مصاحبه مجله حوزه با حجت الاسلام والمسلمین شیخ مجتبی عراقی پيرامون شخصيت و ويژگي هاي آيت الله العظمي بروجردي
حوزه : با تشکر از حضرت عالی که قبول زحمت فرمودید و مصاحبه با مجله ما را پذیرفتید، از اوائل ورود مرحوم آیه الله بروجردی به قم ، اگر خاطره ای دارید، بیان کنید.
استاد: در برابر دریای مواجی که عرض و طول و قعر آن ناپیداست باید بگویم : آن جا که عقاب پر ریزد، از پشه لاغری چه خیزد. مرحوم آیه الله العظمی بروجردی (قدس سره) در محرم سال 1364 ه.ق . به قم تشریف آوردند. من در آن روزگار در نجف اشرف بودم . با مرحوم آیه الله حاج شیخ مرتضی حائری، جلسات اخلاق و مباحثات دیگر داشتیم. یک روز ایشان، با حالتی شگفت زده، به من گفتند: آقای حاج آقا روح الله مطلبی عجیب نوشتهاند. مرقوم کرده اند: حاج آقا حسین بروجردی به قم آمده است. مجلس درس و محفل ایشان، مجالس و محافل عالمان و بزرگان صدر اسلام، از قبیل شیخ مفید و شیخ طوسی را زنده می کند. هر چه سریعتر به قم بیایید.
حاج شیخ مرتضی به قم مراجعت کردند. من هم اثاثیه را جمع کردم و به قم آمدم .
حوزه: چه عواملی باعث سیطره علمی و نفوذ ایشان در حوزه علمیه قم و جلب فضلاء و طلاب شد؟
استاد: افزون بر بُعد معنوی و حالات ملکوتی آن مرحوم ، ايشان در تدریس و استنباط سبک ابتکاری داشت که طلاب را جذب می کرد.
حوزه : لطفا در زمینه چگونگی سبک تدریس و استنباط ایشان توضیح بدهید؟
استاد: تا پیش از آیه الله بروجردی ، رحمه الله علیه : آنچه در درس آقایان معمول بود، مراجعه به کتابهای فقهی متاخرین، چون جواهر، حدائق و… و در زمینه حدیث، به وسائل اکتفا می کردند، ولی آن مرحوم هر فرعی را به مبداء پیدایش آن، بر میگرداندند: ابتدا کتابها و اقوال علمای سلف، چون ابن جنید، ابن ابی عقیل، شیخ مفید، شیخ طوسی، و … را مطالعه کردند. اگر درباره فرع، در آن کتابها نظری آمده بود، نقل و بررسی میکردند، و به فتاوی عامه و اهل تسنن در زمان صدور حدیث عنایت خاصی داشتند. سپس به کتابها و انظار متاخرین، به گونه ای کوتاه، می پرداختند: در این زمینه می گفتند: کتابها و نظرات قدما، همچون: [ بقچه سربسته ای است که باید گشوده شوند]. در زمینه رجال حدیث ، با ابتکاری که خود ایشان در رجال داشتند و به همان منوال طبقات الرجال را نوشتند، به طور دقیق رجال سند احادیث باب را بررسی می کردند. در این زمینه ، نظرات ابتکاری و مخصوص به خود داشتند از جمله:
اگر یک راوی (مثلا محمدبن مسلم) از دو معصوم (عليه السلام) حدیث روایت می کرد، آن روایت را یکی محسوب می کردند و یا دو راوی (مثلا محمدبن مسلم و زراره) یک روایت را از امام صادق ( ع ) نقل می کردند، آن را یک روایت به حساب می آوردند. می گفتند، بعید است که امام در دو مجلس ، دو بار این مطلب را فرموده باشند، بلکه یک مرتبه در یک مجلس فرموده اند و هر دو راوی در آن مجلس حضور داشته اند، و آن را روایت کرده اند، در باب فهم معنای حدیث نیز روش مخصوص به خود داشتند. برای فهم درست حدیث، شناخت فتاوای عامه در آن زمان، به ویژه فتاوایی که شهرت داشته و مردم از آن پیروی می کرده اند، لازم می دانستند و اعتقاد داشتند که احادیث و فقه قدمای ما ناظر به فقه و انظاراهل سنت و عامه بوده است. این شیوه درسی، تا آن روز، بین فقهاء و مراجع بزرگ معمول نبوده است و برای طلاب و فضلاء جاذبه خاصی داشت.
