• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

ماجرای تفقد میرزای شیرازی از عمان سامانی ماجرای تفقد میرزای شیرازی از عمان سامانی

05 بهمن 1392 توسط صالحي



ماجرای تفقد میرزای شیرازی از عمان سامانی

عمان سامانی را باید احیاگر ادبیات عرفانی عاشورایی در ایران دانست، آنگاه که نام مجموعه شعر خود را با تلفیقی از دو واژه فارسی و عربی به نام «گنجینة‌الاسرار» می‌نامد.

 

دکتر علیزاده مدیر گروه کتاب‌شناسی دایرة‌المعارف پیامبر اکرم‌(ص) شخصیت و اشعار عمان سامانی را مورد تحلیل قرار داده است.

گفتنی است دکتر علیزاده مدیر گروه کتاب شناسی دائره المعارف پیامبر اکرم ( ص ) در پژوهشگاه باقر العلوم و مدرس ادبیات و معارف و از چهر‌های علمی و عاشورا پژوهان کشور، علاوه بر تحصیلات حوزوی و دانشگاهی دارای آثاری مانند، سیری در سلوک حسینی در معرفی 500 کتاب درباره امام حسین علیه السلام، مقالات و نقد آثار عاشورایی، اسلام شناسی و تاریخ اسلام است.

 

* به عنوان اولین سوال زندگی‌نامه کوتاهی از عمان سامانی ارائه دهید و این که شخصیت عمان از چه کسانی متاثر بوده است ؟

ضمن تشکر از دوستانی که در ترویج فرهنگ و ادب فارسی و معرفی شاعران عاشورایی قدمی برداشته اند، قیام عاشورا و حرکت سید الشهدا بازتاب، نتایج و ثمرات فراوانی داشته است که یکی از آنها، هنر عاشورایی و بخشی از آن ادبیات عاشورایی است و باز بخشی از ادبیات عاشورایی شعر عاشورایی و منظومه‌های عاشورایی است و بیش از هزار سال از زمان “کسایی مروزی” تا به حال ادامه داشته است، ادبیات عاشورایی در قرن 14 و 15 رواج کمی و کیفی فوق العاده ای در شعر، نثر، داستان و نمایشنامه نامه نویسی و… پیدا کرده است و همچنان فزاینده و رو به گسترش است، در این بین نقش «عمان» در ادبیات عاشورایی بسیار برجسته است چرا که ایشان علاوه بر آن، بعد ادبی و هنری و شاعرانه به عنصر برجسته عرفان نیز پرداخته است، یعنی یکی از پیشکسوتان در عرصه عرفان عاشورایی جناب عمان سامانی می‌باشد و منظومه ایشان به “گنجینه الاسرار” مشهور شده است.

 

* ترکیب فارسی ” گنجینه ” و ” الاسرار ” عربی چه سری دارد ؟ آیا این نوع ترکیب از نظر ادبی درست است ؟

نام این منظومه ترکیبی است از “گنجینه” فارسی با “الاسرار” عربی و این ترکیب غلط مشهوری شده است که شاید عمدی داشته اند و می‌خواسته اند “گنجینه” فارسی را با “اسرار” عربی گره بزنند.

 

* آیا نامگذاری ” گنجینة الاسرار ” توسط خود عمان بوده است ؟ ممکن نیست نام کتاب توسط نساخ یا بعدها نوشته شده باشد ؟

من تحقیقی در این موضوع نکرده ام، ولی نسخه‌های قدیمی همه با عنوان “گنجیة الاسرار” به طبع رسیده است و شاید ایشان نام “گنجینه اسرار ” بر منظومه خود گذاشته بودند و بعد‌ها مشهور به “گنجینه الاسرار ” شده باشد. البته در گذشته دیوان‌هایی به وزان “گنجینه” مانند “کنز الاسرار” و “مخزن الاسرار ” موجود بوده است و ممکن است ایشان نام “گنجیة الاسرار” را از ایشان وامگیری نموده باشند. در زمان قاجار و عصر ایشان، دوران عربی زدگی در نثر و شعر فارسی بوده است. لذا استفاده از ” الف و لام ” عربی هم جا افتاد، اما اینکه خود ایشان این نام را بر منظومه خود نهاده باشند بررسی نکرده ام، ولی بهر حال ایشان در ردیف بزرگانی مانند سنایی عارف، مولانا، سید بن طاووس بودند، البته ایشان در قالب نثر از پیشروان بوده اند و عمان سامانی را باید از این پیشکسوتان دانست، اگر چه در دوره متاخر و معاصر افرادی، شعر عاشورایی عرفانی نیز سروده اند، اما بهر حال این کتاب سبب شد که خیلی‌ها بسوی سبک او رفتند و ادبیات عاشورایی عرفانی را دنبال کردند و منظومه عمان موجب رواج این بخش از ادبیات عاشورایی شد و با فاصله کمی منظومه “زبدة الاسرار ” سروده شد و این دیوان با اینکه بسیار مهم و با ارزش و مفصل تر از ” گنجینة الاسرار ” است، اما به پای گنجینه عمان نرسید؛ مرحوم اقبال و الهی قمشه ای نیز از پیروان سبک عمان هستند.

البته همه کسانی که مثنوی عرفانی سروده اند چه درباره عاشورا و چه در مباحث دیگر، تحت تاثیر حکیم سنایی غزنوی و بعد از او عطار و مولانا بوده اند و «عمان» هم به وزن مثنوی توجه داشته است.

کیست این پنهان مرا در جان و تن ****کزبان من همی گوید سخن

«فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» که وزن مثنوی است و پیداست که عمان، لحن و زبان عرفای مثنوی سرای قبل از خود را کاملا لحاظ کرده است. ولی اصل کار او کار نو و بدیعی است، یعنی او حماسه عاشورا و امام حسین علیه السلام را در یک دستگاه عرفانی ارائه داده است و کل حرکت اباعبد الله را در یک عرفان نظری و عملی مشاهد نموده است و بر این اساس تفسیر کرده است و تا زمان ایشان با این تفسیر به واقعه عاشورا نگاه نشده بود. دیوان و منظومه ای را نمی یابیم که از آغاز تا انجام به اینصورت عارفانه به حماسه عاشورا نگاه کرده باشد و آن را به نظم در آورده باشد.

البته صاحب زبدة‌الاسرار از لحاظ سواد و تجربه از مرحوم عمان سامانی قوی تر بوده است. کما اینکه تفسیر عرفانی او بر قر آن بر این معنا گواه است و اما اهل ادب و نظر، اذعان دارند که اگر هم در بعض ابیات از عمان جلو تر است یا در سطح او سروده است، اما اگر مجموع را در نظر بگیریم باز هم به عمان نمی رسد با اینکه مجال بیشتر و حجم بیشتری به اشعار خود اختصاص داده است، اما منظومه او مانند عمان اقبال نیافت و در درجه بعد قرار می‌گیرد.

* خصوصیت خاص شعر عمان، عرفانی بودن آن است، آیا این کتاب در عصر خود ایشان هم این جایگاه را یافته بود، یا اینکه این رویکرد و اقبال در عصر‌های بعد اتاق افتاد ؟

شهرت عمان و شعر او که در عصر قاجار می‌زیست، بواسطه منظومه و با توجه به اشعاری که در دیوان او مشاهده می‌شود است، اگر این منظومه نبود او در حد شاعران متوسط عصر قاجار بود و در آن صورت نام و اعتباری نداشت چرا که شاعران عصر عمان، افراد زبردست و مشهوری مانند قائانی، مجمر، وصال شیرازی، صبای کاشانی و.. می‌باشند تا برسد به دوره مشروطه که دوران ملک الشعرای بهار است و با وجود این شاعران نامدار، اگر عمان گنجینه الاسرار را نسروده بود خیلی جایگاه مهمی نداشت.

* آیا تنها اثر عمان همین کتاب ” گنجینة الاسرار ” است ؟

گنجینة الاسرار بعلاوه دیوان اشعار او که مجموعه ای از غزل و قصیده و مثنوی است، مجموعه دیوان او را تشکیل می‌دهد و دیوان او بارها چاپ شده است، اما هیچگاه اهمیت عمان را به دیوان او نیست بلکه اهمیت و جایگاه عمان بخاطر مثنوی عرفانی عاشورایی اوست.

* بزرگان اهل معرفت چه نگاهی به ایشان داشته اند و اتهام غالی گری در اشعار او را چگونه ارزیابی می‌کنید ؟ آیا این مطلب ناشی از بد فهمی افراد نمی باشد ؟

غلو از نظر «اعتقادی» با غلو در «ادبیات» متفاوت است، یکی ار هنر‌های شاعرانه اغراق‌های شاعرانه می‌باشد و این صنعت یکی از صنائع شعری می‌باشد و شاعر هر چه اغراق آمیزتر سخن بگوید شاعرانه تر سخن گفته است، مثلا اگر در امری که بسیار عادی است، به کسی مصیبتی برسد و شما در شعر می‌گویید: ” ای آسمان خون گریه کن ” چون در این مطلب شدت غلو و اغراق بکار رفته است، لذا اثر گذار و جانگداز است و اگر قرار باشد شاعر اغراق و مبالغه نکند و تا سر حد غلو نرساند در واقع شعر او بی رنگ می‌شود.

* در برخی از ابیات او عبارتی می‌‌یابیم مانند “سرخوش از صهبای آگاهی شدم ****دیگر اینجا زینب اللهی شدم ” که با وجود تصریح در غلو آیا توجیه و محملی بر آن می‌توان یافت ؟

با شناختی که از عمان هست و تاییدی که بزرگان درجه اول شیعه و عرفان نسبت به ایشان داشته اند، می‌توان دریافت ایشان این معانی را حقیقتا قصد نکرده اند، داستان معروفی است که ایشان با جمعی از شیعیان لرستان و منطقه سامان به سامرا و عتبات عالیات مشرف شده بودند و در این سفر به زیارت میرزای شیرازی نائل می‌شوند، وقتی میرزای شیرازی متوجه شدند عمان در این جمع حضور دارد به ایشان بسیار احترام کردند، کسانی که با میرزای شیرازی ملاقات کردند، عده‌ای از بزرگان و خوانین بودند و عمان را به عنوان زیارت نامه خوان و مداح همراه خود برده بودند و به او اهمیتی نمی دادند و میرزای شیرازی که متوجه او شدند و شاید بخش‌هایی از منظومه او بدست ایشان رسیده بود، آنچنان از عمان تفقد می‌کند که همگان تعجب می‌کنند و می‌فرماید، ای کاش همه درسی که خوانده ام را به شما می‌دادند و ثواب این منظومه را به من می‌دادند و می‌توان این مطلب در نسخه‌های قدیمی تر دیوان عمان یافت.

* آیا گزارش شفافی از زندگی عمان بدست ما رسیده است ؟

متاسفانه اطلاعات کاملی درباره ایشان نداریم و تنها می‌دانیم که نام او “نور الله” فرزند ” میرزا عبد الله سامانی ” و معروف به “میرزا نور الله ” بوده است و در زمان خودش ملقب به “تاج الشعرا” می‌شود و تخلص شعری “عمان” را برای خود انتخاب می‌کند و چون از قریه “سامان” - سامان در چهار محال بختیاری و نزدیک سرچشمه زاینده رود قرار دارد می‌باشد به عمان سامانی معروف می‌شود. او هم عصر ناصر الدین شاه بوده است و در زمان او شاعر دیگری به نام میرزا ابوالفتح خان دهقان سامانی زندگی می‌کند و برخی ممکن است “دهقان سامانی” را با “عمان سامانی” اشتباه بگیرند، اما این دو متفاوتند.

عمان، تحصیلات خود را از مکتب‌خانه شروع می‌کند و برای ادامه تحصیل به اصفهان می‌رود و در مدرسه «نیماورد» یا «نیما رود» اصفهان ادامه تحصیل می‌دهد و این مدرسه، مدرسه بسیار مهمی در اصفهان بوده است و بسیاری از بزرگان اصفهان در آنجا تحصیل کرده اند و بعد از آن وارد مدرسه صدر اصفهان می‌شوند و علوم رائج زمان خود را در حد مقدمات و سطح حوزه فرا می‌گیرد و در همان ایام، با دهقان سامانی نیز هم درس بودند و در مدرسه جد بزرگ اصفهان، بوسیله یکی از اساتیدش به نام میرزا محمد‌هادی پاقلعه ای به عرفان کشیده می‌شود و درجاتی در تهذیب و عرفان طی می‌کند و به کمالاتی می‌رسد و درباره ایشان اطلاعات بیشتری نداریم، بهر حال ایشان ابتدا در سامان دفن می‌شوند و بعدا به “وادی السلام” نجف برده می‌شوند و بهترین نشانه بر فهم و عمق و ادبیات ایشان “گنجینة الاسرار ” می‌باشد که در نوع خود بی نظیر است، البته اگر با مثنوی مولوی یا عطار مقایسه شود در بخش‌هایی از آنها کم نمی آورد، اما در مجموع نسبت به آنها در مرحله بعد قرار می‌گیرد، اما منظومه عرفانی- عاشورایی او در جایگاهی است که کسی به پای او نرسید. بزرگانی در این وادی قدم برداشتند، ولی کسی نتوانست جای او را بگیرد

* چه عناصر عرفانی که در شعر عمان جلوه نمایی می‌کند ؟

عمان در منظومه خود، خیلی به دیدگاه‌ها و مبانی عرفان نظری ابن عربی پابند است، معلوم است که در عرفان نظری، استاد دیده است و از فصوص الحکم و آثار عرفانی ابن عربی بی خبر نیست، عمان سامانی بر “عشق” به عنوان یک مبنای عرفانی تاکید فراوانی دارد و با ابن عربی هم افق و هم وادی به نظر می‌رسد و از اشعار او اینگونه فهمیده می‌شود که با مثنوی مولانا انس زیادی داشته است و این مطلب از تضمین‌هایی که در اشاره به ابیات مولانا دارد معلوم می‌شود، لذا عمان در اصل عرفان، متاثر از ابن عربی و مولاناست، اما ابتکار او این است که کل ماجرای عاشورا بلکه از اول خلقت آدم را در آن سیستم و دستگاه عرفانی بریزد و از عهده آن نیز خوب بر بیاید و خوب پردازش کند. و کسی مانند عمان نتوانست این مطلب را به انجام رساند.

