بيانات حضرت آيت الله علوي بروجردي (دامت بركاته) در جمع طلاب شهرستان بروجرد
بيانات حضرت آيت الله علوي بروجردي (دامت بركاته) در جمع طلاب شهرستان بروجرد
پيشينه علمي بروجرد و زمينههاي رشد آن
شهر بروجرد با وجود پيشينه ممتازي که دارد، امروز از موقعيت مناسبي برخوردار نيست. دليل آن هم اين است که ما امروز شخصيتهاي برجسته علمي نداريم. در گذشته شخصيتهايي همچون آيتالله بروجردي و سيد بحرالعلوم در اين شهر بودند؛ اما اين بزرگان ميراث فرهنگي ما هستند. امروزه در تمام جوامع روي وضع موجود حساب ميكنند. بنابراين، بايد ببينيم آيا راهي را كه پيشينيان ما رفتند، ادامه دادهايم يا نه.
بروجرد در گذشته شهري كوچك و محدود و متشكل بود. جمعيت آن حدود پنجاه هزار نفر بود و با احتساب جمعيت حومه به دويست هزار نفر هم نميرسيد. نوعاً كساني كه آنجا سكونت داشتند، همديگر را ميشناختند و علماي شهر هم با همه خويشاوندان خود رفتوآمد داشتند. در کل، شهر منظمي بود و در بسياري از جهات هم مصون بود. به همين دليل، مسئله صوفيه كه امروز دامنگير بروجرد شده است، با اينکه در گذشته هم وجود داشت، نميتوانست مشکلساز باشد. چنانکه وقتي جد اعلاي ما، مرحوم آقا سيدمحمد طباطبايي،[1] در مسير اصفهان، به بروجرد رسيدند، مردم اين شهر ايشان را متوقف كردند و مشکل صوفيه را با ايشان در ميان گذاشتند. ايشان نيز دو سال در بروجرد ماندند و به رد عقايد صوفيه و تحکيم اعتقاد مردم پرداختند. بنابراين، با اينكه صوفيه هميشه بودند، اما نميتوانستند به عقايد مردم لطمهاي وارد کنند؛ چون هميشه علمايي از خود منطقه و شهر بودند كه مشكلات را حل ميكردند.
حتي بروجرد به دليل اينكه شهر خوشآبوهوايي بود، بزرگاني از ديگر مناطق ميآمدند و مدتها در اينجا سكونت ميكردند. من کاملاً يادم هست، مرحوم آيتالله سيدعلي بهبهاني رامهرمزي سالها، پيش از تابستان به بروجرد ميآمدند و پنج شش ماه در اين شهر ميماندند و نماز ميخواندند و درس ميگفتند. مرحوم آيتالله سيدمحمدرضا دزفولي هم که از اعلام بودند، به بروجرد آمده بودند و در همين جا هم فوت کردند.
اما امروزه اين شهر مثل گذشته محدود نيست و نميتوان با پيوند خاندانهاي مختلف و جمعيتهاي بومي اين شهر را اداره كرد؛ براي اينكه مهاجرتهاي گستردهاي از حومه به شهر صورت گرفته است. اکنون با شهري در حدود پانصد هزار نفر جمعيت مواجهيم كه تقريباً همه آنها متفرقاند و بسياري از افراد بومي آن از اين شهر رفتهاند. بنابراين، بروجرد جامعه خاصي شده است که نميتوان مثل گذشته آن را اداره كرد؛ بلکه سازوكار جديدي ميخواهد. براي اين کار بايد محيطي را كه ميخواهيم در آن فعاليت كنيم، به خوبي بشناسيم.
در گذشته كه جامعه بروجرد محدود بود، بيحجابي بسيار کم بود. تنها در چند خيابان ممكن بود بيحجابهايي ديده شوند و آنها هم بيشتر خانوادههاي کارمندان دولتي بودند که به دليل مأموريتهاي اداري در اين شهر اقامت داشتند. اما امروزه، هرچند بيحجابي نيست، اما بدحجابي به طور گسترده در سراسر شهر و در ميان خانوادهها پراكنده است. در برخي از شهرهاي ايران، مانند كاشان و يزد، سابقه تدين آنها تا به امروز تداوم داشته و در نتيجه مشکلات فرهنگي آنها نيز کمتر است؛ اما بروجرد با اينكه سابقه علمي و دينيآن از بعضي از اين شهرها بسيار درخشانتر است، اما مثل آنها وضعيت گذشتهاش تا به امروز ادامه پيدا نكرده است. بنابراين، بايد مسائل فرهنگي اين شهر را با توجه بيشتري پيگيري کرد.
