ذکر جنبه های معنوی آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره) مصاحبه حضرت آیت الله گرامی در گفتگو با رسانه الکترونیکی تابش کوثر
ذکر جنبه های معنوی آیت الله العظمی بروجردی
حضرت آیت الله گرامی در گفتگو با رسانه الکترونیکی تابش کوثر گفت:
من در اوایل طلبگی، در طهارت و نجاست و نیت خیلی وسواسی بودم مثلا وقتی می خواستم نیت نماز کنم و الله اکبر بگویم، نمی توانستم، خیلی عجیب است، آدم تا گرفتار شود، نمی فهمد
من از طرف پدرم که از تجار قم بود، مقداری پول برای آيت الله بروجردی بردم. معمول کار این است که مرحوم آيت الله بروجردی کار من را راه بیندازد و من بروم، ولی من را نگه داشت. اوایل طلبگی من بود و حدود ۱۶، ۱۷ سال داشتم و ساعت حدود ده صبح بود در ایامی که درس های حوزه تعطیل بود خدمت ایشان رفتم.
پول را که به خدمت ایشان دادم، دستور دادند یک ظرفی آوردند و گفت که می خواهم وضو بگیرم. جلوی من خیلی تند و سریع وضو گرفت و مسح پاها را هم همانجا کشید. در بین ما رسم است به هر جهت، وقتی مسح پا را می کشیم، دستمان را می شوریم؛ اما ایشان هیچ کاری انجام نداد با اینکه حوله دم دستشان بود، اما دستشان را خشک نکرد و همان دست تر را به آن پول ها زد و از همان پول به من هم داد و بعد تازه با حوله دست هایشان را خشک کردند و به خودشان عطر زد.
من با خودم گفتم ایشان مرجع تقلید من است، این چه کاری است که من می کنم، هم خیلی عادی وضو گرفت و هم به پولها دست زد؛ آن هم پول های آن زمان که مغازه های رسمی عرق فروشی همه جا بوده است. بعد از این وسواسي من خوب شد و ایشان با اين کار تصرف در من هم کرد.
این مرجع تقلید با ذکر نمونه ی دیگری از جنبه های معنوی آیت الله العظمی بروجردی در ادامه گفت: شما اسم حاج شیخ حسن علی نخودکی را زیاد شنیدید که قبر ایشان در مشهد معروف است. ایشان مرید آيت الله بروجردی بود.
آيت الله محسني ملایری ـ که استخاره ايشان معروف بود و یک مدتی هم با آيت الله گلپایگانی هم مباحثه بودند این قصه را برای من نقل کرد ـ می گفت: هم آقای نخودکی احوال آيت الله بروجردی را از من می پرسید و هم آيت الله بروجردی احوال آقای شیخ حسن علی نخودکی را از من می پرسید.
معظم له گفت: من منزل آيت الله بروجردی رفتم و دیدم عموزاده آقای بروجردی،ـ برادر آيت الله سلطانی که پدرخانم حاج احمد آقای خمینی بود) برادر آيت الله سلطانی آنجا نشسته، گفتم چرا خدمت آقا نمی روید.
ایشان در پاسخ گفت: آقا من را راه نداد.
من تعجب کردم و به اندرون رفتم و به خدمت آيت الله بروجردی گفتم: آقا، عموزاده شما آقای سلطانی طباطبایی توفیق شرف یابی پیدا نکرد.
آيت الله بروجردی فرمود: بله، آقای سلطانی طباطبایی، قوری قوری قوری
آيت الله محسنی ملایری می گفت من نفهمیدم یعنی چی، و حشمت آيت الله بروجردی هم به من اجازه نداد از ایشان توضیح بخواهم. بیرون آمدم و به آقای سلطانی طباطبایی گفتم: من خواستم برای شما تقاضای ملاقات کنم، اما آقا فرمود: قوری. من نمی دانم یعنی چی.
آقای سلطانی طباطبایی در پاسخ گفت: الله اکبر بین من و خدا رازی است و احدی خبر ندارد. آيت الله بروجردی نامه ای به من داد که من این نامه را به آيت الله بهبهانی در تهران برسانم. ظاهرا هر وقت حضرت آيت الله العظمي بروجردي کارهای حکومتی داشت و مسائل مهمی که لازم بود فورا مداخله بشود، واسطه ايشان از تهران آيت الله بهبهانی بود و از قم اگر مهم بود حاج احمد، خادم خودشان را پیش شاه و مسئولان می فرستاد.
آقای سلطانی طباطبایی در ادامه گفت: نامه را منزل آوردم و روی تاخچه گذاشتم. کلفت منزل ما متوجه نبود و قوری که روی منقل خاکستری و كثيف بود، روی نامه گذاشت و نامه خراب شد و من ماندم چه بكنم؛ اگر نامه خراب را به آيت الله بهبهانی بدهم، می گوید: نامه آيت الله بروجردی چرا اینقدر کثیف است. و اگر نامه را همینطوری به آيت الله بروجردی برگردانم، خیلی ناراحت مي شود و مي گويد: چرا عرضه نداشتی نامه من را حفظ کنید. می گفت من هم به روی خودم نیاوردم، مثل اينكه که هیچ اتفاقي نيفتاده است، آن کلفت هم که سواد نداشت که کاغذ و نامه چی هست و می گفت احدی از این ماجرا خبر نداشت.
معظم له در ادامه افزود: روحیات و معنویات ایشان عجیب بود. یادم است یک روز به درس ایشان رفتم ـ هنوز درس من به آن حد نرسیده بود كه درس ايشان شركت كنم، ولی براي زیارت به حرم رفته بودم و درس ایشان در حیات صحن بزرگ و مقابل ایوان آینه بود ـ بعضی فضلا از ایشان خواستند که نصیحتی بفرماید و ایشان یک جمله ای فرمودند: دعا کنید از آنهایی نباشیم که قرآن فرمود: « قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا »(۱) و اشک از چشممان ايشان جاري شد.
پی نوشت :
1)آیات ۱۰۳ و ۱۰۴ سوره کهف: بگو: آيا شما را از آنها كه در كردار زيانكارترند آگاه سازيم كسانى هستند كه سعيشان در زندگى دنيا هدر رفته و با اين حال مىپندارند كه كار نيك انجام مىدهند