* از دیگر عناصر عرفانی در شعر عمان بگویید ؟

عمان در عرفان مبتکر نیست و تحت تاثیر مولانا، جامی و محی الدین است، جامی و مولانا از شاعران متاثر از محیی الدین هستند و به قول استاد مطهری همه عرفای بعد از محی الدین بر سر سفره ابن عربی نشسته اند ( رک؛ مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏5، ص: 149 ) لذا در این بخش «عمان» پیرو ایشان است، لذا اگر حافظ در وادی عشق سخن می‌گوید که دیوان او دیوان عشق است و اگر مولوی مطالبی در وادی عشق دارد و می‌گوید:

” هر چه گویم عشق را شرح و بیان **** چون به عشق آیم خجل باشم از آن”

آنچه جامی و حافظ و مولوی گفته اند، همه ریشه در عرفان ابن عربی دارد و عمان در این قسمت‌ها ابتکار عمل چندانی ندارد و حرف‌ها همان حرف است، اینکه عالم همه مظاهر و تجلیات خدا ست و انسان کاملی مانند امام حسین علیه السلام مظهر اکمل حق تعالی است و در راه رسیدن به معبود قربانی می‌شود و حتی مسئله عرفانی دیدن عاشورا تنها از عمان نیست و بزرگی مثل سید بن طاووس هم به عاشورا و وقایع آن نگاه عرفانی دارد و در مقدمه لهوف حرف عجیبی گفته است او می‌گوید: « و لو لا امتثال أمر السنة و الکتاب فی لبس شعار الجزع و المصاب لأجل ما طمس من أعلام الهدایة و أسس من أرکان الغوایة و تأسفا علی ما فاتنا من السعادة و تلهفا علی امتثال تلک الشهادة و إلا کنا قد لبسنا لتلک النعمة الکبری أثواب المسرة و البشری‏ » اگر نبود که امر ائمه‌(ع) به عزا دارای حسینی، این روز را جشن می‌گرفتیم چرا که حضرت از چاه اشقیاء به دیدار حق رفته است، می‌بینیم که سید با نگاه عرفانی به واقعه عاشورا نگاه می‌کند، پس عمان در اصل عاشقانه دیدن و عارفانه دیدن، مبتکر نیست و دیگران هم این مطالب را گفته اند، منتهی ایشان در قالبی خوب قضیه را مطرح می‌کند لذا ” گنجینة الاسرار ” نمود پیدا کرده است و الا همان “می” و “عشق” و “قربانی” ی که امثال حافظ و مولانا دارد او هم دارد.

* در بین دیوان‌های عربی شاید کسانی مقدم بر عمان باشند آیا در این مطلب تحقیق شده است ؟

بعد از ابن فارض، تا عصر حاضر ممکن است مطلب اینگونه باشد، اما من در این زمینه بررسی نکرده ام اگر شیعه عرب زبان عارفی باشد، شاید اینگونه نگاهی داشته باشد و من شما را ارجاع می‌دهم به کتاب امام حسین علیه السلام درشعر عربی از منشورات انتشارات امیر کبیر و در آنجا شاید این مطلب آمده باشد.

* قطعا مطالبی مانند «می»‌، «قربانی» و «عشق» ریشه‌های روایی و قرآنی دارند ؟

بله همینطور است؛ مثلا اصطلاح “قربانی” را در مناسک حج داریم و داستان حضرت ابراهیم مشاهده می‌کنیم « َ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی‏ أَری‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک‏»؛ «صافات آیه 102 » و این اصطلاح ریشه در این آیه دارد و حتی قبل از داستان ابراهیم این ماجرا بین‌هابیل و قابیل نیز مطرح است ( مائده؛ آیه 27 )، اگر درباره امام حسین می‌گویند امام خود را قربانی کرد و علی اکبر را قربانی کرد، اینها همه ریشه‌های قرآنی دارد و اگر عمان پیشرو است بخاطر این است که این مطالب را در دستگاه عرفانی منظوم و در سطح بالا ارائه داده است.

* عرفان حماسی در این منظومه چه جایگاهی دارد ؟

این منظومه بعد حماسی هم دارد، در یک تقسیم بندی برخی از عرفا، عرفان گریز دارند، نه عرفان ستیز، امام حسین عرفان حماسی و ستیز دارد و چقدر فرق است بین این دو نوع نگاه؛ فکر کوتاه برخی از شیعیان در دوره انحطاط موجب شد که بعضی‌ها اسناد عجز به حضرت سید الشهداء‌(ع) دهند، در حالی که خود امام‌(ع) می‌خواهند به نوعی این مطالب را از خود دفع کنند، عده ای گفتند: امام حسین علیه السلام برای آب التماس می‌کند و در تعزیه‌ها خواندند و گفتند شاید این مطلب درخواست آب درست باشد، اما امام برای دفع این توهم فرمودند: «الا و انّ الدّعی بن الدّعی قد رکزنی بین اثنتین بین السّلة و الذّلة هیهات من الذّله یأبی اللَّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیّة و نفوس ابیّه من ان نؤثر طاعة اللّئام علی مصارع الکرام…»؛ «تحف العقول، ص 170» اگر آب هم خواستند برای این بود که اتمام حجتی بشود تا بعد‌ها نگویند او آب نخواست تا بدهیم، یا در مورد آب خواستن درباره طفل شش ماه، حضرت نفرمود: من آب می‌خواهم، بلکه فرمود؛ شما با من جنگ دارید نه با این کودک و خود شما او را سیراب کنید و ایشان هم آن حرکت وحشیانه را انجام دادند.

بخش حماسی دیوان عمان تحت تاثیر منظومه‌های حماسی بوده است و به نظر می‌رسد او با شاهنامه هم آشنا بوده است؛ انس با شاهنامه در مناطق لر نشین بسیار رواج داشته و دارد و این مطلب از اسامی که بر فرزندان خود می‌گذارند و از قبر‌هایی ایشان و روحیه حماسی و رزم آوری ایشان آشکار می‌شود، لذا مردمان آن خطه بعد حماسی و روحیه زیر بار زور و ذلت نرفتن را داشتند، در بعد حماسی، منظومه‌های حماسی مانند “الهامی نامه” یا “باغ فردوس” اثر الهامی کرمانشاهی را مشاهده می‌کنیم، در واقع شاهنامه امام حسین ( ع ) است که حماسی و با همان وزن در مورد امام حسین سروده شده است. اما عمان این ابتکار را دارد که حماسه و عرفان را با هم پرداخت و عرفان حماسی ارائه داد و در این باب حضرت‌ آیت‌الله جوادی آملی نیز کتابی با عنوان حماسه و عرفان دارند.

* فهم دیوان عمان مشکل و دشوار است آیا شرحی بر این دیوان غیر از شرح کلانتر انتشار یافته است و فهم آن مبتنی بر چه مقدماتی است ؟

فهم گنجینه عمان سامانی مشکل است لذا آن تعمیم و گسترشی که مانند شعر محتشم دارد نیافته است و این مطلب دو جهت دارد نخست این که درک دستگاه نظری عرفان، مشکل است، نگاه وحدت وجودی و اینکه عالم را تجلیات و مظاهر حق بدانیم از یک توحید خاص و فلسفه متعالیه صدرایی یا عرفان نظری ابن عربی بر می‌خیزد لذا فهم آن دشوار است گرچه اصطلاحات بکار رفته در دیوان عمان مانند آیینه، می‌و عشق در بین مردم رائج است اما درک این دستگاه نیاز به تعلیم و تعلم و استاد دارد و اساسا «تماشاگه راز» شهید مطهری به همین دلیل نگاشته شد و استاد مرتضی مطهری به شرح اصطلاحات حافظ پرداخت تا مردم به سوی معانی عامیانه نغلتند و تصور نکنند مراد از “می"، شراب است کما اینکه این برداشت غلط را درباره خیام تصور می‌کنند و می‌گفتند: خیام اهل می‌خوارگی بوده است و شاید بعض مقدسین تصور کنند عمان اهل انحراف بوده است چرا که عاشورا را با می‌و شراب و معشوق مطرح نموده است.

دلیل دوم دشواری فهم دیوان عمان، زبان عصر قاجار است، رسم رائج ادبای عصر قاجار که عرب زده هستند، استفاده فراوان از کلمات عربی مانند ” استسقاء، اخت الوقار، اطفا السراج، تسویل؛ تلبیه، تفویض و… می‌باشد که بر دشواری فهم آن برای عوام افزوده است، حتی عمان به فرقه کلامی اعتزالی اشاره می‌کند یا به عالم “الست” اشاره دارد لذا همه این امور فهم دیوان عمان را برای مخاطب مشکل می‌کند مثلا مولانا اصطلاح “جف القلم “را مکرر بکار می‌برد و مردم عادی از کلماتی مانند “بط” بجای “مرغابی” و “بسمل” بجای “قربانی” و “سبط” بجای “فرزند” و “سجیل” بجای “جهنم” اطلاع ندارند و این مطالب باعث دشواری فهم منظومه است.

عمان در جایی فرقه “حلولیه” را رد می‌کند و مردم عادی آشنا نیستند و نمی دانند “حلولیه” فرقه ای از صوفیه است که معتقدند حق تعالی در بعض انسان‌ها حلول می‌کند و اتفاقا ایشان با برخی جنبه‌های افراطی غلو می‌ستیزد اما شاعر است و گاهی در اوج تعابیر ادبی مطالبی می‌گوید که خارج از حد شرعی است و با این وجود این امور باعث نشده که این منظومه از ارزش بیفتد و شاید هم بعض ابیات به منظومه او افزوده شده باشد و اما به غیر از شرح استاد کلانتری دو شرح دیگر دیده ام که الان نام آنها بخاطر ندارم.

* با توجه به رونق حکمت و فلسفه در تهران و اصفهان در عصر قاجار آیا عمان از این مطالب متاثر نبوده است ؟

ممکن است اما اثبات آن نیازمند تحقیق و بررسی است.

* آیا تمام دیوان در سبک مثنوی است ؟

تمام آن بر وزن “فاعلاتن فاعلاتن فاعلات” یا فاعلن در” بحر رمل” می‌باشد و مطابق مثنوی مولانا است کما اینکه “الهامی نامه” یا “باغ فردوس” درست بر وزن شاهنامه است.

* چرا قالب مثنوی را انتخاب کردند ؟

غزل بین 6 تا 13 بیت و کم حجم است اما منظومه برای بیان مطالب تاریخی و داستانی است در مثنوی بیت‌های هر مصرع با مصرع دیگر هم قافیه هست لذاست که به این قالب مثنوی می‌گویند یعنی جفتی و در قالب مثنوی لازم نیست در بیت بعدی از همان قافیه قبل استفاده کرد لذا دست شاعر برای قافیه سازی باز است و وزن هم وزن روان و نسبت آسانی است و هر چه بخواهی می‌توانی مطلب را گسترش بدهی و تکرار قافیه هم اشکالی ندارد.

لذا مثنوی نویسی سابقه زیادی دارد از مخزن الاسرار نظامی تا به حال این سیره ادامه داشته است.

مولانا می‌گوید:« گر شود بیشه قلم دریا مدید ***** مثنوی را نیست پایانی پدید » مشهور است مولانا دفتر هفتمی هم می‌خواسته بسراید و خلاصه آخر دفتر ششم باید چند نقطه گذاشت چرا که نتوانست داستان آخر مثنوی را که داستان “قلعه باب الصور” را به پایان برساند. لذا جا برای کار دارد اما غزل محدود است، قصیده طولانی داریم اما باز قافیه و ردیف و وزن دست شاعر را می‌بندد اما در مثنوی دست شاعر باز است.

* نگاه عمان به امام حسین علیه السلام و وقایع عاشورا چگونه نگاهی است ؟

جانبازی جمعی از عاشقان به رهبری یک عاشق ممتاز الهی که او یاران و اصحاب خود را در راه معشوق و برای رسیدن به او قربانی می‌کند و این نگاه در عرفان شیعی بسیار با عرفان مسیحیت متفاوت است آنها می‌گویند: مسیح خود را قربانی گناهان بشریت می‌کند، ‌اما در نگاه عمان، امام حسین در اینجا ذره ای است که به خورشید می‌پیوندد؛ یعنی همان وحدت وجود که امام حسین علیه السلام مظهر و تجلی حق تعالی است و در شهودی که نموده و در قرب و وصالی که یافته دوباره به حق پیوسته است و عمان حتی اشقیاء را در منظومه جا می‌دهد و می‌گوید: آنها هم مامور هستند و ایشان سر مستان “می” شقاوتند و آنها هم باید باشند تا امام حسین به آن درجه برسد البته آنها فریب شیطان را خورده اند، حتی در دیدگاه عرفانی، بعضی شیطان را هم تطهیر می‌کنند و می‌گویند تقدیر شیطان این بود و خدا خواست تا او اینگونه شود والا شیطان هم از عشقی که بخدا داشت سجده بر غیر خدا نکرد البته از این انحراف عمان مبراست اما برخی که به غلو و کشیده شده اند، شیطان را هم تقدیس و تطهیر می‌کنند و می‌گویند شیطان گفت: و لو از نظر تو بیفتم ولی کسی را در شان تو قرار نمی دهم البته این انحراف است و خدا نمی خواهد او مشرک شود. اما عمان در مورد اشقیاء و شیطان قائل است ایشان هم تجلی اسما الهی هستند، تجلی اسم قهر الهی یا مضل الهی هستند خدا هم‌هادی و هم مضل است و این تعابیر را دارند.