ارتباط روحانيت با مردم، زمينهساز ارتقاي فرهنگي بروجرد
مطلب دیگر، نحوه ارتباط روحانیت با مردم است. برای من نقل کردهاند که مرحوم آیتالله بروجردي در درس خود طلبهها را هنگام رفتن به تبليغ نصيحت ميكردند و ميفرمودند: تقاضای من از شما این است که وقتی تبليغ ميرويد و مشغول فعاليت ميشويد، مراقب باشيد اعتقادات و ايمان مردم را خراب نكنيد؛ بگذاريد همان گونه که هستند باشند. بعد خود ایشان در توضيح فرموده بودند: هر یک از شهرهاي ايران كه در گذشته يك عالم با زندگي سالم و توأم با عمل داشته است، مردم آن منطقه هم متدين و طلبهپرور و مسئلهدان و اهل وجوهات بودهاند. من از شما خواهش ميكنم وقتی برای تبلیغ به شهرهای مختلف میروید، رفتارتان طوری نباشد كه تصویر ذهنی مردم از علماي گذشته خراب شود. وقتي مردم گفتار و عمل شما را مغاير ببینند، آن ذهنيتی که از روحانی داشتهاند، از بين ميرود. ايشان ادامه داده بودند كه بدانيد مردم هم اعتقاداتشان را از روي برهان و منطق و استدلال ياد نگرفتهاند؛ بلکه چنین علمايي در شهرشان بودند و مردم به آنها نگاه میكردند و هر چه آنها میگفتند، میپذیرفتند و عمل مي كردند، در نتیجه متدين شدند. اگر شما اين ذهنيت را از بين ببريد، ايمان مردم هم لطمه خواهد خورد.
در ميراث گذشته بروجرد، چنین علمایی زیاد بودند؛ شخصیتهایی همچون آیتالله بروجردی؛ آیتالله مطهری که انصافاً مرد عالم و بزرگواری بود؛ آیتالله شیخعلیمحمد؛ و آیت الله صاحبالزماني که خوشبختانه از ایشان تجليل شد. اين ميراثی است که از گذشته باقي مانده است؛ اما چرا تا به امروز ادامه پیدا نکرده است؟ با وجود اين ميراث ارزشمند، چرا ما به اين روز افتادهايم؟ مقدار زيادي به دلیل عملكرد خود ما طلبههاست. يعني امروز در شهر افراد و روحانیون مؤثر و كارگزار اهتمام لازم را ندارند و در جهت رفع مشكلات قدمهاي اساسي برنمیدارند. هماکنون در قم فضلاي بزرگي داريم كه در سطوح عاليه اشخاص مطرحی هستند كه طلبهها از شهرهای ديگر برای تلمذ خدمت ایشان به قم میروند، اما شايد شما آنان را نشناسيد.
لزوم زمينهسازي براي حضور بزرگان علمي در بروجرد
يك مشكل ما در بروجرد اين است كه بزرگان ما مثل آیتالله بروجردی از بروجرد رفتهاند. البته ایشان وقتي به قم آمدند، به مرحوم آیتالله شيخعليمحمد نجفي از شاگردان ممتاز مرحوم كمپاني و هممباحثهاي آیتالله خویي امر كردند كه در بروجرد مستقر شود. ايشان هم قبول كردند و به بروجرد آمدند و در آنجا ماندند و در این منطقه مرجع بودند و نهتنها در این شهر، بلکه در كل منطقه غرب مقلد داشتند. این جابهجایی به طور طبیعی صورت گرفت. وقتی آیتالله بروجردی بنا به شرایط به قم میروند و امكان برگشت به بروجرد وجود ندارد، آیتالله شيخعليمحمد را به آنجا ميفرستد و مردم هم ميپذيرند و استقبال ميكنند.
اما بعد از درگذشت مرحوم آقاي حاجشيخ تا به امروز، چقدر این جابهجاييهای طبيعي صورت گرفته است؟ چه كسي خواست برود و چه كسي پذيرفت؟ ما همين الآن خیلی تلاش کردهایم و با بسیاری از بزرگان صحبت کردهایم که به بروجرد تشریف بیاورند، مردم نياز به روحاني دارند؛ اما وقتي ایشان میبینند درخواستی وجود ندارد و مردم و نهادهاي شهري استقبال نميكنند، قبول نميكنند. حتی يكی از این بزرگواران که بروجردی هم بود، صریحاً به من گفت: بروجرد بروم، دو سال ديگر آبرورفته برمیگردم؛ الآن در قم با عزت و آبرو نشستهام؛ چرا بروم بروجرد؟ بنابراین، جابهجايي طبيعي در روحانيت بروجرد صورت نگرفته است. البته اين مشكل در خيلي از شهرها هست.