حوزه: در زمینه خدمات و آثار به یادگار مانده از آیه الله العظمي بروجردی و اهتمام آن مرحوم، به شعائر اسلامی توضیح دهید؟
استاد: مرحوم آیه الله بروجردی، جدیت و اهتمام خاصی به نشر معارف و شعائر آل محمد، صلی الله علیه وآله داشتند. در این جهت، از هیچ تلاش و کوششی دریغ نمی کردند. مبلغین زیادی به اطراف و اکناف ایران و حتی خارج از کشور، برای ترویج مذهب شیعه فرستادند. در هامبورگ، در بهترین مکان آن، مرکزی را برای تبلیغ اسلام تاسیس کردند و نماینده به آن جا اعزام کردند. با عالمان الازهر، ارتباط برقرار کردند، تا این که فقه جعفری را در آن دانشگاه رسمی کردند. مختصر النافع متن رسمی آن دانشگاه شد. پیروی از فقه شیعه از طرف شلتوت مجاز شمرده شد. حتی در روزهای آخر عمرشان به مرحوم قمی، دبیر مجمه التقریب، که آن وقت به ایران آمده بود، فرمودند: هر چه زودتر به مصر برود، چون خوف آن را داشتند که مبادا، کار مجمع التقریب، بعد از رحلت ایشان با موانعی برخورد کند. خود من، از طرف ایشان، شبهای جمع به تهران می رفتم و در یکی از هیاتهای تهران، برنامه داشتم.
در زمینه احیای مدارس و مساجد، کارهای زیادی کردند. از جمله: ساختن مدرسه علمیه در شهر باختران بود. علت این که اقدام به ساختن مدرسه علمیه در این شهر کردند، این بود که منطقه باختران، منطقه ای است حساس، با عقاید گوناگون حتی اعتقادات خرافی، چون شیطان پرستی در آن منطقه رواج داشت. وضعیت روحانیون هم در آن شهر آشفته بود و از انسجام و وحدت برخوردار نبود از این روی، برای مبارزه با عقاید خرافی و تشکیل روحانیون آن منطقه، ایشان تصمیم گرفتند که مدرسه ای بنا کنند. کار ساختن مدرسه شروع شد و من را هم برای اطلاع از چگونگی پیشرفت کار، به آن منطقه می فرستاد. تا این که با همکاری علمای آن جا ساختن مدرسه تمام شد. و نوبت به بهره برداری از مدرسه رسید. در همان روزها، عصری برای شرکت در جلسه استفتای ایشان به منزلشان رفتم. آقایان از همان بدو ورود گفتند: آقا با شما کار دارند. بعد از جلسه استفتا در خدمتشان نشستم.فرمودند: می خواهم شما به کرمانشاه بروید و اداره مدرسه را بر عهده بگیرید.
خدمت ایشان عرض کردم: اگر حکم حاکم است ، سمعا و طاعة . الان می روم اثاثیه ام را جمع می کنم و رهسپار می شوم، ولی اگر چنین نیست، اجازه دهید مشورت و استخاره کنم. روایتی است که الاستخارة بین الطلوعین فی یوم الجمعه کالوحی المنزل.
آن شب جمعه که برای تبلیغ به تهران رفتم، در تهران بین الطلوعین استخاره کردم، این آیه در اول صفحه آمد: وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتّخِذُونَكَ إِلاّ هُزُوًا أَ هذَا الّذي بَعَثَ اللّهُ رَسُولاً.
وقتی این آیه را برای ایشان قرائت کردم، خنده ای کردند و عذر مرا پذیرفتند. سپس ایشان، با توجه خاصی که با شکوه برگزار شدن این امور را داشتند، هیات بلند مرتبه ای مرکب از علمای بزرگ با عده ای از طلاب، در معیت آقای فلسفی، برای افتتاح مدرسه فرستادند. آقای فلسفی، ده روز در آنجا منبر رفتند. رفتن هیات اثر خوبی در منطقه و باختران گذاشت.
حوزه: لطفا خاطرات خود را در زمینه ساختن مدرسه آيت الله بروجردي (خان)، که حضرتعالی مسوول این امر بودید، بیان کنید؟
استاد: این مدرسه بسیار مخروبه و کثیف بود. انبار جعبه شکسته ها و گونی کهنه های کسبه محل شده بود. با همین حال ، مرحوم آقا محمد همدانی (رحمة الله علیه) در مدرس کوچک آن، که بسیار کثیف بود درس کفایه می گفت. روزی آیه الله بروجردی گفتند: می خواهم این مدرسه را بسازم. آقای لرزاده معمار مسجداعظم مخارج دو طبقه آن را چهار صد و پنجاه هزار تومان، برآورد کرده است. این پول زیادی است.