برگرفته از پایگاه رسمی مرکز خبر حوزه‌های علمیه

 نظر دهید »

گزیده ای از بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در دیدار با جمعی از مربیان قرآن در سپاه

05 بهمن 1392 توسط صالحي

 

این را بدانیم که اخلاق نبی مکرم اسلام(ص) ایشان را محبوب دل ها کرد.
گزیده ای از بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در دیدار با جمعی از مربیان قرآن در سپاه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی، ایشان در دیدار با جمعی از مربیان قرآن سپاه با اشاره به فرارسیدن ماه ریبع الاول فرمودند: اول معلم قرآن خود رسول الله (ص) هستند، ما نیز که پیرو آن حضرت هستیم، باید از ایشان الگو بگیریم.

وی با اشاره به سجایای اخلاقی پیامبر اکرم(ص) افزود: پیغمبر(ص) کتک می خورد، اذیت می‌شد، به آن حضرت سنگ می‌زدند و …، ولی با این حال از دعوت و هدایت مردم دست نکشیدند.

آیت الله علوی بروجردی با بیان این که نبی مکرم اسلام(ص) با اخلاق نیکو مردم را جذب کرد و در قرآن این مدال افتخار را به سینه ایشان زدند «وَإِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ(قلم/آیه 4)"، ابراز داشت: متاسفانه اخلاق در جامعه کمرنگ است

وی تاکید کرد: کسانی که در برابر اسلحه تسلیم نمی شوند، در مقابل خلق نیکو تسلیم می شوند؛ این را بدانیم که اخلاق نبی مکرم اسلام(ص) ایشان را محبوب دل ها کرد.

وی تصریح کرد: اگر در اسلام انحراف ایجاد نکرده بودند و سفارش رسول الله(ص) اجراء می شد، اسلام زمین گیر نمی شد، در دنیا فراگیر می گردید.

استاد حوزه علمیه قم خطاب به مربیان قرآن گفت: کار شما، ادامه کار پیغمبر(ص) است و در سعی کنید در حد توان از سیره آن حضرت الگو بگیریدو عملکردتان با آنچه می گویید، منطبق باشد.

آیت الله علوی بروجردی در پایان با اشاره به این که معلم قرآن باید مودب به آداب قرآنی باشد، یادآور شد: ما می توانیم همان حرکتی که پیامبر(ص) آن روز ایجاد کرد، را احیا و ادامه دهیم و با نفوذ در دل ها، دل های متفرق را با هم جمع کنیم. 

 نظر دهید »

متن کامل بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در دیدار با جمعی از مربیان قرآن در سپاه

05 بهمن 1392 توسط صالحي


نخستین معلم قرآن مجید، شخص نبی مکرم اسلام صلی‌الله علیه وآله هستند

متن کامل بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در دیدار با جمعی از مربیان قرآن در سپاه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

آیت الله علوی بروجردی: پیامبر گرامی اسلام اولین معلم قران است.

حضرت آیت الله علوی بروجردی سلمه الله در دیدار جمعی از سربازان سپاه و آموزشیاران قران کریم، ضمن خیر مقدم به آنان فرمودند: نخستین معلم قرآن مجید، شخص نبی مکرم اسلام صلی‌الله علیه وآلههستند که قرآن مجید در غار حرا و با نزول آیات (اقرا بسم ربک الذی خلق، خلق الإنسان من علق،‌اقرا و ربک الاکرم الذی علم بالقلم) به ایشان وحی شد.[1]

معظم له با اشاره به آنکه در ایامی قرار داریم که شهادت رسول الله صلی‌الله علیه وآله سپری شده و ایام ولادت ایشان نزدیک است، در رابطه با نقش  پیامبرصلی‌الله علیه وآله در پیشرفت اسلام فرمودند: ما غیر ازآنکه معتقدیم رسول الله صلی‌الله علیه وآلهپیغمبر گرامی خداوند بوده و اطاعتش واجب است، باید یک مسئله را به صورت تاریخی تحلیل کنیم و آن، پیدایش رسول اکرم صلی‌الله علیه وآلهدر عربستان، و تأثیر ایشان بر اوضاع جهان آن روز و تغییر جامعه عربی بود؛ یعنی در روزگاری که منطقه دور افتاده حجاز و مکه، آنقدر بی‌اهمیت بود که حتی با وجود شورش و درگیری در آن، خسرو پرویز پادشاه ایران، به این نتیجه رسیده بود که شبه جزیره عربستان آن قدر ارزش ندارد که برای دفع آن توطئه‌ها، به آنجا لشکری را بفرستد، مردی عرب در این شبه جزیره به حق قیام کرد و در حدود 30 سال تربیت مردم، نه تنها آنان را متحول کرد، بلکه دو ابر قدرت آن روز، یعنی ایران و روم را مسخر ساخت.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآلهاین شبه جزیره را چنان سامان داد، که عرب‌هایی که در نزد دیگر دولت‌ها هیچ قدر و قیمتی نداشتند، بر دنیای آن روز حاکم گشتندو امپراتوری بزرگی به نام حکومت اسلامی شکل گرفت.

رسول اکرم (ص) منشاء تحول و تغییر اساسی

البته اینکه در زمان‌های بعد، زمامداران اسلامی منحرف شدند، مسئله دیگری است؛ اما سوال اساسی این است که رسول الله صلی‌الله علیه وآله و به تعبییر آن روز عرب‌ها، محمد امین ‌چگونه این تحول را ایجاد شد؟

چگونه فردی که تا مدتها در غار حرا تنها بود و فقط خدیجه کبری سلام الله علیها برای ایشان غذا می‌آورد، و یا تا مدتها، فقط امیرالمومنین سلام الله علیه و حضرت خدیجه سلام الله علیهابه ایشان ایمان داشتند و نماز جماعتی پیامبر صلی‌الله علیه وآله در کنار کعبه فقط با همین سه نفر برگزار می‌شد؛ تاریخ عمومی عالم را در آن روزگار تغییر داد؟

جواب این پرسش آن است که او یک معلم قرآن بود.و لذا ما هم که معلم قرآن هستیم، باید کار ایشان را بسنجیم و تحلیل کنیم. ایشان با آموزه‌های قرآنی و تربیت مردم، جزیرة العرب بی‌اهمیت آن روز را زنده کرد، پس چرا ما امروز نتوانیم کسانی را که پای درس و جلسه ما می‌نشینند، زنده کنیم؟ در حالات نبی گرامی اسلام صلی‌الله علیه وآله آمده وقتی بعد از چهار سال دعوت پنهان، دعوت خود را آشکار کرد، نوعا جوانان در مکه به ایشان رو آوردند، و آنقدر ایشان مورد استقبال جوانان بود که در خانواده‌های مشرک و بت پرست اختلاف ایجاد شد. البته، پیغمبر صل‌الله علیه وآله مورد اذیت و آزار قرار می‌گرفت، حتی در نهایت شدت مورد ضرب و جرح قرار ‌گرفت، بدترین فحش‌ها به ایشان داده می‌شد که کمترین آن دیوانه بود؛ ولی با این حال، آن حضرت در  کوچه و خیابان، و در بازار عکاظ راه می‌افتادند و می‌فرمودند: «قولو لا اله الا الله تفلحوا»، یعنی هیچ معبودی جز الله نیست. در مقابل، افراد مشرک مغرض هم به ایشان سنگ می‌زدند و می‌خندیدند و می‌گفتند که او مردی دیوانه است. وقتی آن حضرت معجزه‌ای را ظاهر می‌کردند، آنان می‌گفتند که وی ساحر است، وقتی یک سوسمار به زبان می‌آمد و شهادتین را می‌گفت، آنان در مقابل می‌گفتند که او عجب ساحر و جادوگری قوی است.

پیشرفت اسلام با مجاهدت و اخلاق نیکوی رسول الله (ص)

در میان این مردم و این گونه تفکرات، و ‌در بین افرادی که جز پول، رفاه و شهوترانی، هیچ چیز برایشان مهم نبود، به نحویی که برای موضوعات جزیی به جان هم می‌افتادند؛ مثلا بر سر یک موش صحرایی دو قبیله 70 سال با هم به جنگ می‌پرداختند، در میان اینها پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه وآله ظهور کرد. و به دعوت آنان پرداخت، وقتی ایشان به طائف آمد تا دعوتش را عرضه کند، او را با بدترین شکل ممکن از شهر بیرون کردند، آنان دو طرف پیغمبر صف بستند و به ایشان سنگ می‌زدند. آن قدر به پای مبارک ایشان سنگ زدند که پوست پا و گوشت رفته بود و استخوان مبارک پا نمایان شده بود و درد در تمام بدن ایشان رخنه می‌کرد؛ اما پیغمبر صلی‌الله علیه وآله از پا ننشست، و کار خودش را پیش برد، چرا پیش برد؟ قرآن در جواب می‌فرماید: (وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ).[2] چون پیغمبر صلی‌الله علیه وآله حتی قبل از رسالتش هم خلق و خویی جذاب داشت که افراد را به سمت خود می‌کشید. بعد از رسالت، تجلی این صفت بیشتر شد، پیغمبر صلی‌الله علیه وآله در آن محیط خشن که حتی آسمان و زمین هم خشن است و منطقه‌ای گرمسیر بود به همه لبخند می‌زد و با همه مودب بود. ایشان به گونه‌ای عمل می‌کرد که به قول شاعر:

درس معلم گر بود زمزمه محبتی              جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآلهبا اخلاق نیکو، پرسشها را پاسخ می داد و بر آنان تندی نمی‌کرد. جوانی، مقابل پیغمبر صلی‌الله علیه وآله نشست و گفت تو همان مجنون و دروغگویی هستی که می‌گویند؟ حضرت فرمودند من دیوانه نیستم. دیوانه، کارهای غیر متعارف می‌کند و من کارهای غیر متعارف نمی‌کنم، من ساحر نیستم، من حرفهای زیادی برای مردم دارم؛ مثلا می­گویم: وقتی شما خودت بتی را می‌سازی، در واقع، تو خدای آن هستی نه آنکه او خدای تو باشد. آرام آرام، این جوان جذب می‌شد، او معجزه نمی‌خواست؛ چرا که فطرت اولیه انسانی در وجود همه هست[1]، پیغمبر با خلق نیکو آن را جذب می‌کرد. رسول گرامیصل‌الله علیه وآلهبه همه حتی به زنها و بچه‌ها سلام می‌کرد. مردم، بارها می‌خواستند ایشان را غافل‌گیر کنند و زودتر از ایشان سلام کنند که موفق نشدند. همواره دستی یر سر و گوش بچه‌ها می‌کشید و محبت می‌کردند. این علاقه‌ای بود که در دل‌ها افتاد.

مدال افتخار قرآن به سینه رسول خدا (ص)

آیت الله علوی بروجردی در ادامه افزودند: ما خیال می‌کنیم عمار یاسر که با تمام شکنجه­های روحی و جسمی و حتی شهادت پدر و مادرش با وضع فجیع به دست مشرکان با این حال تا آخرین لحظه کنار پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله ایستاد و در نهایت در جنگ صفین شهید شد؛ چگونه جذب شد؟ او جوان برده‌ای بود که پدر و مادرش را هم جلوی چشمش شکنجه دادند و کشتند، اما نترسید و تا آخر ایستاد، پیامبر صلی الله علیه وآله با اخلاق نیکو مردم را جذب کرد تا در قرآن این مدال افتخار را به سینه او زدند که (إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ).[3] تو خُلقی بزرگ و نیکو داری.

این استاد گرانقدر حوزه با تذکر این نکته که اخلاق چیزی است که امروزه قدری بین ما کمرنگ شده، فرمودند: شخصی در اواخر عمر امام باقر علیه السلام خدمت ایشان آمد در حالی که اصحاب و شاگردان هم نشسته بودند؛ گفت: أنت بقر، یعنی تو همان گاو هستی،[2] حضرت امام باقر سلام الله علیه می‌توانستند عصبانی شوند و او را بیرون کنند، اما فرمودند: نه من بقر نیستم، آن حیوان است و من انسانم. او قدرت تفکر ندارد ولی من فکر می‌کنم. او حرف نمی‌زند و من حرف می‌زنم. او علف می‌خورد، اما من غذا می‌خورم. آن حضرت، به گونه‌ای رفتار کردند، تا آن مرد گریه کرد و به پای حضرت افتاد.

اخلاق نیکو، راه وارد شدن در دل­ها

این استاد گرانقدر حوزه تأکید کردند: افرادی که در مقابل اسلحه تسلیم نمی‌شوند، در مقابل خلق نیکو تسلیم می‌شوند. این اخلاق پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه وآله ایشان را در دل‌ها جا داد. انبیا الهی علیهم السلام با حکومت‌ها یک فرق اساسی دارند و اینکه انبیا در دلها حکومت می‌کنند، اما حکومت‌ها در دل جایی ندارند. هند همسر ابوسفیان در روز فتح مکه به ابوسفیان گفت، همه راهها بسته شد و ما نمی‌توانیم کاری بکنیم، پس به  مردم مکه بگوییم تا بروند در خانه و درها را ببندند که اسلام به آنها نفوذ نکند. ابوسفیان که دشمن اسلام است گفت: اشتباه میکنی، در خانه را ببندند و یا نبندند، فرقی ندارد این پیغمبر از درها وارد نشده است، بلکه از طریق دلها وارد شده است، همان دعایی که ابراهیم علیه السلام وقتی زن و فرزندش را به وادی غیر ذی زرع برد کرد، (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ)،[4] فرمود: خدایا دلهایی از مردم را به سوی اینان متوجه کن.

شما اهل قرآن هستید و با قرآن آشنایی دارید. حضرت در این دعا می­فرماید: دلهایی از مردم، یعنی همه مردم تابع نمی‌شوند. یک عده، قلبشان سنگ است و محبت هم به آن وارد نمی‌شود، یک عده هم منافقند و هیچ وقت هدایت پذیر نیستند، اما آن دلهایی که به پیغمبر صلی‌الله علیه وآلهمتوجه شد، همان دلها کار را پیش برد.