قم بزرگترين حوزه در دنياي اسلام است. علمای بسیاری از شهرهای دیگر به این حوزه ميآيند و زحمت ميكشند؛ اما لازمهاش اين نيست كه تا آخر عمر در قم بمانند. خود ایشان هم گاهي از اوقات تمايل دارند به جای دیگری بروند؛ چه بهتر كه شهر خودشان باشد و در آنجا سكونت كنند. خیلی از فضلا بودند که از قم به شهرهاي ديگر رفتند و در آنجا به فعالیت مشغول شدند؛ حتي امام جمعه شدند حركتهاي اجتماعي گستردهای به وجود آوردند. امروز بروجرد دهها روحاني لازم دارد. روحانيوني كه نهتنها مردم را اداره كنند، بلكه در سطح حوزه هم فايده داشته باشند. چنانکه هميشه اين گونه بوده و علمای بروجرد همه اهل تدريس بودند و به حوزه توجه داشتند؛ مثل مرحوم آیتالله حاجشيخ علي محمد؛ مرحوم حاجآقا محمد بروجردي؛ مرحوم آیت الله صاحبالزماني .
بنابراین، در سايه نبود اين شخصيتها و عدم جابهجايي طبيعي، يك درخواست بايد از آن منطقه باشد؛ علما و مردم از طبقات مختلف باید اظهار علاقه كنند تا عالمی از قم به آن منطقه بيايد و در آنجا جا بیفتد. روحانی بايد در داخل مردم جان بگيرد. به قول مرحوم آیتالله بروجردي، نسبت مردم و روحاني، مثل ماهي و آب است. اگر روحانی در میان مردم نباشد، مثل این است که ماهي در آب نباشد. ماهي اگر در آب نباشد، زنده نخواهد ماند. روحانیت هم در میان مردم ارزش دارد.
ضرورت احياي اجتماعات بزرگ مذهبي در بروجرد
نکته بعد در خصوص اين مجمعي است كه شما عزيزان تشكيل دادهايد. این مجمع بايد یک مجموعه كارهایی را انجام دهد. توجه داشته باشید که مسائل مادي مشكل اصلی نيست. شهر شما آنقدر پول دارد كه بتواند هزینه فعالیتهای شما را تأمين كند. مردم وجوهات ميدهند؛ محل مصرفش هم همین کارهای شماست؛ اما مردم به هر كسي وجوهات نميدهند. بايد اعتماد آنان را جلب کرد.
امروزه در بروجرد هيچ اجتماع مذهبي اساسي نداريم یا كم داريم. در زمانی که آیتالله حاجشيخ عليمحمد بروجردي زنده بودند، سالي يكی دو بار آقاي فلسفي، واعظ اول مملكت را به بروجرد دعوت ميكردند و مسجد امام بروجرد پر از جمعیت میشد. خود من دوبار و پدرم چندین بار در این خصوص واسطه بودیم. فقط هم ایشان را دعوت نميكردند. منبريهاي مطرح تهران را هم دعوت ميكردند تا در بروجرد منبر بروند. بعد از ایشان، مرحوم آقاي شيخمحمدابراهيم هم آقاي فلسفي و دیگر بزرگان منبري را دعوت میکردند و خود من واسطه دعوت بسیاری از آنها بودم. وقتی ایشان ميآمدند، اجتماعات عظيمی در بروجرد تشكيل ميشد.
اين مجالس شوق ديني و معرفت ديني را بين جوانان بارور ميكند. مرحوم آقاي حاج شيخاحمد كافي هم به بروجرد ميآمد و جمعيت عظيمی پای منبر ایشان جمع ميشدند. اما چه شد که ديگر آن اجتماعات عظیم تشکیل نمیشود؟ آیا دیگر در مملكت منبري نداريم که دعوت بشوند؟ آیا بروجرد در طول سال غير از فضلاي خودش، نباید واعظ و شخصيت علمي در سطح کشوری ببيند؟ متأسفانه از علما و وعاظ بزرگ استقبال نشد و در نتیجه آن رغبت لازم براي شخصیتهای بزرگ هم ایجاد نشد.
