متن کامل بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در دیدار با جمعی از مربیان قرآن در سپاه
بسم الله الرحمن الرحیم
آیت الله علوی بروجردی: پیامبر گرامی اسلام اولین معلم قران است.
حضرت آیت الله علوی بروجردی سلمه الله در دیدار جمعی از سربازان سپاه و آموزشیاران قران کریم، ضمن خیر مقدم به آنان فرمودند: نخستین معلم قرآن مجید، شخص نبی مکرم اسلام صلیالله علیه وآلههستند که قرآن مجید در غار حرا و با نزول آیات (اقرا بسم ربک الذی خلق، خلق الإنسان من علق،اقرا و ربک الاکرم الذی علم بالقلم) به ایشان وحی شد.[1]
معظم له با اشاره به آنکه در ایامی قرار داریم که شهادت رسول الله صلیالله علیه وآله سپری شده و ایام ولادت ایشان نزدیک است، در رابطه با نقش پیامبرصلیالله علیه وآله در پیشرفت اسلام فرمودند: ما غیر ازآنکه معتقدیم رسول الله صلیالله علیه وآلهپیغمبر گرامی خداوند بوده و اطاعتش واجب است، باید یک مسئله را به صورت تاریخی تحلیل کنیم و آن، پیدایش رسول اکرم صلیالله علیه وآلهدر عربستان، و تأثیر ایشان بر اوضاع جهان آن روز و تغییر جامعه عربی بود؛ یعنی در روزگاری که منطقه دور افتاده حجاز و مکه، آنقدر بیاهمیت بود که حتی با وجود شورش و درگیری در آن، خسرو پرویز پادشاه ایران، به این نتیجه رسیده بود که شبه جزیره عربستان آن قدر ارزش ندارد که برای دفع آن توطئهها، به آنجا لشکری را بفرستد، مردی عرب در این شبه جزیره به حق قیام کرد و در حدود 30 سال تربیت مردم، نه تنها آنان را متحول کرد، بلکه دو ابر قدرت آن روز، یعنی ایران و روم را مسخر ساخت.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآلهاین شبه جزیره را چنان سامان داد، که عربهایی که در نزد دیگر دولتها هیچ قدر و قیمتی نداشتند، بر دنیای آن روز حاکم گشتندو امپراتوری بزرگی به نام حکومت اسلامی شکل گرفت.
رسول اکرم (ص) منشاء تحول و تغییر اساسی
البته اینکه در زمانهای بعد، زمامداران اسلامی منحرف شدند، مسئله دیگری است؛ اما سوال اساسی این است که رسول الله صلیالله علیه وآله و به تعبییر آن روز عربها، محمد امین چگونه این تحول را ایجاد شد؟
چگونه فردی که تا مدتها در غار حرا تنها بود و فقط خدیجه کبری سلام الله علیها برای ایشان غذا میآورد، و یا تا مدتها، فقط امیرالمومنین سلام الله علیه و حضرت خدیجه سلام الله علیهابه ایشان ایمان داشتند و نماز جماعتی پیامبر صلیالله علیه وآله در کنار کعبه فقط با همین سه نفر برگزار میشد؛ تاریخ عمومی عالم را در آن روزگار تغییر داد؟
جواب این پرسش آن است که او یک معلم قرآن بود.و لذا ما هم که معلم قرآن هستیم، باید کار ایشان را بسنجیم و تحلیل کنیم. ایشان با آموزههای قرآنی و تربیت مردم، جزیرة العرب بیاهمیت آن روز را زنده کرد، پس چرا ما امروز نتوانیم کسانی را که پای درس و جلسه ما مینشینند، زنده کنیم؟ در حالات نبی گرامی اسلام صلیالله علیه وآله آمده وقتی بعد از چهار سال دعوت پنهان، دعوت خود را آشکار کرد، نوعا جوانان در مکه به ایشان رو آوردند، و آنقدر ایشان مورد استقبال جوانان بود که در خانوادههای مشرک و بت پرست اختلاف ایجاد شد. البته، پیغمبر صلالله علیه وآله مورد اذیت و آزار قرار میگرفت، حتی در نهایت شدت مورد ضرب و جرح قرار گرفت، بدترین فحشها به ایشان داده میشد که کمترین آن دیوانه بود؛ ولی با این حال، آن حضرت در کوچه و خیابان، و در بازار عکاظ راه میافتادند و میفرمودند: «قولو لا اله الا الله تفلحوا»، یعنی هیچ معبودی جز الله نیست. در مقابل، افراد مشرک مغرض هم به ایشان سنگ میزدند و میخندیدند و میگفتند که او مردی دیوانه است. وقتی آن حضرت معجزهای را ظاهر میکردند، آنان میگفتند که وی ساحر است، وقتی یک سوسمار به زبان میآمد و شهادتین را میگفت، آنان در مقابل میگفتند که او عجب ساحر و جادوگری قوی است.