صداقت و راستی در گفتار و اعمال رسول الله(ص)

پیامبری که روزی او را سنگ می‌زدند و شکمبه شتر روی سرش مبارکش می‌انداختند و کسی نبود که از او حمایت کند، به جایی رسید که در فتح مکه ابوسفیان خودش را به پیغمبر صلی‌الله علیه وآلهرساند و در ظاهر به اسلام ایمان آورد. وی در آنجا چیزی را متوجه مطلبی شد: دید  وقتی پیغمبر صل‌الله علیه وآلهبرای نماز وضو می‌گرفتند، مسلمانان ازدحام می‌کردند تا یک قطره از آب وضوی ایشان را روی دست و صورت خودشان بکشند. چرا کار پیغمبر خدا به اینجا کشیده شد و به این درجه از محبت و توجه مردم رسید؟ چون در رفتار، سیره و کار خودش مطهر و پاکی داشت. پیغمبر صلی‌الله علیه وآلهدر زندگی خودش وراء نداشت، این نبود که با من یک حرف بزند و زندگی داخلی خودش گونه دیگری باشد، نه، همانی بود که مردم می‌دیدند. در زندگی خودش با مردم رو راست بود به آنچه می‌گفت عمل می‌کرد. به عنوان نمونه یک روایت را بیان کنم: روزی خانمی دست فرزندش را گرفت و خدمت ایشان آمد تا حضرت نصیحتی به فرزند این خانم بفرمایید که زیاد خرما نخورد. البته توجه به این نکته ضروری است که پیغمبر صلی‌الله علیه وآله باید خیلی خودی باشد که یک خانم خانه بیاید خدمت ایشان و دست پسرش را بگیرد و اینجوری حرف بزند. پیغمبر صلی‌الله علیه وآله فرمودند: برو فردا بیا. فردا آمد، پیغمبر پسر را خواست و گفت: پسرم چرا اینقدر خرما می­خوری. زیاد خرما نخور که ضرر دارد. او هم گفت چشم و رفت. این خانم خدمت رسول الله صلی‌الله علیه وآله آمد و سوال کرد که چرا دیروز این حرف را به فرزند من نفرمودید؟ پیغمبرصلی‌الله علیه وآله فرمود من خودم دیروز خرما خورده بودم، اگر بخواهم حرف من تاثیر داشته باد، باید اول خودم عامل به آن باشم بعد به دیگران بگویم.

سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند

لذا با این روش و سیره پیغمبر صلی‌الله علیه وآلهبرای رشد دادن مردم نیاز به معجزه نداشت. جمعیت دسته دسته به اسلام ایمان آوردند او 13 سال اذیت‌ها و آزارها را تحمل کرد و فرمود که هیچ پیغمبری مثل من آزار ندید. با وجود آنکه حضرت نوح950 سال زیر ضرب و جرح، تبلیغ کرد و با وجود آزار و اذیت­هایی که به دیگر انبیا الهی کردند؛ ولی چه بر سر پیغمبر اسلام صل‌الله علیه وآله آوردند که فرمود: هیچ پیغمبری مثل من آزار ندید. و در آخر مشرکان مکه نتوانستند حضرت را تحمل کنند و قصد کشتن ایشان را داشتند که حضرت هجرت کردند و آن، نقطه عطفی در تاریخ شد.

عدم مطابقت اعمال خلفا با عمل رسول الله(ص)

ایشان به مدینه آمد و دل­های مشتاق دور او را گرفتند و جان‌های شیفته در راهش کشته شدند. در نوع جنگها پیروزی با ایشان بود و اسلام با این حرکت جلو رفت و اگر در اسلام انحراف ایجاد نکرده بودند، و فرماندهان از دستورات پیامبر صلی‌الله علیه وآله اطاعت کرده بودند، یا خلفایی که بعدا یک یک آمدند اگر کمی اعمال آنان با عمل پیغمبر مطابقت داشت، اسلام زمین‌گیر نمی‌شد.‌ اسلام تا دل اروپا و اسپانیا پیشرفت، ولی متوقف شد و برگشت؛ برای اینکه مشروب خوری حکام اسپانیا و اندلس پیش مسحیان زبان زد شد، هر مقدار از اسلام فاصله گرفتند اوج تمام شد، این انحراف صدمه زد.

خلاصه سخن در یک نگاه

شما عزیزان معلم قرآن هستید، اما کار زیبا و ارزشمند آن است که در ضمن یاد دادن کلام خدا کلام را در دلها بنشانید، یعنی به گونه ایی عمل کنید که زمزمه محبت در گوش‌ و جان شاگردان شما جا بگیرد. نمی‌گویم حفظ قرآن یا صوت زیبا در قرآن بد است. نه، همه اینها خوب است اما قرآن برای این نیامده که فقط آن را حفظ و یا با لحن قشنگ بخوانند، بلکه برای این آمده است که کلمه کلمه و حرف به حرفش در دلها بنشیند و به آن عمل شود. معلم قرآن باید مودب به آداب قرآن هم باشد، خودتان از قرآن اثر بگیرید و بعد اثر ببخشید. ما می‌توانیم همان حرکتی که پیغمبر آن روز ایجاد کرد، ایجاد کنیم. ما می‌توانیم رسوخ در دلها ایجاد کنیم و آن دلهایی را که متفرق هستند با هم جمع کنیم.

کار شما کار پیغمبرصل‌الله علیه وآلهاست و شما در آن مسیر می‌روید و بنا به فرمایش امیرالمومنینعلیه السلام، (الا وان لکل ماموم امام یقتدی به و یهتدی به) اگر ما مثل پیغمبر صل‌الله علیه وآلههستیم، باید شباهتی هم به پیشوا و امام خود داشته باشیم و در آن مسیر قدم برداریم و سعی کنیم در حد توان خودمان این شباهت را ایجاد کنیم. مخصوصا در مقام عمل تا کلام در دل بنشیند لذا باید عملکرد ما صحیح و به آنچه که می‌گوییم منطبق باشد. همچنین همانجور که پیغمبر خلق زیبا داشت ما هم باید خلق زیبا و نیکو داشته باشیم، تا بتوانیم موجبات جذب دیگران را پیش بیاوریم.

والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

 


[1]. سوره علق، آیات 1 - 4.

 

[2].سوره قلم، آیه 4

 

[3]. سوره قلم، آیه 4.

 

[4]. سوره ابراهیم، آیه 37.

[5] . «فاقم وجهک للدّین حنیفاً التی فطَر الناس علیها لا تبدیلِ لخلق الله»[سوره روم، آیه 3]؛ توجه خود را به سوی دین بدار، سرشت خدایی که خدا همة انسانها را بر آن سرشته است و هیچ تغییری در این آفرینش خدا نیست.

در بیان این حقیقت است که انسان به گونه‌ای خاص آفریده شده است و خلقتش ابداعی و اختراعی است و دارای ویژگی‌های خاص در اصل خلقت است. مثلاً به نوعی از جیلیّت و سرشت و طبیعت آفریده شده است که برای پذیرش دین آمادگی دارد و اگر به حال خود و به حال طبیعی رها شود، همان راه را انتخاب می‌کند، مگر آن که عوامل خارجی و قسری او را از راهش منحرف کند. [ر.ک: مطهری، مرتضی، فطرت، ص 19 ـ 21، انتشارات صدرا، چ چهاردهم، اردیبهشت 82 . ]

[6] . از این جهت این مرد به امام علیه السلام این حرف را زد، زیرا لقب حضرت، باقر هست و باقر از بقر مشتق می­شود

 نظر دهید »

معجزه هاى پیامبر اسلام صلی الله علیه واله در قرآن 

05 بهمن 1392 توسط صالحي




معجزه هاى پیامبر اسلام صلی الله علیه واله در قرآن

به گزارش شبکه جهانی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به نقل ازشیعه نیوز

سوال :آیا قرآن برای پیامبر اسلام صلی الله علیه واله معجزه های دیگری غیر از قرآن اثبات می کند؟

 

پاسخ : آیات قرآن حاکى است که پیامبر علاوه بر قرآن، معجزات دیگری نیز داشت، قرآن براى یک فرد مسیحى اگر کتاب الهى نباشد یک سند قطعى تاریخى بشمار مى رود، از این جهت ما در این جا با یک رشته آیات بر مطلب خود، استدلال می کنیم

:

آیات مورد نظر

:

شق القمر:(اِقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ * وَ إِنْ یَرَوا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ).(قمر/1 و2).

«رستاخیز نزدیک شد وماه شکافت اگر معجزه اى ببینند از آن روى برمى گردانند و مى گویند همان سحر و جادوى مستمر است»

.

مفسّران اسلامى مانند: زمخشرى در کشاف، طبرسى در مجمع البیان و فخر رازى در مفاتیح الغیب، و ابن مسعود در تفسیر خود و … مى نویسند

:

مشرکان قریش خدمت پیامبر رسیدند و از او درخواست کردند که براى اثبات نبوت ورسالت خود ماه را دو نیم کند، حضرتش فرمود: اگرچنین کنم ایمان مى آورید؟ همگى گفتند: آرى! پیامبر از خدا درخواست کرد که خواسته آنان را عملی کند، آنگاه با انگشت خود اشاره کرد و ماه دو نیم شد و فرمود: شاهد باشید.

ممکن است سؤال شود که: نزدیکى قیامت با دو نیم شدن ماه به دست پیامبر(صلی الله علیه واله) چه تناسبى دارد که کنار هم آمده اند

.

پاسخ آن روشن است زیرا انشقاق قمر، و ظهور پیامبر خاتم، از شرایط و علایم قیامت است از این جهت این جمله به هم عطف شده اند و از نظر قرآن، علایم قیامت محقق گردیده است چنانکه مى فرماید:

1. ( هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ السّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ ).( زخرف/66).

«آنان انتظار مى کشند که رستاخیز به طور ناگهانى فرا رسد ولى (بدانید) که علایم آن محقّق شده است».

2. ( وَ إِنْ یَرَوا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ ) .

«اگر معجزه اى ببینند از آن اعراض مى کنند و مى گویند این سحر وجادوى مستمر است».

مقصود از «آیه» که به معنى نشانه است غیر از قرآن است به دلیل این که مى گوید:«یَرَوا » (ببینند) واگر مقصود، قرآن بود مناسب بود که به جاى دیدن، لفظ «نزول» و مانند آنرا به کار ببرد

.

این «معجزه دیده شده» ، همان «شق قمر» است که در آیه ى پیش وارد شده است

.

با دقّت در این فراز، روشن مى گردد که ظرف و زمان دو نیم شدن ماه، در این جهان است نه در آستانه ى آخرت، زیرا در آن زمان کسى نمى تواند بگوید این همان سحر مستمرى است که نیاکان ما نیز با آن روبرو بودند!

معراج پیامبر :

معراج پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله)در دل شب از مسجد الحرام تا مسجد اقصى یکى از معجزات پیامبر (صلی الله علیه واله) است که هم پیامبر مدعى آن بود و هم قرآن به صراحت کامل از آن خبر مى دهد و مى گوید: ( سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ).( اسراء/1 )

«منزه وپیراسته است خدایى که پیامبر خود را شب هنگام از مسجد الحرام تا مسجد اقصى برد تا برخى از آیات و نشانه هاى قدرت خود را نشان او بدهد، او است شنوا و بینا

».

سیر پیامبر گرامى(صلی الله علیه واله) در نیمه ى شب از مسجدالحرام تا مسجدالأقصى بدون وسایل امروزى سیر اعجازى بود و از توانایى بشر بیرون بود. خود قرآن این اعجاز را براى پیامبر (صلی الله علیه واله) ثابت مى نماید و از آن در سوره دیگر(سوره نجم 13 ـ 18) سرسختانه دفاع مى کند، حتى مى رساند که مسجد الأقصى آخرین نقطه سیر او نبوده، بلکه از آنجا به سوى جهان بالا نیز عروج نمود.

گفتنی است روایات واحادیث اسلامى درباره ى معراج آن قدر فراوان است که هرگز نمى توان گفت این احادیث و اخبار همگى مجعول و موضوع مى باشد.

مباهله :

موضوع مباهله ى پیامبر (صلی الله علیه واله) با مسیحیان نجران مطلبى است که قرآن در سوره ى آل عمران آیه ى شصت و یک، متذکر آن مى گردد و مى رساند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) حاضر شد براى اثبات حقانیت آیین خود با سران «نجران» به مباهله برخیزد و وعده قطعى داد که اگر براى مباهله حاضر شوند عذاب الهى دروغگویان (نصاراى نجران) را فرا خواهد گرفت.

پیامبر نه تنها آماده ى مباهله با مسیحیان نجران بود، بلکه نداى او در این قسمت وسیع وگسترده بود وخدا به او امر کرد که بگوید: ( فَمَنْ حاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَواْ نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ ).( آل عمران/61).

«پس از علم ویقین ، هرگاه کسى با تو، به محاجّه برخیزد بگو بیایید فرزندان وزنان وجان خود را دعوت کنیم وبه مباهله برخیزیم ولعنت خدا را بر گروه دروغگو قرار دهیم».

نصاراى نجران آماده ى مباهله شدند ولى وضع پیامبر (صلی الله علیه واله) ونحوه ى حضور او در میدان مباهله، آنان را از ورود به مباهله منصرف ساخت و فهمیدند که در این مباهله عذاب قطعى خدا، آنان را خواهد گرفت.

نه تنها آنان حاضر نشدند، بلکه با وجود چنین نداى وسیع، تا پیامبر زنده بود کسى حاضر به مباهله نشد، درست است که اعجاز پیامبر(صلی الله علیه واله) به خاطر انصراف مسیحیان نجران، جامه ى عمل نپوشید امّا از این که پیامبر آماده ى چنین اعجازى گردید پاسخ دندان شکنى است براى کسانى که مى گویند پیامبر هیچ گاه مدعى اعجاز نبود وهر موقع معجزه مى طلبیدند،از آوردن آن سر باز مى زد، و مى گفت که من تنها منذر و مبشرم.

بیّنات پیامبر: ( کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ… ).( آل عمران/86).