سعی کنید مجالس گذشته را دوباره در سطح شهر زنده كنيد و پاي بزرگان وعظ و خطابه را به شهر خود باز کنید. فضلا و بزرگاني هم كه در قم نشستهاند، بايد به شهرهايي مثل بروجرد توجه داشته باشند. ما هم بايد تلاش کنيم زمينه حضور اين بزرگواران در بروجرد فراهم گردد و از آنها استقبال شود. اگر دائم نميتوانند، موقتي بيايند. مثلاً تابستانها چند روزي براي هواخوري هم که شده اينجا بيايند و شما هم به سراغشان برويد تا بدانند به آنها علاقه و توجه داريد.
تعيين ائمه جماعات مساجد از ميان طلاب بروجرد
نکته دیگر آنکه در گذشته مساجد زیادی در بروجرد نبود؛ اما همان مقداری هم که بود، مردم اين رغبت را داشتند كه در همان محل خودشان شخص ظاهر الصلاحی را، ولو در حد اينكه مسئله بگويد، به عنوان امام جماعت به مسجدشان دعوت کنند. خدا رحمت كند مرحوم آیتالله حاجآقا عليمحمد امام را؛ فردی بسيار خوب و مورد قبول همه بود؛ به گونهای كه نمازهای ميت را هم حتی وقتی که حاجشيخ زنده بود، به ايشان واگذار ميكردند. ایشان در مسجد دوخواهران نماز ميخواند؛ نه فقط در اول وقت نماز جماعت داشت؛ بلکه در تابستانها ساعت 5 بعدازظهر هم برای آن دسته از بازاريهایی که اول وقت نميتوانستند بيايند، نماز جماعت اقامه مي شد؛ يعني در مسجد امام دوباره نماز جماعت برگزار میکرد. شبستان مسجد هیچ گاه خالي از جمعيت نديديم. در شبهاي عادي که در صحن مسجد نماز ميخواند، جمعیت تا لب حوض میرسید. در شبهاي خاص، جمعيت از لب حوض هم میگذشت. ایشان بعد از نماز هم هر شب منبر داشت.
در بسياري از اوقات هم آقاي مولانا نماز میخواندند كه الآن کاملاً به او بیتوجهیم؛ مثل اينكه وجود ندارند. بايد افرادي را به این مساجد بفرستيم تا نماز جماعت راه بيفتد؛ حتی نماز جماعت صبح. امام جماعت هم بعد از نماز سریع بلند نشود به جای دیگری، برای نماز جماعت برود. اين مساجد را بايد با برنامهريزي پر کرد. سعی کنیم بين نماز با مردم ارتباط برقرار كنيم و حديث و مسئله بگوييم. اين مردم خوشي و ناخوشي دارند. سراغشان برويد و حالشان را بپرسيد.
ارتباط صميمانه آيتالله بروجردي و پيرمرد پينهدوز
پدرم نقل میکردند که آیتالله بروجردي ايامي كه در بروجرد بودند، هر سه وقت نماز جماعت داشتند و در طول ماه رمضان، ظهرها منبر ميرفتند و بين نماز، مسئلهگو مسئله ميگفت. پدرم ميگفت: آیتالله بروجردی، مريدي داشت که پينهدوز بود و سالي يك بار نزد ایشان حساب و كتاب ميكرد. البته مبلغ زیادی نمیشد؛ به ارزش آن زمان، حدود سه تومان میشد. او براي این کار آیتالله بروجردي را به خانهاش دعوت ميكرد و ایشان هم میپذیرفتند. به خانهاش میرفتند و نهار ميخوردند؛ بعد حساب و كتاب ميكردند و آن وجوه اندک را ميگرفتند و برمیگشتند.
به دلایلی، آیتالله بروجردي قهر كرده بودند و از بروجرد به قراء و قصبات رفته بودند. عدهاي جمع شدند و ايشان را برگرداندند. پدرم نقل میکرد: اين پيرمرد در یکی از همان دعوتهایش، از آقای بروجردی پذيرايي سادهای كرد. بعد از نهار، جایی برای استراحت آقا درست کرد. بعد از یک ساعت که آقا از خواب بیدار شدند، چای و ميوهای آورد و آیتالله بروجردي هم ميل كردند. پس از آن، پیرمرد پینهدوز آمد و دوزانو خدمت آقا نشست و با همين تعبير گفت: خب، ناهارت را كه خوردي؛ خوابت را هم كه كردي؛ چاييات را هم كه خوردي؛ حالا بشين برايم تعريف كن ببينم، اين قهر كردنت چه بود؛ برگشتنت چه بود؟ پدرم ميگفت: من بچه بودم؛ اما ديدم آیتالله بروجردي مثل اينكه با کسی همتراز خودش یا مثل یک هممباحثهای خودش نشستند و شروع كردند به تعريف ماجرا كه با دولتيها درگير شدم و ناچار شدم بروم؛ بعد مردم آمدند و برگشتم …
روحانیت با مردم اين طور رابطه داشت و در كنار همه طبقات مردم بودند.