پیشرفت اسلام با مجاهدت و اخلاق نیکوی رسول الله (ص)
در میان این مردم و این گونه تفکرات، و در بین افرادی که جز پول، رفاه و شهوترانی، هیچ چیز برایشان مهم نبود، به نحویی که برای موضوعات جزیی به جان هم میافتادند؛ مثلا بر سر یک موش صحرایی دو قبیله 70 سال با هم به جنگ میپرداختند، در میان اینها پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه وآله ظهور کرد. و به دعوت آنان پرداخت، وقتی ایشان به طائف آمد تا دعوتش را عرضه کند، او را با بدترین شکل ممکن از شهر بیرون کردند، آنان دو طرف پیغمبر صف بستند و به ایشان سنگ میزدند. آن قدر به پای مبارک ایشان سنگ زدند که پوست پا و گوشت رفته بود و استخوان مبارک پا نمایان شده بود و درد در تمام بدن ایشان رخنه میکرد؛ اما پیغمبر صلیالله علیه وآله از پا ننشست، و کار خودش را پیش برد، چرا پیش برد؟ قرآن در جواب میفرماید: (وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ).[2] چون پیغمبر صلیالله علیه وآله حتی قبل از رسالتش هم خلق و خویی جذاب داشت که افراد را به سمت خود میکشید. بعد از رسالت، تجلی این صفت بیشتر شد، پیغمبر صلیالله علیه وآله در آن محیط خشن که حتی آسمان و زمین هم خشن است و منطقهای گرمسیر بود به همه لبخند میزد و با همه مودب بود. ایشان به گونهای عمل میکرد که به قول شاعر:
درس معلم گر بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
پیامبر اکرم صلیالله علیه وآلهبا اخلاق نیکو، پرسشها را پاسخ می داد و بر آنان تندی نمیکرد. جوانی، مقابل پیغمبر صلیالله علیه وآله نشست و گفت تو همان مجنون و دروغگویی هستی که میگویند؟ حضرت فرمودند من دیوانه نیستم. دیوانه، کارهای غیر متعارف میکند و من کارهای غیر متعارف نمیکنم، من ساحر نیستم، من حرفهای زیادی برای مردم دارم؛ مثلا میگویم: وقتی شما خودت بتی را میسازی، در واقع، تو خدای آن هستی نه آنکه او خدای تو باشد. آرام آرام، این جوان جذب میشد، او معجزه نمیخواست؛ چرا که فطرت اولیه انسانی در وجود همه هست[1]، پیغمبر با خلق نیکو آن را جذب میکرد. رسول گرامیصلالله علیه وآلهبه همه حتی به زنها و بچهها سلام میکرد. مردم، بارها میخواستند ایشان را غافلگیر کنند و زودتر از ایشان سلام کنند که موفق نشدند. همواره دستی یر سر و گوش بچهها میکشید و محبت میکردند. این علاقهای بود که در دلها افتاد.
مدال افتخار قرآن به سینه رسول خدا (ص)
آیت الله علوی بروجردی در ادامه افزودند: ما خیال میکنیم عمار یاسر که با تمام شکنجههای روحی و جسمی و حتی شهادت پدر و مادرش با وضع فجیع به دست مشرکان با این حال تا آخرین لحظه کنار پیغمبر اکرم صلیالله علیه وآله ایستاد و در نهایت در جنگ صفین شهید شد؛ چگونه جذب شد؟ او جوان بردهای بود که پدر و مادرش را هم جلوی چشمش شکنجه دادند و کشتند، اما نترسید و تا آخر ایستاد، پیامبر صلی الله علیه وآله با اخلاق نیکو مردم را جذب کرد تا در قرآن این مدال افتخار را به سینه او زدند که (إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ).[3] تو خُلقی بزرگ و نیکو داری.
این استاد گرانقدر حوزه با تذکر این نکته که اخلاق چیزی است که امروزه قدری بین ما کمرنگ شده، فرمودند: شخصی در اواخر عمر امام باقر علیه السلام خدمت ایشان آمد در حالی که اصحاب و شاگردان هم نشسته بودند؛ گفت: أنت بقر، یعنی تو همان گاو هستی،[2] حضرت امام باقر سلام الله علیه میتوانستند عصبانی شوند و او را بیرون کنند، اما فرمودند: نه من بقر نیستم، آن حیوان است و من انسانم. او قدرت تفکر ندارد ولی من فکر میکنم. او حرف نمیزند و من حرف میزنم. او علف میخورد، اما من غذا میخورم. آن حضرت، به گونهای رفتار کردند، تا آن مرد گریه کرد و به پای حضرت افتاد.