«چگونه خداوند هدایت مى کند گروهى را که پس از ایمان کفر ورزیدند وگواهى دادند که پیامبر حق است ودلایل حقانیت او بر آنان رسید؟!»

این آیه حاکى است که پیامبر (صلی الله علیه واله) داراى بیّنات بود ومقصود از آن معجزات است .

آنچه باید توجه کرد جمله ى ( وَجاءَهُمُ الْبَیِّناتُ ) است «بیّنات» جمع «بیّنه» به معناى دلیل و شاهد است که مبیّن و روشنگر حقیقت مى باشد.

در بدو نظر ممکن است تصوّر شود که مقصود از «بیّنات» همان قرآن و یا بشارات نبوت پیامبر در کتابهاى آسمانى است ولى با ملاحظه آیات دیگر که در آنها این لفظ در معجزات و امور خارق العاده به کار رفته است مى توان گفت که مقصود از آن در این آیه، یا خصوص معجزات وخارق العاده ها است و یا معنایى وسیع است که شامل معجزات نیز مى شود و جهتى ندارد که مفاد آیه را در قرآن و یا بشارات نبوت آن حضرت در عهدین منحصر بدانیم.

اینک آیات:

1. ( …وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ… ).( بقره/87). «به عیسى بن مریم معجزات دادیم».

2. ( …ثُمَّ اتَّخَذُوا العِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ… ).( نساء/153).

«پس از معجزاتى که آنان (بنى اسراییل) دیدند، گوساله را معبود خود اتّخاذ کردند».

3.( …إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ… ) .( مائده/110). «با معجزات به سوى آنان آمدى».

4. (…وَلَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ… ).( اعراف/101). «رسولان آنان به سوى آنها با معجزات آمدند».(1)

معجزه دیگر اینکه پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله) مانند مسیح از غیب خبر مى داد :

قرآن مجید یکى از معجزه هاى حضرت مسیح را این مى داند که وى از غیب خبر مى داد و مى گفت:

(…وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ… ).( آل عمران/49).

«از آنچه که مى خورید و در خانه هاى خویش ذخیره مى کنید خبر مى دهم».

این جمله در کنار سایر معجزات حضرت مسیح وارد شده است، پیامبر گرامى (صلی الله علیه واله) به وسیله ى وحى الهى از یک عده حوادث غیبى خبر داد، تعداد خبرهاى غیبى قرآن، بیش از آن است که در این مجال بتوان به آنها اشاره نمود، از باب نمونه: (2)

پیامبر گرامى (صلی الله علیه واله) به وسیله ى وحى الهى از پیروزى رومیان پس از شکست(3) و از مرگ ابولهب وهمسر او ام جمیل ، بر حالت کفر(4) وهمچنین از مرگ ولید بن مغیره بر حالت کفر وشرک(5) و از شکست قریش در جنگ بدر(6) … خبر داده است آیا این خبرهاى غیبى گواه بر آن نیست که پیامبر گرامى (صلی الله علیه واله) علاوه بر قرآن معجزه ى دیگرى نیز داشته است؟ (7)

1 - آیات دیگرى که مقصود از بیّنات در آنها همان معجزات وخارق العادات است، شما مى توانید به سوره ى یونس آیه هاى 13 و74، سوره ى نحل آیه 44 ، سوره ى طه آیه 72، سوره ى مؤمن آیه 28، سوره ى حدید آیه 25، وسوره ى تغابن آیه 16 و… مراجعه بفرمایید.

درست است که معناى لغوى « بیّنات» ، معجزات وامور خارق العاده نیست بلکه یک معناى وسیعى دارد که یکى از مصادیق آن همان معجزه است و« بیّنه» یعنى چیزى که حقیقت را بیان وروشن مى سازد واگر به معجزه « بینه» مى گویند از این جهت است که معجزه روشنگر ارتباط پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم با خدا و صدق رسالت او است، ولى از آنجا که از این لفظ در آیات زیادى خصوص معجزه اراده شده است، از این جهت باید لفظ بیّنات را در آیه مورد بحث طورى تفسیر کرد که شامل معجزه وخارق العاده نیز بشود.

2 - در کتاب مفاهیم القرآن درباره¬ى خبرهاى غیبى قرآن به گونه اى مشروح بحث شده است به جلد سوم، صفحات 503 تا 508 از آن کتاب مراجعه بفرمایید.

3 - غُلِبَتِ الرُّومُ … . روم/ 2.

4 - تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَب…. سوره مسد تا آخر.

5 - سَأُصْلیهِ سَقَرَ * وَ ما أَدْریکَ ما سَقَرَ . مدثر/26ـ 27.

6 - سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُر . قمر/ 45.

7 - منشور جاوید، ج7، شیخ جعفر سبحانی، ص209ـ 223

 نظر دهید »

امام صادق (علیه السلام) از دیدگاه اهل تسنن

05 بهمن 1392 توسط صالحي



الحمد لله و کفى و سلام على عباد الذین اصطفى قال الله تبارک و تعالى فى کتابه (قل لااسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى)

 

«بگو اى پیامبر من از شما چیزى در برابر دعوتم جز دوستى نزدیکانم نمى طلبم»

 

مقدمه

سپاس و ستایش خداوند یکتا را سزد که وعدههایش همواره صادق بوده و هست و خواهد بود و سعادت و خوشبختى ابدى را در صداقت صادقان وعده فرموده و درود بر روان پاک و مطهر سرور کائنات حضرت ختمى مرتبت محمد بن عبدالله(صلى الله علیه وآله) که اصدق الصادقین است و با به ارمغان آوردن صداقت، کذب را از اعماق سینهها بیرون کشید و روح انسانى را در قالب صدق، با صفا و محبت آشنا ساخت. و درود بر اهلبیت(علیهم السلام)گرانقدرش که چون ذبیح الله صادقانه راه سعادت و نجات را در مدرسه عشق و وفا و دوستى و محبت و زهد و پارسایى به بشر آموختند.

درطول تاریخ بشر همواره کسانى بودهاند که پس از وفاتشان خلاء نبود آنها کاملاً حس شده است، اما اندیشمندان پس از آنها آن خلاء را بنوعى پرکردهاند، ولى کم هستند کسانى که پس از حیاتشان اندیشه خود آنها به کمک جامعه آمده و بر جامعه حاکم شود بگونهاى که اندیشمندان بعد از او پیرامون محور فکرى او بیندیشند. و امام جعفر صادق(علیه السلام) یکى از معدود کسانى است که خلاء وجودى حضرتش را جز اندیشههاى والا و بلند او نتوانسته است پر کند. لذا او نه چون شمع است که از سوز و گدازش صحبت شود تا پروانهها گرد آیند و نه چون خورشید است که از تابش نورش حرفى زده شود تا عوام راه جویند که او اظهر من الشمس است که پیران طریقت براى شناخت خود نیازمند مصاحبت وجود شریف اویند.

لذا لزوماً براى شناخت بهتر او بدنبال راهروان راه کمال که از راه پیمودن طریقهى مقدسهى سلوک حضرتش به اوج قله سعادت دست یازیدهاند و بهره وافر بردهاند و در نهایت از بلنداى آن قله عظیم، معرفت و عشق را درک کرده و اعتراف به بزرگى و عظمت شخصیت شریفش نمودهاند طى طریق خواهیم نمود و در این رهگذر از زبان معترف سالکان طریقتش سخن خواهیم گفت. و با استفاده از عنوان «ما قاله الاعلام فى فضائل الامام الصادق(علیه السلام)» ثمره نخل بارورش را بر تنگدستان خواهیم بخشید و با بر تن کردن جامه تقوى چون پاک باختگان، راه عزت و شرافت را خواهیم پیمود و تمام سعى و تلاش خود را در راه خدمت بخلق خدا بخاطر رضاى حق تعالى بکار خواهیم گرفت و در این آشفته بازار محبت و صداقت را پسندیده و با قلبى مطمئن به مسیر آخرت قدم خواهیم گذاشت.

و اما از بزرگان علم و معرفت و محبان اهل بیت(علیهم السلام) زیادند کسانى که از محضر شریف حضرتش مستقیماً و یا غیر مستقیم بهره بردهاند و درباره ایشان سخنها گفتهاند و مقالات با ارزش به رشته تحریر کشیدهاند ولى ما در اینجا باختصار از کتب اهل سنت بطور مستند و مستدل نظر تنى چند از اعلام ایشان را دربارهى آن حضرت(علیه السلام) ذکر مىکنیم. یادشان زنده و روحشان شاد باد.

 

1 ـ امام مالک بن انس

محمد بن زیاد ازدى گفت: شنیدم که مالک بن انس مىگوید بر جعفر بن محمد الصادق(علیه السلام)وارد شدم بگونهاى که زیاد از من قدرشناسى مىکرد و مىفرمود «اى مالک تو را دوست دارم» و من از این بابت مسرور مىگشتم و خدا را سپاس مىگفتم و هیچگاه نشد که ایشان را ببینم مگر اینکه یا روزه داشتند و یا نماز مىخواندند و یا مشغول به ذکر خداوند تبارک و تعالى بودند»

و نیز گفتهاند: «هیچگاه ندیدم ایشان را مگر بر سه خصلت نیک یا نماز مىخواند و یا روزهدار بود و یا به تلاوت قرآن مشغول بود و هیچگاه ایشان را بىوضو ندیدم»[1]

 

2 ـ امام ابوحنیفه

و ابوحنیفه فرموده است «فقیهتر از جعفر بن محمد بچشم ندیدهام»[2]

 

3 ـ امام شافعى

ابن حجر عسقلانى گفته است: اسحاق بن را هویه گفت به شافعى گفتم: جعفر بن محمد نزد تو چگونه است؟ شافعى گفت: «ثقة»[3]

یعنى «مورد اعتماد و اطمینان کامل من است»

 

4 ـ عمرو بن المقدام

ابونعیم اصفهانى در کتابش بنام حلیة الاولیاء از عمرو بن المقدام نقل مىکند که گفت «کنت اذا نظرت الى جعفر بن محمد علمت انه من سلالة النبیین»

یعنى «چون نگاه به جعفر بن محمد مىکردم مىدانستم که او از سلاله پیامبران است»[4]

 

5 ـ ابن حبان

و باز ابن حجر عسقلانى از قول ابن حبان درباره امام صادق(علیه السلام)مىگوید:

ابن حبان گفته: «وى از سادات اهل بیت است که فقیه و علیم و فاضل بود و به سخنش نیازمند بودیم»[5]

و در روایت دیگرى آمده است که وى تنها کسى بود که همه فقها و علما و فضلا محتاج و نیازمند سخنش بودند.

 

6 ـ ابوحاتم

و ذهبى در کتاب خود موسوم به تذکرة الحفاظ مىنویسد قال ابوحاتم «ثقة لایسأل عن مثله»[6]

یعنى «امام صادق آنگونه مورد اطمینان است که از کسى همانند او سئوال نمىشود».

 

7 ـ ابن ابى حاتم

و در جاى دیگر ابن حجر عسقلانى در کتاب تهذیب التهذیب از ابن ابى حاتم نقل مىکند که گفت از قول پدرش: ]جعفر الصادق[ ثقة لایسأل عنه.[7]

یعنى: «امام جعفر صادق(علیه السلام) شخصیت مورد اطمینانى است که نیاز نیست درباره او از کسى پرسش شود»

 

8 ـ شهرستانى

وى در کتاب خود موسوم به الملل و النحل درباره عظمت و بزرگى حضرت صادق(علیه السلام)مىنویسد: «وى به جهت شدة محبتى که به اُنس با خدا داشت، وحشت داشت که با مردم تماس داشته باشد و همواره از مردم دورى مىگزید و معتقد بود هر کس با غیر از خدا مأنوس شد متوجه وسواس مىشود.»[8]

 

9 ـ ابن حجر هیثمى

وى که یکى دیگر از مؤلفین بنام اهل سنت بشمار مىآید در کتاب خود موسوم به الصواعق المحرقه موضوعى را در رابطه به اینکه شش فرزند از سلاله پاک محمد بن على(علیهما السلام) بدنیا آمدند که افضل و کاملتر از همه آنها امام جعفر صادق(علیه السلام) بودند که پس از وى خلیفه و وصى ایشان شدند و مردم از علوم منتشره ایشان به تمامى شهرها سخن گفتهاند و پیشوایان بزرگى از او حدیث روایت کردهاند.[9]

 

10 ـ عبدالرحمن بن الجوزى

ابن جوزى که خود از عرفاء بنام اهل سنت مىباشد و از مؤلفین مشهور جهان اسلام است در کتابش موسوم به صفة الصفوة مىنویسد «کان ]جعفر بن محمد[ مشغولا بالعبادة عن حب الریاسة»[10]

یعنى: جعفر بن محمد شخصیتى بود که مشغولیت فراوانش به عبادت او را از عشق ریاست بازداشته و سیراب کرده بود.

 

11 ـ شبلنجى

این عارف بزرگ ربانى نیز که یکى دیگر از مؤلفین مشهور اهل سنت است در کتاب معروفش به اسم نورالابصار نوشته است: «کان جعفر الصادق(رضی الله عنه) مستجابالدعوة و اذا سأل الله شیئاً لم یتم قوله الا و هو بین یدیه»[11]

یعنى: جعفر صادق(رضی الله عنه) مستجاب الدعوه بود و دعایش همیشه مورد قبول حق تعالى واقع مىشد و چون از خداوند چیزى مىخواست هنوز قولش پایان نیافته بود چیز مورد نظر برایش مهیا بود.

 

12 ـ ابن خلکان

این مؤلف مشهور و بنام اهل سنت نیز در کتاب خود موسوم به وفیات الاعیان اظهار داشته است: «و کان من سادات اهل البیت و لقب بالصادق لصدقه فى مقالته… و کان تلمیذه ابوموسى جابر بن حیان الصوفى الطرسوسى قدألف کتاباً یشتمل على ألف ورقة تتضمن رسائل جعفر الصادق وهى خمس مأة رسالة»[12]

یعنى: حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) از سادات اهل بیت(علیهم السلام)بشمار مىرود و بدلیل راستگویى در گفتارش ملقب به صادق شده است … و ابوموسى جابر بن حیان یکى از شاگردان اوست که کتابى مشتمل بر هزار برگ تألیف نموده که متضمن رسالههاى امام جعفر صادق(علیه السلام)است که مقدار آنها به پانصد رساله مىرسد.