روحانیت نسبتبه مردم جایگاه پدری دارد. امام صادق – علیه السلام – آنها را به ما سپرده است. اميرالمؤمنين – علیه السلام – در وصف پيامبر – صلی الله علیه و آله – میفرمایند: «طبيب دوار بطبه»؛ يعني پيامبر پزشکی بودند که به دنبال مریضش میگردد؛ نه آنکه در مطب خود بنشیند و منتظر باشد که مریض به سراغ او بیاید. روحانیت نیز در مواجهه با مردم باید همین گونه باشند. وقتي پزشکی مريض بدحالی دارد که دارو و درمان برایش فايدهای ندارد، چه میکند؟ آیا او را با دعوا و ناراحتی از مطب بیرون میکند؟ یا اینکه سعی میکند با داروهای مسکن دردش را تسكين دهد؟ ما هم باید طبيبوار كار كنيم.
پرهيز از برخوردهاي امنيتي در مسائل فرهنگي
نکته ديگري که بايد به آن توجه داشت، اين است که حكومت و دولت جمهوري اسلامي در موقعيتهاي مختلف و متناسب با نيازهاي خودش، فعاليتهاي مختلف دارد و رفتارهاي متفاوتي از خود بروز ميدهد؛ گاهي در نهادهايي همچون وزارت ارشاد و سازمان تبليغات، كار ارشادي انجام ميدهد؛ و گاهي در نهادهايي مانند وزارت اطلاعات و نيروي انتظامي، كار امنيتي و نظامي. ولي بايد توجه داشت که رفتار روحانيت با مردم، رفتار امنيتي و نظامي نيست. برخي در مسائلي مانند برخورد با صوفيه تندروي ميكنند. صوفيه فرقهاي انحرافي است و همه هم ميدانند؛ اما برخورد چگونه بايد باشد؟ تا جايي كه ممكن است، نبايد برخورد امنيتي صورت گيرد تا موجب واکنش نشود. رابطه ما با مردم رابطه امنيتي نيست؛ رابطه پدرانه و طبيبانه است؛ حتي با افراد منحرف. بايد خود ما به سراغشان برويم و با آنها صحبت کنيم. حتي اگر سخن ما را نميپذيرند، لااقل تعاملي با هم داشته باشيم. در گذشته هم همين طور بوده است.
متأسفانه امروزه تصوف در بروجرد قويتر از گذشته است؛ در حالي که در زمان آقاسيدمحمد طباطبايي، چنانکه گفتيم، نهتنها در بروجرد، بلکه در کل منطقه غرب جولان فوقالعادهاي داشتند. اما چرا امروز بيشتر احساس خطر ميکنيم؟ براي اينکه نحوه برخورد را بلد نيستيم. با تندروي و برخوردهاي امنيتي، مردم را از دست ميدهيم. ما به اين مردم نياز داريم. جمهوري اسلامي به رأي اين مردم نياز دارد و اين رأي با اعتماد مردم به روحانيت به دست ميآيد. در اين نظام، پيوسته انتخابات هست و مردم رأي ميدهند. يکي از مهمترين عوامل حضور مردم در انتخابات، تشويق و ترغيب روحانيت است و اين مسئله نياز به اعتماد مردمي دارد. اعتماد مردم را از دست ندهيم.
روحانيت، واسطه ارتباط مردم و مراجع
حزب بعث عراق در زمان صدام و حسن البكر جلساتي برگزار ميكرد كه پس از سقوط صدام، صورتجلسات آن منتشر شد. در يکي از اين صورتجلسات آمده بود كه براي نهادهايي كه در مقابل حزب بعث قدرتمندند، بايد فكر چاره كنيم. يكي از اين نهادها مرجعيت است. گفته بودند ما نميتوانيم مرجعيت را بكوبيم؛ چون پيش مردم ارزش و اهميت دارد. مردم را هم نميتوانيم مجبور کنيم که سراغ مراجع نروند. پس بايد کاري کنيم که واسطه مراجع با مردم قطع شود. مراجع كه به طور مستقيم با مردم ارتباط ندارند؛ بلکه از طريق واسطههايي همچون ائمه جماعات و روحانيون شهري با مردم مرتبطاند. براي ما سادهتر و بيهزينهتر اين است كه با مرجعيت و مردم درگير نشويم؛ بلکه اين طيف وسط را بزنيم. طلبه ميخواهد تبليغ برود، در كارش اخلال ايجاد كنيم. امام جماعت در اين محل كار ميكند، برايش مشکل بسازيم.