عرض کردم: باشد من در این زمینه ارزیابی و مشورت کنم. شب جمعه که به تهران رفتم، با بعضی از مومنین مشورت کردم. گفتند: مهندسی است در یکی از ادارات ، نسبت به این کارها اقدام می کند. خوب است برویم از او کمک بگیریم. رفتیم نزد آن مهندس و مطلب را با او در میان گذاشتیم. وی استقبال غیرمنتظره و عجیبی کرد، حتی گفت : من حاضرم اگر آیه الله بروجردی، پول کم داشت ماشینم را بفروشم و خرج آن کنم. در مجموع من از این استقبال و برخی از مسائل دیگر که دیدم، مشکوک شدم و پی قضیه را نگرفتم. به قم آمدم. با یکی از معمارهایی که همکار لرزاده بود، مشورت کردم و آماده ساختن مدرسه شدم . خدمت آیه الله بروجردی رفتم عرض کردم: مقداری پول برای شروع آن بدهید. ایشان صد و پنجاه تومان (صد و پنجاه یک تومانی) دادند. گفتند: فعلا پول ندارم. ساختمان کهنه مدرسه خان را خراب کردم و سه طبقه کامل با تمام تجهیزات، به اضافه سه باب مغازه و یک دستگاه منزل مسکونی در بالای همان مغازها ساختم که مجموع مخارج، با محاسبه همه مخارج جزئی آن، حتی مخارج مثل لحیم آفتابه! دویست و شصت و پنج هزار تومان شد. نصف آن مبلغی که آقای لرزاده، برآورد کرده بود!
حوزه: اگر خاطره خاصی از هنگام ساختن مدرسه با آیه الله بروجردی دارید، بیان کنید؟
استاد: یک روز، در بین گرد و خاک ناشی از بنائی، مشغول کارهای مدرسه و رتق و فتق امور بودم که حاج شیخ عباسعلی اسلامی، از دوستان و آشنایان دیرینه، به آن جا آمدند. با حالت شوخی، رو به من کرد و گفت : حاج آقا مجتبی سر عمله شده ای! من خندیدم و گفتم: خود عمله شده ام. دیدم مطلبی دارد که در خلوت می خواهد با من در میان بگذارد. رفتیم دفتر کتابخانه مدرسه فیضیه.
خطاب به من گفت: در تهران مسجد بسیار خوبی برایت در نظر گرفته ام. امکانات خوبی هم از طرف مسجد، در اختیارت خواهند گذاشت، از جمله: منزل مناسب، شامل اندرونی و بیرونی، ماهیانه هنگفتی بابت مخارج زندگی و کتابخانه بزرگی برای مطالعه و تحقیق. علاوه بر منبر هم می توانی بروی و مراجعات سهم امام هم داری. بیا برویم امامت جماعت آن مسجد را بر عهده بگیر.
گفتم : بالفرض من بخواهم بیایم، باید آیه الله بروجردی اجازه بفرمایند.
شیخ عباس به اطمینان گفت: راضی کردن ایشان با من.
عصر همان روز طبق معمول برای شرکت در جلسه استفتاء، به منزل آقا رفتم. پیش از ورود به اطاق در ایوان، صدای آیه الله بروجردی را شنیدم که می گفت : آقای اسلامی! من پیر شده ام کارهایم بر زمین می ماند.
تا این مطلب را شنیدم، منقلب شدم و بی اختیار وارد اطاق شدم. آقا رو به من کرد، فرمود:
مگر خود ایشان راضی باشند.
عرض کردم: آقا اگر همه تهران را به من بدهند، زیر سایه شما را بر آن ترجیح می دهم، چه رسد به امامت جماعت یک مسجد.
حوزه: پس از آماده شدن مدرسه، آیا شرایط و برنامه های خاصی برای طلبه های آن تعیین شد؟
استاد: پس از اتمام بنای مدرسه، خدمت آیه الله بروجردی عرض کردم: چند نفری را برای برنامه ریزی و همکاری با من تعیین کنید.