 

13 ـ خیر الدین الزرکلى:

وى یکى دیگر از مؤلفین بنام اهل سنت مىباشد که تألیفات ارزشمندى را از خود به یادگار گذاشته است او در کتاب الاعلام درباره امام جعفر صادق(علیه السلام) نوشته: «کان من أجلّاء التابعین و له منزلة رفیعة فى العلم. أخذ عنه جماعة، منهم الإمامان ابوحنیفة و مالک و لقب بالصادق لأنه لم یعرف عنه الکذب قط له اخبار مع الخلفاء من بنى العباس و کان جریئاً علیهم صداعاً بالحق»[13]

یعنى: امام جعفر صادق(علیه السلام) از بزرگان تابعین بشمار مىرود و در علم و دانش داراى منزلتى رفیع است و جماعت زیادى از او کسب علم کردهاند که از جمله آنها دو نفر از پیشوایان اهل سنت امام ابوحنیفه و امام مالک هستند و لقبشان صادق است بخاطر اینکه هرگز کسى از او کذب نشنیده است و در خبرهاى مربوط به او آمده است که وى براى اعتلاء حق پیوسته علیه خلفاى بنى عباس در ستیز بوده و به مبارزه پرداخته است.

 

14 ـ محمد فرید وجدى

این نویسنده بنام نیز که یکى از اندیشمندان بزرگ اسلام و صاحب تألیفات متعددى مىباشد در دائرة المعارف مشهور خود از امام جعفر صادق((علیه السلام)) صحبت به میان آورده و بعنوان یک سنى مذهب مىنویسد: «ابوعبدالله جعفر الصادق بن محمدالباقر بن على زین العابدین ابن الحسین بن على ابن ابیطالب هو احد الأئمة الأثنى عشر على مذهب الامامیة کان من سادات اهل البیت النبوی، لقب الصادق لصدقه فی کلامه کان من افاضل الناس»[14]

یعنى: ابوعبدالله جعفر الصادق فرزند محمد باقر فرزند على زین العابدین فرزند حسین فرزند على فرزند ابیطالب یکى از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه است وى از سادات نبوى(صلى الله علیه وآله) مىباشد و به دلیل صداقت در گفتارش به صادق ملقب شده است و یکى از بزرگان زمان خود در میان مردم است.

 

15 ـ ابو زهره

محمد ابوزهره از دیگر نویسندگان جهان اسلام و از اندیشمندان بنام در کتابى که به نام الامام الصادق به رشته تحریر کشیده است درباره حضرت مىنویسد:«امام صادق(علیه السلام) در طول مدت زندگى پربرکتش همیشه در طلب حق بود و هرگز پردهاى از ریب و شک و تردید بر قلب او مشاهده نشد و کارهایش به مقتضیات کجاندیشى سیاستمداران زمانش رنگ نباخت و لذا هنگامى که رحلت فرمود عالم اسلامى فقدان او را کاملا حس کرد زیرا که یاد او هر زبانى را عطرآگین مىساخت و همه علماء و اندیشمندان بر فضل او اجماعاً معترفند»

و اضافه مىکند «علماء اسلام در هیچ مسألهاى آنگونه که بر فضل امام صادق و دانش او اجماع نمودهاند علیرغم اختلاف طوائفشان در امرى به این شکل اجماع ننمودهاند و تعداد زیادى از ائمه اهل سنت هستند که معاصر با ایشان بودند و هم عصر با ایشان زیسته و از محضر مبارکشان فیض بردهاند و بدین سان وى به پیشوایى علمى زمانش کاملا شایسته بوده همچنانکه این شایستگى را قبل از او پدر و جدش و نیز عمویش زید رضى الله عنهم اجمعین داشتهاند.

و همه پیشوایان راه هدایت به آنها اقتداء نموده و از حرفهاى آنها اقتباس نمودهاند»[15]

 

16 ـ ابن الصباغ مالکى

این نویسنده نامدار اهل سنت نیز که در کتاب خود بنام الفصول المهمة در ارتباط با مناقب امام جعفر صادق(علیه السلام) مطالب قابل توجهى را ذکر نموده است در این باره مىنویسد:«مناقب جعفر الصادق(علیه السلام)فاضلة أو صفاته فى الشرف کاملة، و شرفه على جبهات الأیام سائلة، و أندیة المجد و الغر بمفاخره و مآثره آهلة»[16]

 

17 ـ عبدالله بن شبرمة

ابونعیم اصفهانى در کتاب معروفش بنام حلیة الأولیاء بنقل از ابن شبرمة در باب احتجاج امام صادق(علیه السلام)مىنویسد: «امام جعفر به هنگامى که من و ابوحنیفه به محضر ایشان وارد شدیم به ابن ابى لیلى فرمودند چه کسى با شماست؟ پس از معرفى ابوحنیفه(رضی الله عنه) بین امام جعفر الصادق(علیه السلام)و ابوحنیفه سؤالاتى رد و بدل شد و در قسمتى از آن سؤالات امام جعفر صادق(علیه السلام) به ابوحنیفه گفت: «کدامیک از جهت کیفر و عقاب عظیمتر است؟ آدم کشى یا زنا؟» ابوحنیفه جواب داد: آدم کشى. امام فرمود: «پس به درستى که خداوند عزّ و جلّ شهادت دو نفر در آدمکشى پذیرفته و در زنا نپذیرفته مگر اینکه چهار نفر باشند، سپس گفت: «کدامیک از این دو عبادت عظیمترند. نماز یا روزه؟» ابوحنیفه جواب داد: نماز. فرمود:«پس چگونه است که حائض قضاى روزه دارد اما نمازهایش قضا نمىشود!» لذا بصراحت ابوحنیفه را از قیاس دین با رأى خودش بازداشت و فرمود: «از خدا بترس و دین را به رأیت قیاس مکن»[17]

و باز ابونعیم اصفهانى در همین کتاب به نقل از ابن بسطام مىنویسد: «کان جعفر بن محمد یطعم حتى لایبقى لعیاله شیءٌ»[18]

یعنى: جعفر بن محمد به هنگام اطعام، فقیران را به گونهاى طعام مىداد که چیزى براى خانوادهاش باقى نمىگذاشت.

و در جلد سوم این کتاب در صفحه 198 نوشته است: تعداد زیادى از تابعین از امام صادق(علیه السلام)حدیث روایت نمودهاند که از میان آنها مىتوان یحیى بن سعید الأنصارى، و ایوب سختیانى و أبان بن تغلب و ابوعمرو بن المعلاء و یزید بن عبدالله بن بن الهاد را نام برد. مضافاً اینکه ائمه و أعلام اهل سنت مانند مالک بن انس و شعبة بن الحجاج و سفیان ثورى و ابن جریح و عبدالله بن عمر و روح بن القاسم و سفیان بن عیینة و سلیمان بن بلال و اسماعیل بن جعفر و حاتم بن اسماعیل و عبدالعزیز بن مختار و وهب بن خالد و مسلم بن حجاج نیز از ایشان حدیث روایت نمودهاند.

وى به گونهاى که ذهبى در کتاب تذکرة الحفاظ یاد کرده است فرزند محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب(علیهم السلام) است. و از قبیله بنىهاشم است. روز یکشنبه و بنا به روایت دیگرى روز دوشنبه در حالى که سیزده شب از ماه ربیعالاول باقى بود در سال 83 هجرى در مدینه منوره دیده به جهان گشود وهمزمان با روز ولادت رسول اعظم حضتر محمد بن عبدالله(صلى الله علیه وآله) مىباشد و در سال 148 هجرى در سن 68 سالگى بدست منصور دوانیقى به شهادت رسیده و به دیار باقى شتافتند و در جنة البقیع در کنار قبرى که پدر بزرگوارشان امام باقر(علیه السلام) و جدشان امام على زین العابدین(علیه السلام) قرار داشتند مدفون گردیدند.

——————————————————————————–

[1] ـ تهذیب التهذیب ج2 ص 104 ابن حجر عسقلانى.

[2] ـ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 166

[3] ـ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 103

[4] ـ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 193

[5] ـ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 104

[6] ـ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 166

[7] ـ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 103

[8] ـ الملل و النحل، ج 1، ص 166.

[9] ـ ابن حجر هیثمى: الصواعق المحرقة، ص 120

[10] ـ صفة الصفوة، ج 2، ص 168، رقم 186

[11] ـ نورالابصار، ص 170

[12] ـ وفیات الأعیان، ج 1، ص 291

[13] ـ الاعلام، ج 2، ص 121

[14] ـ دائرة المعارف، ج 3، ص 109

[15] ـ الإمام الصادق، ص 65 و 68

[16] ـ الفصول المهمة، ص 230

[17] ـ حلیة الأولیاء، ج 3، ص 196

[18] ـ حلیة الأولیاء، ج 3، ص

 نظر دهید »

متن کامل بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در گفتگو با شفقنا

05 بهمن 1392 توسط صالحي

میان جوامع اسلامی و آن اخلاقی که پیامبر(ص) تاکید داشت فاصله بسیار است
متن کامل بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در گفتگو با شفقنا


جامعه ما یک جامعه دینی است، نمادهای دینی در آن کاملا آشکار است اما به نظر نمی رسد این نمادها در زندگی ما تمام و کمال رعایت می شود و در تمام شوون اجتماعی و سیاسی خود به آنها مقید هستیم و البته این هم بدان معنا نمی­باشد که جامعه ما کاملا از اصول اخلاقی و رفتاری پیامبر فاصله گرفته است.

متن گفت و گوی شفقنا با آیت الله محمدجواد علوی بروجردی را می خوانید:

* بنا به روایت‌ها و احادیث موجود، فلسفه بعثت پیامبر اتمام مکارم اخلاق در جامعه است و این امر اهمیت و جایگاه ویژه اخلاق در اسلام را نشان می‌دهد. به این ترتیب توجه و اجرای اصول اخلاقی اصل مهمی در جامعه است. به نظر جناب‌عالی جوامع اسلامی تا چه میزان در پیاده کردن اخلاق اسلامی موفق بودند؟ آیا اخلاق اجرا شده در این کشورها مصداق اخلاق نبوی و علوی است؟


علوی بروجردی:

میان جوامع اسلامی و آن اخلاقی که پیامبر(ص) تاکید داشت فاصله بسیار است و متاسفانه فاصله آنقدر زیاد است که نمی توان گفت جامعه از کدام یک از اصول اخلاقی پیامبر فاصله بیشتری دارد. اما یک مساله مهم وجود دارد و آن این است که بعثت همه انبیاء از اولین رسولی که خدا برای انسان فرستاده تا آخرین رسول که پیامبر اکرم(ص) است برای این بوده است که در بین بشر فضایل رشد داشته باشد و از رذایل کاسته شود. بنابراین مکارم اخلاقی در سخن رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) « ” إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق ” » همان فضایل است. یک معیاری که ما بخواهیم تشخیص دهیم این است که می بینیم حتی ادیانی که مشخص نیست آسمانی هستند یا نه بر همین فضایل انسانی تاکید می کنند. پس همه ادیان برای این است که انسان در زندگی دنیاییِ خود تربیت شود و اصول مهمی که پیغمبر روی آن دست می گذارند و بعدها منشاء اثرگذار می شود این است که انسان حاکم بر اعمال و رفتار خود باشد. آن انسانی هم که ما می گوییم حاکم بر اعمال و رفتار خویش باشد، نه آن انسان نفسی است، بلکه انسان عقلی است یعنی خدا عقل را در وجود انسان ودیعه گذاشته تا این عقل حاکم بر جمیع مقدرات انسان باشد. پس وقتی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) می فرماید: “العقل حجة الباطنه"[i] یعنی شرع هم برای کمک و تقویت این عقل آمده است، مثلا اگر دروغ گفتن در جایی به نفع ما بود و ما را به مال و مقام می رساند اما خود را کنترل کردیم، این کنترل نفس، اوج اخلاق پیامبر است.

پیامبر انسانی را می خواهد تربیت کند که به نفس خویش غالب باشد. یکی از عبادات ما روزه هست. در ایام روزه انسان دوست دارد غذا بخورد و آب بیاشامد اما از این کار خودداری می کند که این در لسان فقها به “کف نفس” مشهور است. ریشه اساسی این احکام هم همین خلقیات پیامبر است « ” إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق ” » و لذا مساله اخلاق مساله برجسته ای است که ریشه بعثت تمام انبیا است و نهایت و نتیجه آن، حاکمیت فضایل اخلاقی و کوتاه کردن و به زیر کشیدن رذایل اخلاقی در جوامع است، اگر این چنین باشیم جامعه ای تشکیل می شود که هیچ وقت قوی به ضعیف ظلم نمی کند، چون شخصی که ظلم خیال می کند، اگر این کار را انجام ندهد از قدرتش کاسته می شود. و همچنین معارض اگر به حق خود قانع و حرص نداشته باشد نیاز به ظلم و دروغ گفتن هم ندارد. اگر دروغ بگوییم پس معلوم می شود سرچشمه و ریشه ایراد و مشکل دارد. دروغ فقط یک بلیه و گرفتاری اجتماعی نیست که مانند بیماری شایع شده باشد، بلکه ریشه دارد و ریشه آن عبارت از این است که ما مسلط به نفس خود نیستیم، ما خدا برایمان موضوعیت پیدا نکرده است. بنابراین وقتی پیامبر در دعوت خود بعد از مبعوث شدن به رسالت می­فرمود"  قولوا لا اله الا الله تفلحوا “  یعنی به نفس شما خدا مسلط باشد. ما خیال می کنیم  معبود فقط ستایش کننده است درحالی که معبودهای دیگری وجود دارد که ما در واقع آنها را ستایش می کنیم؛ مثل پول و مقام و … که با همه وجودمان آنها را ستایش می کنیم، لذا اخلاق پیامبر یک اخلاق شایسته ای است و مانند یک نور شعاع دارد که حتی غیر مسلمانان را به خود جذب می­کند.

