شاعر باز است.
* نگاه عمان به امام حسین علیه السلام و وقایع عاشورا چگونه نگاهی است ؟
جانبازی جمعی از عاشقان به رهبری یک عاشق ممتاز الهی که او یاران و اصحاب خود را در راه معشوق و برای رسیدن به او قربانی میکند و این نگاه در عرفان شیعی بسیار با عرفان مسیحیت متفاوت است آنها میگویند: مسیح خود را قربانی گناهان بشریت میکند، اما در نگاه عمان، امام حسین در اینجا ذره ای است که به خورشید میپیوندد؛ یعنی همان وحدت وجود که امام حسین علیه السلام مظهر و تجلی حق تعالی است و در شهودی که نموده و در قرب و وصالی که یافته دوباره به حق پیوسته است و عمان حتی اشقیاء را در منظومه جا میدهد و میگوید: آنها هم مامور هستند و ایشان سر مستان “می” شقاوتند و آنها هم باید باشند تا امام حسین به آن درجه برسد البته آنها فریب شیطان را خورده اند، حتی در دیدگاه عرفانی، بعضی شیطان را هم تطهیر میکنند و میگویند تقدیر شیطان این بود و خدا خواست تا او اینگونه شود والا شیطان هم از عشقی که بخدا داشت سجده بر غیر خدا نکرد البته از این انحراف عمان مبراست اما برخی که به غلو و کشیده شده اند، شیطان را هم تقدیس و تطهیر میکنند و میگویند شیطان گفت: و لو از نظر تو بیفتم ولی کسی را در شان تو قرار نمی دهم البته این انحراف است و خدا نمی خواهد او مشرک شود. اما عمان در مورد اشقیاء و شیطان قائل است ایشان هم تجلی اسما الهی هستند، تجلی اسم قهر الهی یا مضل الهی هستند خدا همهادی و هم مضل است و این تعابیر را دارند.
برگرفته از پایگاه رسمی مرکز خبر حوزههای علمیه