عملاً هم همين طور شد. در اين اواخر، شهرهاي عراق ديگر روحاني و امام جماعت نداشت. آيتالله خويي زنده بود؛ ولي شهري مثل بصره كوچكترين ارتباطي با ايشان نداشت؛ چون علما و روحانيون بصره از بين رفته بودند. مرجعيت نهادي است كه دين را حفظ ميكند؛ مركزيت تشيع است؛ اما مردم با اين مركزيت چگونه تماس دارند؟ به وسيله روحانيون. اگر روحاني در مساجد و منابر و در تبليغها واسطه قوي باشد، ارتباط مردم با مرجعيت بسيار قوي ميشود.
اهميت امر تبليغ در گسترش فرهنگ ديني در جامعه
در زمان آيتالله بروجردي، همه طلبهها موظف بودند به تبليغ بروند. مرحوم آيتالله محقق داماد که از مراجع بود و درس خارج داشت، براي تبليغ به جايي نزديكي زرند ساوه ميرفتند. آيتالله سيدمحمدباقر ابطحي که از فضلاي درس ايشان بود و اشكال ميكرد، ايشان نيز تا اين اواخر به اقليد فارس ميرفتند. من از تهران در سال 47 به قم آمدم. دو سال در ايام ماه رمضان براي ادامه تحصيل در قم بودم و به تبليغ نرفتم. بهخوبي احساس ميکردم که وقتي در اين كوچه و بازار راه ميروم پيش مردم بد است كه من تبليغ نرفتهام. مردم ناراحت ميشدند که چرا ما در قم ماندهايم. تبليغ نرفتن، ضدارزش بود. اين تبليغ هم براي مناطقي بود كه يا روحاني نداشتند يا كم داشتند يا اينکه مردم آن منطقه به سطح بالاتري از وعظ و تبليغ نياز داشتند كه از عهده روحانيون خودشان برنميآمد.
آيتالله بروجردي اين حركت را شكل دادند و اتفاقاً اين كار ايشان، يكي از پايههاي حركت نهضت اسلامي و انقلاب اسلامي بود. حضرت امام وقتي در سال 42 قيام خود را آغاز کرد، براي انتشار پيام خود که راديو و تلويزيون در اختيار نداشت. همين شبکه تبليغي به عنوان رسانه حضرت امام عمل ميکرد. امام در قم صحبت ميكردند؛ در ماه محرم يا ماه رمضان که طلبهها تبليغ ميرفتند، پيام ايشان را به مردم ميرساندند. ما بايد اين زمينه ارتباطي را حفظ كنيم و براي ارتقاي آن برنامهريزي كنيم.
توجه به استعدادها و نيازهاي طلاب جوان
باز هم از شما تقدير ميكنم كه مجمعي تشکيل داديد تا مشكلات شهرتان را بررسي كنيد. مجموعه شما در ابتدا بايد نظمي به طلبههايي كه در قم هستند بدهد. برخي از ايشان داراي استعدادهاي بالايي هستند و امكان رشد و پيشرفت در سطوح بسيار بالاتري دارند. برخي ديگر از نظر درسي نياز به مشاوره دارند. بايد به اينها رسيدگي شود. البته شما هم امكانات نداريد؛ ولي با همكاري ميتوان اين امكانات را بالا برد. براي طلبههاي شهرتان، چه آنها كه در قم هستند و چه آنها كه در بروجردند، برنامهريزي کنيد؛ تعدادي مسجد را در نظر بگيريد و بر اساس توان خودتان اضافه كنيد و از ميان اين طلبهها براي اين مساجد امام جماعت تعيين كنيد. در بروجرد به اندازهاي طلبه هست كه خيلي از مساجد شهر را رونق بدهند. من به حاج آقاي قرائتي هم گفتم به جاي اينکه طلبهها و امام جماعتهاي ما را به عنوان كميته نماز به ادارات ببريد تا نماز جماعت در آنجا بخوانند، به کارمندان ادارات نيم ساعت وقت بدهيد تا به مساجد بيايند و نماز بخوانند. چرا نماز جماعت مساجد را از بين ببريم؟
لزوم ارتباط با شخصيتها و سازمانهاي مختلف
همچنين سعي کنيد بزرگان بروجرد با مردم تماس داشته باشند و اين ارتباط روحانيت با مردم دوباره برقرار شود. شما اگر بتوانيد اين ارتباط را با فضلاي بروجردي كه در قم هستند برقرار كنيد، بسياري از مشكلات ديگر را بهراحتي ميتوانيد حل کنيد. اما مشكلات بروجرد فقط به واسطه شما و يا ارتباط با حوزه و جامعه مدرسين قابل حل نيست؛ بايد همه افرادي كه به گونهاي دخيلاند، همكاري کنند. بايد سراغ همه برويد؛ چه در بروجرد و چه در قم. با همه بنشينيد مذاكره كنيد و به تناسب امكاناتي كه دارند، از جنبههاي مختلف از ايشان ياري بخواهيد. اگر ياري نكردند، دوباره سراغشان برويد و آنها را رها نكنيد.
