آیت الله بروجردی و رعایت ادب بزرگان ما بهترین معلمان ما هستند.
آیت الله بروجردی و رعایت ادب
حضرت آيت الله علوي بروجردي: پدرم نقل میکردند که مرحوم آقای میرزا حسن بجنوردی صاحب قواعدالفقیه به قم تشریف آورده بودند. آمدند منزل امام قدس سره – پدرم سالها درس حضرت امام قدس سره در مسجد سلماسی میرفتند و با امامقدس سره مأنوس بودند- نشسته بودیم كه گفتند: آقای بروجردی برای دیدن آقای بجنوردی میآید. آقا آمدند. امام بشقابی برداشتند و پرتقالی را پوست گرفته و جلوی آقای بروجردی گذاشتند. آقا هم میل کردند. ایشان میفرمودند: پس از رفتن آقای بروجردی، امام قدس سره دست من را گرفتند و گفتند: «بیا بشقاب آقای بروجردی را نگاه کن. ایشان هستههای پرتقال را چه کار کرده است؟» میگفت: هیچ هستهای در بشقاب نبود. بعد امام قدس سره فرموده بودند: «سالها است سابقۀ ایشان را دارم، چیزی را که داخل دهان بگذارد، در معرض دید دیگران از دهان بیرون نمیآورد؛ چون میگوید این كار برای کسی که نگاه میکند، تنفر طبع میآورد؛ و لذا ایشان پرتقال را که خورد، هستهاش را توی دستش نگه میدارد تا بعد دور بریزد.»
ایشان زانویش درد میکرد در بهار و تابستان کرسی را بر نمیداشت. البته منقل نبود؛ برای اینكه پتو یا لحاف روی پایش باشد زیرا ایشان پا جلوی کسی دراز نمیکرد. همیشه روی منبر برای تدریس نیز دو زانو مینشست و میگفت: «در محضر آقایان، بیادبی است که پا را آویزان کنم». ایشان در حرم، مسجد بالاسر درس میگفت. یک طلبه، بیتوجه پشتش را به طرف قبر حاج شیخ و علمای دیگر کرده بود ایشان از بالای منبر عصبانی میشود كه اینها برای اسلام زحمت کشیدهاند، زنده و مردۀ اینها فرق نمیکند. چرا پشت به اینها کردهاید؟
اگر در اتاق کتابی بود، امکان نداشت در آن اتاق بخوابد. میگفت: «کتاب شیخ طوسی در اتاق من هست، خود شیخ طوسی اینجا نشسته است و در حقیقت من در حضور شیخ طوسی میخوابم». آخرین مطلب را عرض میکنم، آقای حاج فدا حسین پیرمردی است گاهی به خانه ما میآید. ایشان میگفت: «آقای بروجردی از وضع پخت نان راضی نبود. میگوید: سراغ نانواییِ محلّ (عشقعلی) رفتم و گفتم چرا نان خوب به آقای بروجردی نمیدهید؟» گفت: ما نان خوب داریم، منتها آقای بروجردی اشکال از خودشه، گندم و آرد را خودش برای ما میفرستد تا برایش نان بپزیم و گندم مرغوب نیست، نانش خوب نمیشود. گندم مرغوب بدهد تا نانش خوب شود. مطلب را خدمت آقا عرض كردم. ایشان فرمودند: «این گندم محلی است که از پدرم به من ارث رسیده است و من زکاتش را میدهم هیچ جایش غصب نیست. به این گندم اطمینان دارم اگر بد هم باشد، همین را میخورم.» اینها تقیداتی است كه مردان خدا داشتهاند. البته سلوک، فقط آن افعال خاص نیست. سلوک در همین زندگی روزانه پیدا میشود که خودمان را برای خدا بسازیم. «من كان لِله كانَ الله معه» آن معیّت را اگر میخواهیم، این معیّت را باید تحصیل کنیم؛ لذا بزرگان ما بهترین معلمان ما هستند.