ایشان، آقای بدلا، آقای شیخ عبدالحسین دشتی و دو نفر دیگر را تعیین کردند. ما برنامه ای برای طلبه های مدرسه تنظیم و شرایطی مقرر کردیم. یکی از مواد درسی آن، زبان انگلیسی بود. در این باره با آیه الله بروجردی ، مشورت کردیم. ایشان تحسین کردند.
فرمودند: اگر کسی یک زبان بداند، یک آدم، اگر دو زبان بداند، دو آدم و اگر سه زبان بداند، سه آدم است.
ما رفتیم استاد زبان انگلیسی را نیز دیدیم، ولی متاسفانه یکی از افراد، خدمت آیه الله بروجردی رفت و گفت: آقا مردم اگر بفهمند که با پول آنان زبان خارجی تدریس می شود، عقیده شان نسبت به شما سست می شود! آقا هم که معمولا مراعات جوانب را می کردند، قانع شدند و برنامه اجرا نشد.
حوزه: آیا آیه الله بروجردی( قدس سره) اقدام به ساختن یا تعمیر مدرسه دیگری هم در قم کرده اند؟
استاد: ایشان بر آن شدند که یک مدرسه مستقل و کاملی تاسیس کنند. من با حاجی احمد، جاهای زیادی را برای این منظور دیدیم. همین مکان مدرسه آیه الله گلپایگانی که هزار و ششصد متر بود، تولیت برای مدرسه واگذار کرد. چون مساحت آن کم بود، از آن صرف نظر شد. زمین مدرسه آیه الله نجفی، واقع در سفیدان خیابان آذر، در خدمت ایشان دیدیم و این زمین هم، برای این که داخل کوچه بود و اشکالات دیگری هم داشت، مورد پسند واقع نشد. تا این که زمین به مساحت شش هزار متر، در مکان بسیار مناسبی شناسایی شد. صاحب ملک، از این امر خیلی استقبال کرد. حاضر شد، با طیب خاطر، با قیمت بسیار مناسبی آن زمین را واگذار کند. حتی گفته بود: صد هزار تومان آن را به عنوان سهم، با حضرت آیه الله، حساب می کنم.
مطلب را خدمت آیه الله بروجردی عرض کردم. ایشان خیلی خرسند شدند. گفتند: آن آقا را بیاورید ببینم. آن آقا را خدمت آیه الله بروجردی بردیم. کارها خوب جلو می رفت، ولی متاسفانه کارشکنیها از داخل بیت شروع شد. موانعی ایجاد شد که این امر مهم انجام نگرفت.
حوزه: آیا شما در جریان تاسیس و اداره کتابخانه مسجداعظم، دخالتی داشته اید؟
استاد: آیه الله بروجردی یک روز به من گفتند: کتابخانه ای که در مسجد اعظم درست می کنم، می خواهم شما مسوولیت آن را بر عهده داشته باشید.
من از روی ادب، جواب رد ندادم. چون گرفتاری زیاد داشتم، و جناب آقای ابوالقاسم دانش آشتياني، که با هم به نمایندگی حضرت آیه الله، برای رسیدگی به زلزله بین باختران و همدان رفته بودیم و از آن زمان آیه الله بروجردی ایشان را می شناخت برای مسوولیت کتابخانه، خدمت آقا معرفی کردم. حضرت آیه الله بروجردی قبول فرمودند. آقای دانش، مشغول به اداره کتابخانه شدند. کتابهای خطی و غیرخطی خوبی از جناب آیه الله بروجردی خرید و وقف کتابخانه شد. فرد دیگری هم چند هزار کتاب را وقف کرد.
حوزه: طلاب از وضعیت کتابخانه مسجد اعظم ناراحتند. معتقدند که از کتابهای موجود بهره مناسب برده نمی شود. آیا برنامه فعلی کتابخانه را که در روزهای درسی، غیر از کتاب درسی به مراجعه کنندگان نمی دهند، به توصیه آیه الله بروجردی بوده است؟
استاد: ابدا. آیه الله بروجردی، خودش اهل مطالعه بود، کتابهای مختلف و مجلات را مطالعه می کرد. این برنامه بعدها ریخته شده است. یک نفر برای کتابخانه به آن عظمت کم است. ان شاءالله امیدواریم وضع کتابخانه مرتب و مورد بهره برداری بیشتر آقایان طلاب، قرار بگیرد.