شهر شما مانند مريض بدحالي است که نبايد آن را رها کرد؛ بلکه بايد طبيبي آورد که حداقل دردش را كم كند. ما ناچاريم در كنار هم كار كنيم. حتي با نهادهايي كه ممكن است در اين امور دخيل باشند، ارتباط داشته باشيد و از امكانات آنجا استفاده کنيد. همه دست به دست هم بدهيم و اين ميراث فرهنگي گذشته را فعليت بدهيم. تنها ذکر سوابق گذشته به كار ما نميآيد؛ امروز هم بايد فعال و به فكر باشيم.
بهرهگيري از هيئتهاي مذهبي براي مقابله با تهاجم فرهنگي
نکته ديگر آنکه در شهر بروجرد زمينههاي مناسبي وجود دارد كه با برخي اقدامات ميتوان در شرايط حاضر جان تازهاي به کالبد شهر دميد. ارتباط با هيئتها يكي از اين زمينههاست. سعي کنيد با هيئتها ارتباط روحاني و معنوي داشته باشيد. اين هيئتها جلسهها و امكاناتي دارند. اين امكانات را بارورتر كنيد. با جوانان ارتباط داشته باشيد. ماهواره و بسياري از سايتهاي اينترنتي منحرفکنندهاند؛ اما مگر ميتوان آنها را کنترل کرد؟ جوان به حرف ما گوش نميدهد. تمام شبکههاي صداوسيما با شبکههاي استاني 50 كانال هم نميشود؛ اما بيش از 150 فرستنده تلويزيوني به زبان فارسي در دنيا كار ميكند كه در ايران قابل دريافت است و مستهجنترين سريالها را در آنها نمايش ميدهند و فرهنگ سوء خودشان را به ذهن فرزندان ما ميکنند. سايتهاي اينترنتي هم از طريق گوشهاي همراه كه در دست جوانان ما هست، بهراحتي قابل دريافت است. با وجود اينها، نميتوان به جوان گفت نگاه نکن يا گوش نده. اين حرفها ديگر فايده ندارد. امروز ديگر نميتوان جلوي ارتباطات را گرفت. ميبينيد که خود نظام هم در مبارزه با ماهواره موفق نبوده است؛ همان گونه که در مبارزه با ويدئو موفق نبود. هر از گاهي ماهوارهها را جمع ميکنند و ميبرند؛ چند روز بعد، دوباره نصب ميشود. نتيجه آنکه فقط پولي به جيب نصبكنندهها ميرود.
مصونيتبخشي به جامعه با گسترش معالم اهلبيت(ع)
اين شيوه، شيوه درستي نيست؛ بلکه بايد كاري کرد كه آن صدمات و هجمات نتواند به ايمان جوانانمان آسيب بزند. چرا ما خودمان هم از همين سايتهاي اينترنتي و شبکههاي ماهوارهاي استفاده نکنيم و معالم اهلبيت – عليهم السلام – را انتشار ندهيم؟ امام رضا – عليه السلام –فرمودند: « فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا» اگر مردم سخنان زیبای ما را بشنوند، خودشان جذب و رغبت پيدا ميكنند و تبعيت مي كنند، ولي متأسفانه ما كوتاهي كردهايم.