اخلاق نیکو، راه وارد شدن در دلها
این استاد گرانقدر حوزه تأکید کردند: افرادی که در مقابل اسلحه تسلیم نمیشوند، در مقابل خلق نیکو تسلیم میشوند. این اخلاق پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه وآله ایشان را در دلها جا داد. انبیا الهی علیهم السلام با حکومتها یک فرق اساسی دارند و اینکه انبیا در دلها حکومت میکنند، اما حکومتها در دل جایی ندارند. هند همسر ابوسفیان در روز فتح مکه به ابوسفیان گفت، همه راهها بسته شد و ما نمیتوانیم کاری بکنیم، پس به مردم مکه بگوییم تا بروند در خانه و درها را ببندند که اسلام به آنها نفوذ نکند. ابوسفیان که دشمن اسلام است گفت: اشتباه میکنی، در خانه را ببندند و یا نبندند، فرقی ندارد این پیغمبر از درها وارد نشده است، بلکه از طریق دلها وارد شده است، همان دعایی که ابراهیم علیه السلام وقتی زن و فرزندش را به وادی غیر ذی زرع برد کرد، (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ)،[4] فرمود: خدایا دلهایی از مردم را به سوی اینان متوجه کن.
شما اهل قرآن هستید و با قرآن آشنایی دارید. حضرت در این دعا میفرماید: دلهایی از مردم، یعنی همه مردم تابع نمیشوند. یک عده، قلبشان سنگ است و محبت هم به آن وارد نمیشود، یک عده هم منافقند و هیچ وقت هدایت پذیر نیستند، اما آن دلهایی که به پیغمبر صلیالله علیه وآلهمتوجه شد، همان دلها کار را پیش برد.
صداقت و راستی در گفتار و اعمال رسول الله(ص)
پیامبری که روزی او را سنگ میزدند و شکمبه شتر روی سرش مبارکش میانداختند و کسی نبود که از او حمایت کند، به جایی رسید که در فتح مکه ابوسفیان خودش را به پیغمبر صلیالله علیه وآلهرساند و در ظاهر به اسلام ایمان آورد. وی در آنجا چیزی را متوجه مطلبی شد: دید وقتی پیغمبر صلالله علیه وآلهبرای نماز وضو میگرفتند، مسلمانان ازدحام میکردند تا یک قطره از آب وضوی ایشان را روی دست و صورت خودشان بکشند. چرا کار پیغمبر خدا به اینجا کشیده شد و به این درجه از محبت و توجه مردم رسید؟ چون در رفتار، سیره و کار خودش مطهر و پاکی داشت. پیغمبر صلیالله علیه وآلهدر زندگی خودش وراء نداشت، این نبود که با من یک حرف بزند و زندگی داخلی خودش گونه دیگری باشد، نه، همانی بود که مردم میدیدند. در زندگی خودش با مردم رو راست بود به آنچه میگفت عمل میکرد. به عنوان نمونه یک روایت را بیان کنم: روزی خانمی دست فرزندش را گرفت و خدمت ایشان آمد تا حضرت نصیحتی به فرزند این خانم بفرمایید که زیاد خرما نخورد. البته توجه به این نکته ضروری است که پیغمبر صلیالله علیه وآله باید خیلی خودی باشد که یک خانم خانه بیاید خدمت ایشان و دست پسرش را بگیرد و اینجوری حرف بزند. پیغمبر صلیالله علیه وآله فرمودند: برو فردا بیا. فردا آمد، پیغمبر پسر را خواست و گفت: پسرم چرا اینقدر خرما میخوری. زیاد خرما نخور که ضرر دارد. او هم گفت چشم و رفت. این خانم خدمت رسول الله صلیالله علیه وآله آمد و سوال کرد که چرا دیروز این حرف را به فرزند من نفرمودید؟ پیغمبرصلیالله علیه وآله فرمود من خودم دیروز خرما خورده بودم، اگر بخواهم حرف من تاثیر داشته باد، باید اول خودم عامل به آن باشم بعد به دیگران بگویم.
سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند
لذا با این روش و سیره پیغمبر صلیالله علیه وآلهبرای رشد دادن مردم نیاز به معجزه نداشت. جمعیت دسته دسته به اسلام ایمان آوردند او 13 سال اذیتها و آزارها را تحمل کرد و فرمود که هیچ پیغمبری مثل من آزار ندید. با وجود آنکه حضرت نوح950 سال زیر ضرب و جرح، تبلیغ کرد و با وجود آزار و اذیتهایی که به دیگر انبیا الهی کردند؛ ولی چه بر سر پیغمبر اسلام صلالله علیه وآله آوردند که فرمود: هیچ پیغمبری مثل من آزار ندید. و در آخر مشرکان مکه نتوانستند حضرت را تحمل کنند و قصد کشتن ایشان را داشتند که حضرت هجرت کردند و آن، نقطه عطفی در تاریخ شد.
عدم مطابقت اعمال خلفا با عمل رسول الله(ص)
ایشان به مدینه آمد و دلهای مشتاق دور او را گرفتند و جانهای شیفته در راهش کشته شدند. در نوع جنگها پیروزی با ایشان بود و اسلام با این حرکت جلو رفت و اگر در اسلام انحراف ایجاد نکرده بودند، و فرماندهان از دستورات پیامبر صلیالله علیه وآله اطاعت کرده بودند، یا خلفایی که بعدا یک یک آمدند اگر کمی اعمال آنان با عمل پیغمبر مطابقت داشت، اسلام زمینگیر نمیشد. اسلام تا دل اروپا و اسپانیا پیشرفت، ولی متوقف شد و برگشت؛ برای اینکه مشروب خوری حکام اسپانیا و اندلس پیش مسحیان زبان زد شد، هر مقدار از اسلام فاصله گرفتند اوج تمام شد، این انحراف صدمه زد.
خلاصه سخن در یک نگاه
شما عزیزان معلم قرآن هستید، اما کار زیبا و ارزشمند آن است که در ضمن یاد دادن کلام خدا کلام را در دلها بنشانید، یعنی به گونه ایی عمل کنید که زمزمه محبت در گوش و جان شاگردان شما جا بگیرد. نمیگویم حفظ قرآن یا صوت زیبا در قرآن بد است. نه، همه اینها خوب است اما قرآن برای این نیامده که فقط آن را حفظ و یا با لحن قشنگ بخوانند، بلکه برای این آمده است که کلمه کلمه و حرف به حرفش در دلها بنشیند و به آن عمل شود. معلم قرآن باید مودب به آداب قرآن هم باشد، خودتان از قرآن اثر بگیرید و بعد اثر ببخشید. ما میتوانیم همان حرکتی که پیغمبر آن روز ایجاد کرد، ایجاد کنیم. ما میتوانیم رسوخ در دلها ایجاد کنیم و آن دلهایی را که متفرق هستند با هم جمع کنیم.
کار شما کار پیغمبرصلالله علیه وآلهاست و شما در آن مسیر میروید و بنا به فرمایش امیرالمومنینعلیه السلام، (الا وان لکل ماموم امام یقتدی به و یهتدی به) اگر ما مثل پیغمبر صلالله علیه وآلههستیم، باید شباهتی هم به پیشوا و امام خود داشته باشیم و در آن مسیر قدم برداریم و سعی کنیم در حد توان خودمان این شباهت را ایجاد کنیم. مخصوصا در مقام عمل تا کلام در دل بنشیند لذا باید عملکرد ما صحیح و به آنچه که میگوییم منطبق باشد. همچنین همانجور که پیغمبر خلق زیبا داشت ما هم باید خلق زیبا و نیکو داشته باشیم، تا بتوانیم موجبات جذب دیگران را پیش بیاوریم.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
[1]. سوره علق، آیات 1 - 4.
[2].سوره قلم، آیه 4
[3]. سوره قلم، آیه 4.
[4]. سوره ابراهیم، آیه 37.
[5] . «فاقم وجهک للدّین حنیفاً التی فطَر الناس علیها لا تبدیلِ لخلق الله»[سوره روم، آیه 3]؛ توجه خود را به سوی دین بدار، سرشت خدایی که خدا همة انسانها را بر آن سرشته است و هیچ تغییری در این آفرینش خدا نیست.
در بیان این حقیقت است که انسان به گونهای خاص آفریده شده است و خلقتش ابداعی و اختراعی است و دارای ویژگیهای خاص در اصل خلقت است. مثلاً به نوعی از جیلیّت و سرشت و طبیعت آفریده شده است که برای پذیرش دین آمادگی دارد و اگر به حال خود و به حال طبیعی رها شود، همان راه را انتخاب میکند، مگر آن که عوامل خارجی و قسری او را از راهش منحرف کند. [ر.ک: مطهری، مرتضی، فطرت، ص 19 ـ 21، انتشارات صدرا، چ چهاردهم، اردیبهشت 82 . ]
[6] . از این جهت این مرد به امام علیه السلام این حرف را زد، زیرا لقب حضرت، باقر هست و باقر از بقر مشتق میشود