حوزه : گویا زمین مسجد اعظم قبرستان بوده است و بعضی نسبت به زمین آن اشکال داشته اند. نظر حضرت عالی در این باره چیست؟
استاد: به هیچ وجه، خانه های شخصی بوده که خریداری شده است؛ حتی در قسمت کتابخانه، هزار و هفتصد متر زمین از آقای سید کاظم اهری بود - که مرد پاک و ساده ای بود- حاضر نمی شد به قیمت بفروشد! آیه الله بروجردی ، آن را با دو برابر قیمت خریداری کرد. بله، یک قسمت آن عمارت شاهی بود که وقتی شاهان به زیارت می آمدند، از آن منزل استفاده می کردند.
حوزه : حضرت عالی در جریان خشم شاه علیه آقای خزعلی، به عنوان نماینده حضرت آیه الله بروجردی، در هیات بررسی پرونده ایشان حضور داشته اید، خواهشمندیم توضیح دهید؟
استاد: آقای خزعلی منبر بسیار تندی داشت. در رفسنجان علیه شاه، صحبتی کرده بود. ماموران محلی از جمله : ازهاری معروف، که آن زمان فرمانده و در کرمان بود، گزارشی علیه آقای خزعلی تنظیم و نزد شاه برده بودند. شاه ، دستور محاکمه صحرایی و اعدام آقای خزعلی را صادر کرده بود. آیه الله بروجردی، از این جریان با خبر شد و برای نجات آقای خزعلی اقدام کرد. همه ما در آن زمان نگران این مساله بودیم . تا در شبی از شبها که من برای شرکت در جلسه استفتاء به منزل آیه الله بروجردی می رفتم. از جلوی در حاج احمد و بقیه می گفتند: حاج آقا مجتبی زود باش که آقا با شما کار دارند. وارد اندرونی منزل شدم دیدم : هیراد، که نورچشمی رضاشاه و همه کاره دربار پسرش بود، کنار آیه الله بروجردی نشسته است . من او را از پیش می شناختم، من هم نشستم.
آقا به من گفت: شما از طرف من، همراه آقای هیراد، برای تحقیق و رسیدگی به پرونده آقای خزعلی، به رفسنجان و کرمان بروید.
من به خانه آمدم و آماده رفتن شدم. فردای آن روز، با ماشین شماره شش دربار، به طرف رفسنجان حرکت کردیم . وقتی در ماشین نشستم ، در دل ، به خدا عرض کردم : خدایا من نماینده مرجع شیعیان هستم و هیراد، نماینده معاویه! آبروی دین تو در موفقیت من است، مرا کمک کن. این مسافرت چند روزی طول کشید. داستان مفصلی دارد. عنایات الهی را من با تمام وجود در این سفر احساس کردم. نتیجه آن شد که پس از پایان مسافرت آیه الله خزعلی به منزل آيت الله بروجردی آمدند و پرونده ایشان مختومه گردید. این نبود مگر توفیقات الهی و نیت خالص آیه الله العظمی بروجردی (قدس سره الشریف) .
حوزه : در پایان، اگر از جنبه های اخلاقی و حالات معنوی و عبادی ایشان، خاطره و مطلبی دارید بفرمایید؟
استاد: وقتی انسان در برابر شخصیت برخی از بزرگان قرار می گیرد، در بحر وجودی و ابعاد معنوی و اخلاقی آنان مبهوت می شود و در می ماند که کدام یک از صفات و مناقب آنان را بیان کند و چه بعدی از رویه و سلوک آنان را بگوید. شاید جمله ای که بتواند، سیمای اخلاقی و ابعاد معنوی آن بزرگوار را نشان بدهد: این عبارت معروف باشد: لو کان ملکا یتجسد فی صورة الآدمیین هو هذا الرجل. اگر بنا بود، خداوند فرشته ای را در زمین، به صورت آدمی قرار دهد، آن آدم فرشته صفت، ایشان بود. در جنبه های عبادی، خضوع و حالات خاصی داشت. مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری (قدس سره) در زمینه عبادات ایشان می گفت: مرحوم آیه الله بروجردی، وقتی سر از سجده بر می داشت، هیات عبادی و لسان حال او این بود: خدایا مرا ببخش آنچه در توان داشتم انجام دادم، بیش از این قدرت ندارم. یعنی نهایت کوشش و تلاش را در عبادات و خضوع و خشوع الهی به کار می گرفت.