در نسل جوان ما زخمهاي اعتقادي شايع شده است؛ چگونه ميتوان از مگسهاي شبهه خواست که روي اين زخمها ننشينند؟ بايد اين زخمها را درمان کرد و در جوانان مصونيت ايجاد کرد. بايد كاري کرد كه اين مگسها نتوانند روي زخم بنشينند يا نيششان تأثير نگذارد يا اينکه ارتباطشان بريده شود؛ اما بايد توجه داشته باشيم که نميتوانيم پنجرهها را ببنديم و ارتباط خودمان را با بيرون قطع كنيم. ما ميخواهيم بر اساس واقعيتها و شرايط روز حركت كنيم. در اين صورت، مگر ميتوان جلوي ارتباطات را گرفت؟ مگر ميتوان جلوي انتشار خبر را گرفت. يک فرد ميتواند با يک تلفن، خبري را به ايستگاههاي تلويزيوني بفرستد و در حالي که هنوز مردم آن شهر از اين خبر آگاه نشدهاند، در تمام دنيا پخش شده است. سرمان را نميتوانيم زير برف كنيم. دنيا، دنياي ارتباطات است. ما بايد حسابشدهتر و پختهتر عمل کنيم.
نظام جمهوري اسلامي با زور اسلحه بر مردم مسلط نشده است؛ اين نظام، نظامي است كه اساس و ريشهاش در دل مردم است. نظامي است كه بر اساس تعاليم اسلام و آموزههاي شيعه بنا شده است و همه اينها بر قواعد منطقي استوار است. شيعه تنها مذهبي است كه در مقام بحث، از اصول منطقي تبعيت ميكند. بنابراين، ما به عملکردهاي تندروانه و برخوردهاي امنيتي نياز نداريم. ما خيلي قويتر و غنيتر ميتوانيم عمل كنيم؛ پس چرا با برخي رفتارها بهانه به دست ديگران بدهيم و براي نظام و حتي براي اسلام و تشيع هزينه درست كنيم؟ در عملكردهايمان بيشتر دقت کنيم.
زمينهسازي براي جامعه مهدوي بر پايه علم و تقوا و اخلاق
شما عزيزان اميد ما هستيد. چشم ما نهتنها در شهر بروجرد، بلکه در كل منطقه به وجود شما عزيزان روشن است. انشاءالله مصمم، قوي، غني و با اراده و اطمينان به نفس حركت كنيد. شما هر کدامتان ميتوانيد تأثيرگذار باشيد و يک حركت اجتماعي ايجاد كنيد. آيتالله بروجردي و حضرت امام راحل (رحمة الله عليهما) هم يك طلبه عادي اين حوزه بودند که آن همه آثار پربرکت داشتند. بنابراين، وقتي اين استعداد نهفته در تكتك شما عزيزان هست، بايد بيش از گذشته احساس مسئوليت داشته باشيد و هيچ فرصتي را هدر ندهيد.
امروز روزگار مظلوميت امام زمان – عجل الله تعالي فرجه – است و نياز به ياري دارد. نداي «هل من ناصر ينصرني» فقط در روز عاشورا سرداده نشد؛ بلکه زبان حال حجتبنالحسن – عجل الله تعالي فرجه – هم هست. شما که ميخواهيد ناصر و ياور آن حضرت باشيد، نبايد اين فرصتها را هدر بدهيد. تا ميتوانيد ذخيره علمي و تقوا و تذهيب نفستان را بالا ببريد. ما از اين جهات دنيوي گذشتهايم و با معيارهاي بلندتر و قويتري با مردم كار ميكنيم.
خداوند انشاءلله توفيقات شما عزيزان را بيشتر كند. سعي کنيد با بزرگان ديگر هم اين جلسات را داشته باشيد و آنها را ارج بگذاريد. بلندنظر باشيد و آستانه تحملتان را بالا ببريد؛ هم يکديگر را تحمل كنيد، هم تفكرهاي مخالف خود را. زود عصباني نشويد؛ گاهي اين عصبانيتها ثمرات منفي دارد و براي دين و مكتب و نظام اسلامي هزينه درست ميكند. انشاءلله با همکاري يکديگر مشكلات را حل ميكنيم.
والسلام عليکم ورحمت الله وبرکاته
[1] . مرحوم آيتالله سيدمحمد طباطبايي، استاد آيتالله وحيد بهبهاني بودند و ارتباط سادات طباطبايي با بروجرد، از ناحيه ايشان بوده است. ايشان پس از دو سال اقامت در بروجرد، در راه بازگشت به نجف، در كرمانشاه درگذشتند و در باغ ملي دفن شدند.