ادب و اخلاق پیامبر در جمعیت عرب ها خصوصا عرب جاهلی تاثیر بسزایی داشت. عرب جاهلی خیلی از فضایل اخلاقی دور بود و مبتلا به رذایل اخلاقی بود. یکی از فضایل بسیار ارزشمند پیامبر “تحمل” است. مثلا در روایات آمده است قبیله حاتم طایی به جنگ مسلمانان آمد و شکست خوردند و مردان آنان یا کشته شدند و یا فرار کردند و زنان هم اسیر شدند و آنها را به مدینه آوردند و دختر حاتم هم یکی از آنها بود. به پیامبر پیام آمد که یکی از اسیران ادعا می کند دختر حاتم است و قصد ملاقات با شما را دارد، پیامبر خود بر روی زمین خاکی نشسته بود اما زمانی که دختر حاتم وارد شد پیامبر عبای خود را روی زمین پهن کرد، به دختر حاتم که اسیر لشکر اسلام بود گفت بر روی عبا بنشین. دختر حاتم رو به پیامبر کرد و گفت: برادرم فرار کرد و من تنها ماندم. پیامبر پاسخ داد شما آزاد هستید ما برای حفظ خودتان شما را اینجا آوردیم، می توانید بروید، دختر حاتم در جواب پیامبر می گوید” پیامبر من آزادی را نمی خواهم من با دیگر زنان قبیله اسیر شدم یا آنها را با من آزاد کنید و یا من در اسارت می مانم” و پیامبری که بر اسیر خود غالب است در جواب گفت” حقا دختر حاتم هستی آن اوصاف در تو هم هست، همه را به احترام تو آزاد می کنم". این حرکت منشاء این شد که علی بن حاتم  که به شام گریخته بود به مدینه آمد و تا آخر عمر نزد پیامبر ماند و به جایی رسید که چهار پسرش در جنگ صفین و در رکاب امام علی(ع) به شهادت رسیدند. بعدها زمانی که نزد معاویه رفت، معاویه از او می پرسد پسرانت چه شدند؟ علی با تو بی وفایی کرد فرزندان او زنده ماندند در حالی که پسران تو کشته شدند. علی بن حاتم در پاسخ معاویه گفت” نه من با علی بی وفایی کردم، چرا که من زنده ام اما علی محاسنش به خون سرش خضاب شد، من باید زنده بمانم و در مقابل تو ظالم بمانم تا چنین با من صحبت کنی!

نمونه دیگر از اخلاق پیامبر مانند مرد یهودی هر روز بر سر پیامبر آشغال می ریخت و زمانی که در بستر بیماری بود پیامبر به عیادت او رفت و از او دلجویی کرد و با این کار مرد یهودی و خانواده اش مسلمان شدند. لذا آنچه باعث جذب مردم شد اخلاق پیامبر است. و جامعه اسلامی با وجود اینکه از اخلاق نیکوی پیامبر را خبر دارد اما به آنها توجه نمی کند.

اسلام با اخلاق، پیشرفته است. امروز این کسانی که به عنوان تکفیری ها، اسلام را مذهبی معرفی می کنند که خدا، سربازان و پیامبرش خشن است که جگر دشمن را می خورد، این کار پیامبر نبوده؛ بلکه کار امثال هند جگر خوار و ابوسفیان و آنهایی که با اسلام مقابله می کردند بوده است. متاسفانه مصیبت عمده ای که در دنیای اسلام وجود دارد این است که ما از اخلاق پیامبر بهره نگرفتیم و اگر بهره می­گرفتیم اینگونه نمی شد؛ زیرا پیامبر با مشرکین هم اینگونه عمل نمی کردند؛ هیچ گاه رسول خدا مشرکی را نمی کشت حتی دستور می داد کسانی که در جنگ ها کشته می شوند، آنان را مثله نکنند، لباس از تنش بیرون نکنند، کاری که احترامش از بین رود انجام ندهید، نه تنها اسیر را نکشید حتی آبی که منشا آبادانی منطقه است را آلوده نکنید. پیامبر حتی نسبت به جمادات هم توصیه داشت. این اخلاق پیامبر است، اما این اخلاق متاسفانه در دنیای اسلام مورد بهره قرار نگرفته است و ما در دنیای اسلام هر چیزی را داریم جز اخلاق پیامبر.

*قصور از ناحیه چه کسانی بوده که باعث شده جوامع اسلامی به این سمت کشیده شوند؟

علوی بروجردی: این اتفاقات ریشه تاریخی دارد. به هر حال مشکل اصلی ما این است که اسلام و اخلاق پیامبر همانگونه که حضرت آنها را آورد، جلو نرفت لذا سیره و اخلاق  پیامبر همانطور دست نخورده به دست ما نرسید. پیامبر که از دنیا رفت، ورق برگشت مثلا گفتار و رفتار پیامبر بر مساوات بین عرب و عجم بود، اما بلافاصله بعد از رحلت پیامبر این سیره شکسته و قوانین تغییر داده شد. دستور دادند که به موالی (ایرانیان) مقام داده نشود حتی پیامبر در تقسیم بیت المال بین عرب و عجم فرق نگذاشتند اما بعد از پیامبر بلافاصله همه چیز تغییر کرد. گاهی افرادی که مرتکب جرم شده بودند را به صرف اینکه مقام داشتند حد نمی زدند، زمانی که تبعیض پیدا شد، این ریشه (اسلام پیامبر) گل آلود شد، وقتی هم که آب از سرچشمه گل آلود شود به پایین که می رسد چیزی که نصیب ما می شود همان آب آلوده است. سرچشمه زلالی که پیامبر به مردم معرفی کرد، بعد از پیامبر بلافاصله گل آلود شد. این افراد بدتر از جاهلیت را به نام اسلام آوردند. الان هم برخی از مفتیان وهابی همین حرف ها را تکرار می کنند، مثلا می­گویند: پیامبر ما ابوسفیان است.

در این مقطع بنی امیه حاکم شدند، آنان جاهلیت را به نام و در لباس اسلام وارد شد. وقتی اسلام اصیل پوشیده ماند و عرضه نشد، حکومت بنی عباس و بنی امیه چیزی را عرضه کردند که بویی از اسلام نداشت؛ لذا چطور می توانیم توقع داشته باشیم در جوامع اخلاق اسلامی رعایت شود؟ واقعیت این است که با این دستورات و احکامی که تکفیریها و وهابی ها به عنوان اسلام عرضه می­کنند، به جایی نمی رسیم. به عنوان نمونه، در مصر بیداری اسلامی با آن مسلک و تفکریی که عده ای از آنان دارند، اصلا محقق نمی شود. چرا که در این مسلک و در این بیداری اسلامی اصلا مبارزه با ظالم در اسلام وجود ندارد. اولوالامر در آیه « أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ »[ii] به اعتقاد برخی یعنی صاحب قدرت و توان، ولو این قدرت از راه کودتا یا حقه بازی و کشتن مردم به دست آمده باشد، باید اطاعت کنیم که اطاعت هم واجب خدایی است. اگر اسلام این است قبل از اسلام هم جاهلیت همین را داشت، آنها می گفتند اطاعت کنید اگر اطاعت نکنید کشته می شوید، اما اسلام جاهلی آمده همان اطاعت از ظالم را درست کرده و جهنم را هم پای آن گذاشته است. در حالی که این اسلام نیست.

قرائتی که ما (شیعه) از اسلام داریم، قرائت دیگری است که همان قرائت پیامبر است. آنجا که می گوید « أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ » در اینجا اولوالامر امام معصوم است، لذا بنابر اعتقاد شیعه هیچ کس غیر از امام معصوم اصالتاً وجوب اطاعت ندارد، وجوب اطاعت فقط مخصوص امام معصوم است و اطاعت بالعرض و بالتبع و بنابر معیارهایی که در روایات معصومین (علیهم السلام) مشخص شده، لازم است. وقتی در منابع درباره برخی از صحابه پیامبر آمده فلان شخص را حد نزنید، چون از نزدیکان خلیفه است. زمانی که در جامعه به لحاظ احتیاج و قدرت داشتن تبعیض جاری می شود این نوع برخورد مانع از رسیدن به اخلاق اسلامی است. این بسترها، بسترهایی نیست که اخلاق در آنجا شکل گیرد. اخلاق اسلامی، جدای از احکام اسلام و عقاید نیست، پس باید بستر را درست کرد تا این موارد درست شود؛ زیرا زمانی اخلاق اسلامی شکل می گیرد که ما اصل اسلام را بفهمیم و به آن عمل کنیم.

اسلام همان است که پیامبر آورده است و اگر قول فرد جاهلی که به پیامبر ایمان آورده و هیچ ارتباطی هم با خدا ندارد، هرچند بعد از پیامبر به قدرت هم رسیده باشد، مانند قول پیامبر حجت باشد، این اسلام دیگر به درد نمی خورد. زیرا پیامبر هم علم دارد و هم عصمت، اما او نه علم دارد و نه عصمت. بنابراین تا ریشه را درست نکنیم، اخلاق در جوامع اسلامی درست نمی شود و شکل نمی گیرد. و تا اخلاق اسلامی شکل نگیرد، رشد در جوامع اسلامی ممکن نیست. پنجاه و چند کشور اسلامی در جهان هستند، همه متفرق و دور از هم، عمده آنها مزدور، به نحویی که قدرت­های بزرگ باید برای آنها تعیین تکلیف کنند، در حالی که ثروت دارند، اما ثروت هایشان دزدیده و به یغما می رود. بنابراین باید توجه داشت، نمی توانیم اخلاق را جدا و مجرد از بقیه جهات مورد بررسی قرار دهیم.

* چرا در زمینه کشتار شیعیان فتوایی از سوی علما صادر نشده است. چرا علما سکوت کرده اند؟

علوی بروجردی: علما سکوت نکردند از همه مراجع تقلید در این زمینه فتوا صادر شده است. علمای اهل تسنن دو قشر و دو قسم هستند: برخی از آنان حنبلی و شافعی … هستند، اینان کسانی هستند که ما از سال ها قبل با هم زندگی می­کردیم، اما تکفیری ها داستان دیگری هستند. آیت الله العظمی سیستانی (حفظه الله) فتاوای متعددی دارند که کشتن سنی حرام است، سنی مسلمان است و حق کشتن او را ندارید. حتی علمای الازهر کشتن شیعه را حرام دانستند، اما علمای تکفیری برعکس هر روز فتواهایی برای کشتن شیعیان صادر می کنند، اخیرا فتوای عجیبی که صادر کردند در مورد جهاد نکاح این بود که اگر زنان و دختران برای جهاد نکاح حاضر نشدند با محارم خود می توانید همبستر شوید، این فتوا اسلامی که نیست، اصلا انسانی نیست. برای آنها کشتن شیعه یک عبادت است و زنان و کودکان را همانند حیوان می کشند که این موارد اصلا اخلاقی و اسلامی نیست. بنابراین با این افراد نمی توان گفت و گو کرد؛ چرا که آنها حتی پیامبر اسلام را قبول ندارند و ابوسفیان را پیامبر خود می دانند.

*به نظر می‌رسد که آشنایی با مجموعه آموزه های دینی، نوعی اعتدال و روشن بینی نسبت به زندگی اجتماعی به وجود می‌آورد. از مجموع این آموزه‌ها چنین برمی آید که امام علی(علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان، با اعضای خانواده و آحاد جامعه رفتار اخلاقی و مناسبی را داشته است. به عنوان مثال امام اطاعت و نیکی به والدین را توصیه می کرد. به نظر شما کدام یک از موارد اخلاقی مورد نظر امام علی (ع) امروز در جامعه ما ضرورت بیشتری برای اجرا و عمل دارد؟ یعنی جامعه دینی ما از کدام یک از الگوهای دینی و اخلاقی خود فاصله گرفته است و باید به آن باز گردد؟

علوی بروجردی: در جوامع اسلامی ظلم و فساد زیاد است درحالی که این کارها خلاف اخلاق علوی است. مکتب اسلام تربیت شده های زیادی دارد که مصداق بارز آنها امام علی(ع) است. رفتار پیامبر با افراد خانواده، مسلمانان، حکام زمان خود، رفتاری که با اسرا و کشته شده ها داشتند؛ اینها را می توان به عنوان الگو بهره برداری کرد. نسبت به امام علی(ع) باید اذعان کرد، اگر همه دنیای اسلام همین عقیده را داشتند که حضرت یکی از بارزترین مصادیق تربیت پیامبر است؛ این خیلی خوب بود. اما الان کار به جایی رسیده که نام علی جرم است، کما اینکه هفتاد سال مسلمانان در تاریخ خود این بارزترین مصداق تربیت اسلام را لعنت می گفتند. بارزترین مصادیق تربیت و صفات پیامبر در دنیای اسلام تحت  لگد کوبی واقع شد. لگد کوب شدن علی یعنی لگد کوب شدن فضایل. تمام زندگی امام علی(ع) فضیلت است. امام علی(ع) با اینکه پیامبر تاکید کرده بود که بعد از من از علی الگو بگیرید در بالای منبر مورد لعن واقع شد، یعنی حاکمیت در دولت اسلام بنابر لگدکوب کردن فضیلت ها داشت. پس باید نمونه های رفتاری رسول الله را با الگوی رفتاری کسانی که واقعا تابع رسول الله بودند و در داخل انحرافات واقع نشدند به جامعه عرضه کرد؛ و برای این عرضه باید فرهنگ سازی شود. وقتی جوامع هیچ آشنایی با ائمه ندارند و علی بن ابی طالب را اصلا نمی شناسند، چطور جامعه می تواند اسلامی شود! مثلا وقتی از دختری در ولادت حضرت فاطمه(س) پرسیده شد که الگوی تو کیست جواب داد فلان بازیگر تلویزیون، یعنی شناخت کافی در جامعه از اهل بیت وجود ندارد.