نکته جالب دیگر در مراقبت و توجه ایشان به امور عبادی این بود که در همه کارها و اعمال زندگی خود، مواظبت بود، کاری را که انجام می دهد با حکمی از احکام الهی یا عبادتی از عبادات الهی تلاقی و برخورد نداشته باشد. یک نمونه از تیزبینی و دقت آن مرحوم را عرض می کنم: اگر درون گنبد مسجد اعظم را بنگرید، کاشی کاریهای داخل گنبد را ناقص می بینید. کاشیها تا پایان نیامده است. این داستانی دارد بدین قرار:
روزی لرزاده معمار مسجد اعظم به من گفت: حضرت آیه الله از ادامه کاشی کاری جلوگیری کرده اند. شما ایشان را راضی کنید تا کاشیکاریها را تمام کنیم. حیف است، گنبد ناقص می ماند. روزی من و حضرت آیه الله بروجردی، زیر همان گنبد نشسته بودیم. من از فرصت استفاده کرده گفتم: آقا اجازه بدهید کاشیها را تا پایان بیاورند. این جوری ناقص می ماند.
آن مرحوم گفت: این کاشیها خیلی زیبا و قشنگ است . نمازگذار را به خود متوجه می کند و از حضور در نماز باز می دارد.
من در جواب عرض کردم: آقا اولا حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام، هم دارای نقش و نگار است. علاوه بر این، چه فرقی بین این است که این کاشیها شاغل نمازگزار باشد یا فرش خوش بافت و گرانبها؟ پس فرش خوب هم نباید در مسجد انداخته شود که شاغل نمازگزار است. دیگر آن که کسی که بخواهد نماز بخواند، با این چیزها حواسش پرت نمی شود.
آقا لبخندی زدند و سکوت کردند.
بعدها متوجه جواب خودم شدم که تکلیف ما با نمازگزار دوتاست . نمازگزار، نباید بگذارد حواسش پرت شود و توجه در نماز را مراعات کند. ما هم نباید زمینه اشتغال و هواس پرتی نمازگزار را فراهم کنیم . این یک نمونه از دقت آن مرحوم در عبادات و مراعات جوانب آن بود.
نکته دیگر در بعد معنوی آن جناب این بود که مجالست و رویت ایشان، واقعا انسان را به یاد خدا می انداخت و حالت معنوی در انسان ایجاد می کرد. روزی خدمت ایشان عرض کردم: این که من در خدمت شما هستم برای امور دنیایی نیست، بلکه برای این است که به هنگام مجالست با شما، به انسان توجهاتی روی می دهد و جرقه هایی از عالم بالا در قلب انسان پیدا می شود .
نمونه دیگراز مقام بلند ایشان، واقعه ای است که به هنگام دفن آن بزرگوار مشاهده کردم: وقتی که با شکوه تمام جنازه را تشییع کردند و به مسجد اعظم برای دفن آوردند، خداوند مرا مفتخر به عنایتی کرد و آن: در لحد نهادن آن بزرگوار بود. عده معدودی اطراف جنازه بودیم. حاج احمد نزد من آمد و گفت آقا فرموده اند: آقا مجتبی مرا در قبر بگذارد. این مطلب، حالت عجیبی به من دست داد. وقتی وارد قبر شدم، تمام مستحبات دفن، که سابقه ذهنی نسبت به آن نداشتم، به یادم آمد. آداب را به جا آوردم . آن بزرگوار را در لحد نهادم . صورتشان را باز کردم و روی خشت گذاشتم. شروع به تلقین کردم، وقتی شانه هایشان را گرفتم و گفتم: «افهم واسمع»، ناگهان همهمه آن بزرگوار بلند شد. من با همهمه ایشان، بسیار آشنا بودم. وقتی برای شرکت در مجلس استفتاء می رفتم، در ایوان منزل، همهمه ایشان را از بین همه صداها می فهمیدم. با خودم گفتم: شاید خیال به من دست داده است. سرم را بلند کردم، دیدم در بیرون همهمه نیست. دوباره سرم را به قبر بردم و دقت کردم، همان همهمه را شنیدم. این مطلب، حکایت از مقام بلند آن جناب می کند. خداوند مقامش را نزد اجداد طاهرینش بلندتر کند و شما را در این کار خوبی که اقدام کردید، موفق بدارد.
حوزه :از این که قبول زحمت فرمودید و وقت شریفتان را در اختیار ما گذاشتید، کمال تشکر را داریم و توفیق حضرت عالی را از خداوند بزرگ خواهانیم .
استاد: متشکرم .