*چه می شود که جامعه الگوهای رفتاری خود را نمی شناسد و به این سمت می رود که هنرپیشه های تلویزیونی را الگوی خود قرار دهد؟

علوی بروجردی: علت این است که فرهنگ عمومی جامعه ما اینطور است که بازیگران را بیشتر به عنوان الگو می پذیرد. این سوال در جامعه ما که معتقد به اصول هستیم مطرح است. ممکن است در یک سخنرانی و مدیحه سرایی چند هزار نفر هم جمع شوند، اما اگر بعد از اتمام مراسم از این افراد سوال شود که الگوی رفتاری شما کیست؟ خیلی از این افراد پاسخ خواهند داد فلان هنرپیشه سینما و تلویزیون. چون این هنرپیشه ها در جامعه ما حضور بیشتری دارند و نیز دسترسی به شبکه های ماهواره ای بیشتر از آن حقایقی است که از زندگی ائمه برداشت می­شود، هست. بنابراین باید توجه داشته باشیم، با وجود اینکه حکومت و قدرت در اختیار ما است، اما نتوانستیم اسلام را درست به جامعه عرضه کنیم و دیگران با تهاجم فرهنگی در حاکم کردن ارزش ها و فرهنگ های خود حتی در محل خانواده ما موفق تر بوده اند. سابقا اگر به ما می گفتند یک مبلغ مسیحی قرار است به داخل خانه ما بیاید تا دختران و پسران را موعظه کند بلافاصله عکس العمل نشان می­دادیم و اعتراض می کردیم؛ در حالی که الان همین اتفاق در خانه های ما افتاده است و جوانان ما به شبکه ها و کانال های تبلیغ دین مسیحیت دسترسی دارند، اما به احکام، اخلاق و اعتقادات شیعه دسترسی ندارند. زمانی که به کانال های شیعه مراجعت می کنیم، مشاهده می کنیم که به اهل تسنن ناسزا گفته می شود و متاسفانه تندروی می کنند؛ لذا در این زمان دختر و پسر وقتی می خواهند انتخاب کنند، نمی توانند الگوهای اسلامی را انتخاب کنند. بنابراین باید فرهنگ سازی شود. ما خیال می کنیم راه مقابله با تهاجم فرهنگی این است که جلوی آنها را بگیریم، درحالی که این کار شدنی نیست. اگر سایت ها و شبکه های انحارفی فیلتر شود، همان شب فیلتر شکن پیدا می شود، پس این راه حل درستی نیست. ما باید به نوعی مسائل فرهنگی را عرضه کنیم که در مقابل آنها قابلیت عرضه داشته باشد.

* پس آیا می توان گفت رسانه های ما در به تصویر کشیدن زندگی ائمه و ارائه الگویی از زندگی آنها درست عمل نکرده اند؟

علوی بروجردی: بله همینطور است. افراد جامعه در سنین پایین الگوپذیری بالایی دارند. حتی آرایش کردن و طرز لباس پوشیدن بازیگران سینما در رفتار دختران و پسران جامعه تاثیر گذاشته است. ما آنها را نشان می دهیم چون خودمان فیلم نداریم. چرا در داخل کشور خودمان فیلم ساخته نمی شود. همواره لازم نیست که سریال های مذهبی بسازیم، بلکه باید سریال های اجتماعی هم ساخت. اگر قرار است سریال عشقی پخش شود چرا آنها را در داخل و بنابر فرهنگ خودمان نسازیم؟! ما باید فیلم ها مورد احتیاج را با ارزش های خودمان که با ارزش های ایرانی و اسلامی ملموس باشد، بسازیم. این اشکال به ما وارد است. رسانه های داخلی ما درست کار نکردند به همین دلیل زمینه برای رسوخ فرهنگ بیگانه به داخل کشور پیدا شد. در کشور ما بعد از سی و چند سال که متاسفانه درست کار نکردیم شاهد هستیم که آمار طلاق بیشتر شده است و در مقابل آمار ازدواج ها کمتر شده است، مجرد نشینی در شهرهای بزرگ خصوصا تهران روز به روز بیشتر می شود، زوجین حاضر به بچه دار شدن نیستند؛ زیرا آن حالت لذت جویی که فقط فرد خود را می بیند زیاد شده است، این غیر از فرهنگی است که در آن ازدواج را یک وظیفه می داند.

امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) دو الگوی خانواده در اسلام چطور با هم ازدواج کردند، این باید الگو باشد. متاسفانه اخلاق اسلامی ریشه ای مشکل دارد، در رفتار و عملکرد خود ما هم مشکلاتی است که روی آن کار نکرده و درست عمل نکردیم. در واقع از همان ابتدا با مجازات وارد عمل شدیم که این کار فایده ای ندارد. باید فرهنگ را عرضه کرد تا عامه مردم اقدام کنند و بعد اگر کسی خلاف کرد آن را مجازات کرد. اما نمی شود از همان اول مجازات را شروع کرد، زیرا در ابتدا به واسطه عدم عرضه صحیح نصف مردم خلاف می کنند، مگر می شود نصف مردم را مجازات کرد! کار اصولی و صحیح فرهنگ سازی در این زمینه که باید صورت بگیرد. الان فقط کاری که می توان کرد، این است که الگوهای اخلاقی از پیامبر و آنهایی که می توان منتسب به اسلام کرد، به جامعه معرفی کرد. مثلا می­توان رفتار امام علی(ع) را منتسب به اسلام کرد، نه رفتار یزید را. اما برخی ها می خواهند رفتار یزید را منتسب به اسلام کنند. ما در این زمینه ها و در زمنیه های نشر آن باید تلاش کنیم. اخلاق اسلامی در اجتماع ما مرده است، متاسفانه دروغ، بدگمانی، توهین در جامعه سیاسی و در بین افراد سیاسی و نیز اتهام زدن بدون دلیل و اثبات در جامعه رشد پیدا کرده است و مردم هم از همین رفتارها الگو می گیرند.

* اخلاق علوی چه مؤلفه هایی دارد و برای عمل به آن باید چه اموری را در نظر گرفت تا بتوان یک جامعه و اعضای آن را  عامل به اخلاق علوی برشمرد؟

علوی بروجردی: اخلاقی بودن مصداق پرداخته ذهن انسانی نیست که مولفه های آن را تعیین کنیم. برای اخلاق اسلامی کتاب ها نوشته شده است. اخلاق اسلامی عبارت است از آنچه که پیامبر و قرآن می گوید و نیز رفتار عملی که اصطلاحأ سیره پیامبر می نامیم. در مورد حقوق بشر هم پیامبر اصول زیادی دارد که حتی برای ما هم ناشناخته است، مثلا می فرماید” در سرزمین دشمن ساختمان ها را خراب نکنید، زنان و کودکان و مردی که لباس رزم ندارد و به نوعی غیر نظامی است، معاف هستند و حق ندارید او را بکشید. این موارد اخلاق پیامبر در جنگ است که متاسفانه رعایت نمی شود. اینها اصولی است که ما باید روی آن کار کنیم.

در روایات آمده است که از پیامبر پرسیده می شود، آیا مؤمن ممکن است دزدی کند؟

پیامبر جواب می دهد: بله ممکن است.

در مرحله بعد از او سوال می شود مؤمن ممکن است دروغ بگوید؟

پیامبر پاسخ می دهد: نه مؤمن دروغ نمی گوید؛ زیرا اگر تمام بدی­ها را در اطاقی جمع کنید، کلید آن دروغ است. نه اینکه دیگر گناهان اهمیت کمی دارد، بلکه این روایت درجه و قبح دروغ را بیان می کند که متاسفانه بیماری رایج بین ما است و باید در این زمینه تخصصی کار شود.

* آرمان پیامبر بحث شکل گیری امت واحده بوده و یکی از آموزه های امام علی(ع) شکل گیری جامعه مطلوب بود. مردم باید چه شاخصه هایی را داشته باشند و به آن پایبند باشند تا این جامعه کم کم شکل بگیرد؟

علوی بروجردی: یک راهکار که وجود دارد که رفتار و الگوهای پیامبر در جامعه شناخته شود، مثلا در زمینه حکومت داری باید نامه های پیامبر به حکام و طرز حکومت داری حضرت بررسی شود. کسانی که می گویند ما سلفی هستیم، سلفی یعنی رجوع به سلف صالح، سلف صالح ما خود پیامبر است، نه آنهایی که بعد از پیامبر آمدند و مجوز قتل صادر می کردند. ما می خواهیم بدانیم بر اساس این مطلب چطور باید جامعه را اصلاح کرد. باید اصولی که آن مکتب آورده است بررسی کرد. وقتی می گوییم اسلام، باید به خود قرآن و پیامبری که قرآن را آورده و آیات این قرآن را برای ما تفسیر کرده است رجوع کنیم؛ نه کسانی که بعد از پیامبر آمدند و نقل کردن حدیث از پیامبر را حرام کردند. پس باید اصول اصلی اسلام به جامعه نقل و بیان شود.

اینکه در احام و اعتقادات ما آمده، مرجع تقلید، امام جماعت، شاهد و … باید عادل باشند، عادل در اینجا یعنی چه؟ ما اگر کاری انجام می­دهیم باید با عدالت باشد، حتی در درون خانواده مثلا بین دختر و پسر فرقی نگذارید. آدمی که در ظلم رشد می کند فردا با عدالت می جنگد. اینها اصول اسلام است و همه ادیان آسمانی آمدند تا فضایل را رواج دهند و رذایل را از بین ببرند. نشانه آسمانی بودن ادیان به این است که اخلاق، یا کارهای خوب را رشد دهند. جامعه ای که بتواند در همه سطوح با فضیلت باشد و از بین برنده رذیلت ها باشد این همان جامعه اسلامی است. لذا اگر روزی در دنیای اسلام بتوانیم عملا اخلاق اسلامی را اجرا کنیم سرزمین ما ایران، عراق و شام نیست، بلکه یک سرزمینی تشکیل خواهد شد که یک مرزش دیوار چین است و یک مرزش سرزمین آلاسکا است. چون مردم اگر اسلام را واقعا ببینند آن را می­پذیرند زیرا مردم دنبال عدالت و تشنه هستند اگر نابرابری ببینند تظاهرات می کنند.



[1] . اشاره به روایت حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) به هشام بن حکم دارد که امام علیه السلام در بخشی از روایت خطاب به هشام میفرماید:

یا هشام إن لله على الناس حجتین : حجة ظاهرة وحجة باطنة ، فأما الظاهرة فالرسل والأنبیاء والأئمة - علیهم السلام - ، وأما الباطنة فالعقول؛ اى هشام! به حقیقت که خداوند بر مردم دو حجّت دارد: حجت ظاهر و آشکار و حجّت درونی، حجت آشکار رسولان و پیامبران و امامانند و حجت درونى و نهان عقل است.

[2] . سوره نساء، آیه 59.


 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • ...
  • 40
  • ...
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

محتواها

  • حوادث روزهاي شنبه و يک شنبه - پنجمين و ششمين روز پس از شهادت مصادره اموال
  • حوادث روز جمعه - چهار روز پس از شهادت اتمام جمع آوري قرآن
  • حوادث روز چهارشنبه - دو روز پس از شهادت جمع آوری قرآن
  • حوادث روز سه شنبه - یک روز پس از شهادت بیعت عمومی
  • حوادث روز دوشنبه - روز شهادت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله •آخرین نماز پیامبر صلی الله علیه و آله
  • حوادث روز چهارشنبه - دو روز پس از شهادت اولین هجوم مقدماتی
  • تبلیغات محیطی نقش تعیین کننده ای در فضا سازی اجتماعی به جهت سوگواری ایام شهادت بانوی دو عالم فاطمه زهرا سلام الله علیها دارد
  • این پایگاه ها که در واقع نماد بیرونی عزاداری می باشند هیئاتی سیّار هستند که در مناسبت های مذهبی از عزاداران اهلبیت علیهم السلام پذیرایی می کنند.
  • اخراج اهل فدك توسط غاصبين
  • اعطاي فدك به فاطمه (عليها سلام)
  • مشخصات فدک آغاز فدك فدك كجاست؟[
  • اندكى پس از شهادت حضرت صدّيقه طاهره فاطمه سلام‏ اللّه‏ عليها فرزندان آن حضرت
  • محدّثان گزارش كرده‏ اند كه دخت گرامى پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بدين بيان نيز به امام اميرالمؤمنين عليه‏ السلام وصيّت فرمود:
  • امام صادق علیه السلام نقل فرمود كه حضرت زهرا سلام الله علیها در لحظه‌هاي آخر زندگي خطاب به علي علیه السلام فرمود:
  • همچنين حضرت زهرا سلام الله علیها در كلمات ارزشمند ديگري، به امام علي علیه السلام وصيّت فرمود:
  • صدیقه طاهره سلام الله علیها در لحظه‌هاي واپسين زندگي به اميرمؤمنان علي علیه السلام فرمود:
  • از حضرت امام صادق عليه‏ السلام پرسيده شد: چرا فاطمه عليهاالسلام «زهراء» ناميده شده است؟ امام عليه‏ السلام فرمود:
  • تصوير هشتم حضرت امام صادق عليه‏ السلام فرموده است:
  • تصوير هفتم حضرت امام باقر عليه‏ السلام فرموده است:
  • تصوير ششم حضرت امام سجّاد عليه‏ السلام نقل كرده كه پيامبر اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرموده است:

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

آمار

  • امروز: 68
  • دیروز: 67
  • 7 روز قبل: 489
  • 1 ماه قبل: 2081
  • کل بازدیدها: 74327

خبرنامه

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

آرشیوها

  • اسفند 1394 (52)
  • بهمن 1394 (13)
  • دی 1394 (8)
  • آذر 1394 (2)
  • آبان 1394 (92)
  • اردیبهشت 1393 (9)
  • فروردین 1393 (8)
  • اسفند 1392 (53)
  • بهمن 1392 (31)
  • بیشتر...

خبرنامه

وبلاگ های من

  • هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس