• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بيانات حضرت آيت الله علوي بروجردي در نشست اعضاي موسسه نوراليقين اگر عقيده مهدويت و ظهور منجي از جامعه اسلامي گرفته شود،

03 اسفند 1392 توسط صالحي

 

 

اگر عقيده مهدويت و ظهور منجي از جامعه اسلامي گرفته شود، اميد به آينده و انتظار از آنان سلب می‌شود
بيانات حضرت آيت الله علوي بروجردي در نشست اعضاي موسسه نوراليقين

بسم الله الرحمن الرحيم

لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ[1]

یوسف گم‌گشته بازآید به کنعان، غم مخور

کلبه احزان، شود روزی گلستان، غم مخور

این دل غم‌دیده حالت به شود، دل بد مکن

وین سر شوریده بازآید به سامان، غم مخور

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکَند

چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان، غم مخور

بحث در جمع ارزنده شما در سه فراز است: اما مطلب اول:

تفاسیر اهل سنت درباره مهدی موعود(عج)

عقيده و اصل مهدويت، در همه فرق اسلامي مطرح است و اختصاصی به شيعه ندارد و بزرگان اهل سنت هميشه بر اين موضوع تأكيد داشتند. نیشابوری در «غرائب القرآن» و فخر رازی در «تفسیر کبیر»، در تفسير آیات نخست سوره بقره« الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ» ،[2] مراد از غیب را مهدویت و عقیده به ظهور مهدی در آخرالزمان می‌دانند.

ایشان، در تأیید این تفسیر، آيه 55 سوره نور را ذکر می‌کنند: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ» و با استناد به اين آيه می‌گویند: خداوند به كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده‌اند، وعده می‌دهد كه آنها را وارثان و خلفای زمین قرار خواهد داد. آن‌گاه این روايت را از رسول اكرم ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ ذكر مي‌كنند كه «لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد، لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج رجل من أمتي يواطئ اسمه اسمي وكنيته كنيتي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت جوراً وظلماً»؛ یعنی آنکه «اگر از دنیا يك روز باقي مانده باشد، خداوند آن روز را آن‌قدر طولانی خواهد کرد تا حجت ظهور کند…».

پس از آن، می‌گوید: برخی از شیعیان در معناي ایمان به غيب گفته‌اند که مراد، اعتقاد به ظهور مهدي در آخرالزمان است[3]. نيشابوري در غرائب القرآن (كه از كتب بسيار معتبر اهل تسنن است) بدون هيچ دخل و تصرفي این دیدگاه را می‌پذیرد[4]؛ اما فخر رازي بعد از ذكر اين مطلب، اشكال وارد مي‌كند و مي‌گويد: غيب اختصاص به عقيده به ظهور مهدي ندارد؛ بلکه معناي عامي است كه ظهور مهدي را هم در بر مي‌گيرد. بنابراین، او نیز عقیده مهدویت را داخل در معنای «غیب» می‌داند.

در بسیاری دیگر از تفاسیر اهل تسنن نیز آيه 55 سوره نور، به ظهور مهدي در آخرالزمان تفسیر شده است.

اهل سنت و عقیده مهدویت

روایت یادشده نیز در بسیاری از کتب روایی اهل تسنن آمده است؛ چنان‌که طبراني در معجم خودش اين روايت را نقل کرده است[5]. ابن‌ابي‌الحديد معتزلي، شارح نهج البلاغه نیز در تفسیر آيه شريفه «وَ نُریدُ أن نَّمُنَّ عَلَی الّذینَ استُضعِفُوا فِی الأرضِ وَ نَجعَلَهُم أئمَّۀ وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثین» مي‌گويد: اصحاب ما همه مي‌گويند كه اين آيه شريفه وعده‌اي است به امامي كه در آخرالزمان ظهور خواهد كرد[6].

آياتي كه در تفاسير اهل تسنن به مهدویت تفسیر شده‌اند، بسیارند؛ چنان‌که روایات زیادی نیز در این زمینه در کتب روایی آنان موجود است. برای نمونه، ابن‌ابي‌الحديد در «شرح نهج البلاغه» می‌گوید: فرق مسلمين اتفاق دارند كه دنيا و دين تمام نمي‌شود، مگر با مهدي موعود[7]. ابن‌حجر عسقلاني نیز در «الصواعق المحرقة» می‌گوید: رواياتي كه در باب وجود حضرت مهدي وارد شده‌اند، آن‌قدر زيادند كه به حد تواتر مي‌رسند. سپس مي‌گويد: اين روايات سه دسته‌اند: برخي از آنها صحيح‌اند؛ برخی حسن‌اند (كه يك درجه پايين ‌تر از صحيح هستند)؛ و بعضي هم ضعيف‌اند. آن‌گاه مي‌گويد: ولي رواياتي كه ما داريم صحيح‌اند و ضعف روايات ضعيف را جبران مي‌كنند و چون در نقل اين روايات تواتر است، موجب قطع مي‌شود كه ظهور مهدي در آخرالزمان مسلم است و او از اولاد فاطمه ـ سلام‌الله‌علیها ـ است و زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد[8].

حافظ عسقلاني در «تهذيب التهذيب» و سيوطي در «الحاوي للفتاوي» مي‌گويند: اخبار مربوط به حجت‌بن‌الحسن ـ علهیماالسلام ـ و اينكه او از اهل‌بيت پيامبر است و هفت سال حكومت مي‌كند (البته طبق منابع ایشان) و زمين را پر از عدل و داد مي‌نماید و عيسي‌بن‌مريم ـ علیهماالسلام ـ به او اقتدا مي‌كند، متواتر است[9].

با مطالعه اين کتاب‌ها، پی می‌بریم که آیات و روایاتی که در کتب شیعه درباره حضرت مهدي وجود دارد، در کتب اهل سنت نیز در همین حد با اختلاف مختصري وجود دارد. حدود ده یا پانزده سال پیش، مفتي قطر فتوا داد كه عقيده به ظهور منجي آخرالزمان، عقيده باطلي است[10]؛ سپس بن‌باز، مفتي معروف عربستان، در رد فتواي او فتوایي صادر كرد كه عقيده به ظهور مهدي از مسلمات و ضروريات مسلمين است و روايات درباره آن متواتر است[11].

بنابراين، مطلب اول بحث اين شد كه همان گونه كه اهل تشيع عقیده مهدویت را قبول دارند، اهل تسنن هم با اندک تفاوتی، آن را قبول دارند.

شبهه‌افکنی درباره مهدویت

حال که در مطلب اول روشن شد عقیده مهدویت در میان اهل تسنن این‌قدر مسلم است، این پرسش مطرح می‌شود که چرا در سايت‌هاي مختلف سلفی‌ها، اعم از وهابي و غير وهابي، اصرار دارند عقيده به وجود حضرت مهدي-عجل الله تعالي فرجه الشريف- را باطل و عقيده‌ای بدون اصالت مطرح كنند؟ سلفي يعني كسي كه به سلف  بازمی‌گردد و بازگشت به آنچه رسول‌الله ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ آورده است و رواياتي هم كه علماي اهل تسنن، مانند ابن حجر و ديگران نقل مي‌كنند و ادعادي بر تواتر و قطع بر صدور آنها مي­كنند، همه از كتابها و منابع خودشان است، نه از منابع اهل تشيع، و اين چگونه با ادعاي سلفيت و بازگشت به آنچه رسول‌الله ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ آورده است، سازگار است؟ و چگونه شما كه مي­خواهيد اصالت­ها اسلامي را احيا كنيد، با عقيده مهدويت مخالفت مي­كنيد؟!

در همين راستا، امروزه شبهات بسیاری درباره اصل مهدویت مطرح مي‌شود. برای نمونه شبهه وارد می‌کنند که اصلاً آیا معقول است كه انسان بیش از هزار سال عمر كند؟ آیا اين بدن با اين گوشت و پوست، قابليت چنین عمر طولانی را دارد؟ کسانی كه اين شبهه را مطرح مي‌كنند، غافل‌اند از اینکه ظهور منجی، چنان‌که فخر رازي مطرح مي‌كند، از مصادیق غیب است و عقیده‌ای ماورايي است، نه مادي؛ مانند وجود خدا و رسالت پيامبر اكرم ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ و امامت عامه و خاصه. همه اينها، غيب‌اند و ایمان به آنها ضروری است؛ و وجود حضرت مهدي-عجل الله تعالي فرجه الشريف-  هم اعاده به غيب است.

گذشته از این، داستان اصحاب كهف و پیامبرانی همچون حضرت عیسی ـ علیه‌السلام ـ نیز این شبهه را دفع می‌کنند؛ قرآن كريم مي­فرمايد «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ » وقتي هجوم آوردند حضرت عيسي را بكشند و بدار بياويزند موفق نشدند و لكن امر بر آنها مشتبه شد و ما عيسي را نجات داديم. قرآن كريم تصريح مي­كند، حضرت عيسي زنده است. و به عقيده شيعه در آخر الزمان در كنار وجود مقدس و همراه حضرت مهدي-عجل الله تعالي فرجه الشريف- ظهور مي­كند. چه فرق است طول عمر در حضرت عيسي و وجود مقدس حضرت حجت؟ بنابراین، اگر به طول عمر حضرت مهدي ـ عجل‌الله‌تعالی‌فرجه ـ اشکال می‌شود، پس بايد به قرآن اشكال وارد کنند، نه به عقيده شيعه.

گرفتن امید از جامعه شیعی، هدف شبهه‌افکنی‌ها

اما مطلب سوم: آنچه در این شبهه‌افکنی‌ها مهم است و جای تأمل دارد، اين است كه اين گروه، نه از باب تخریب عقيده به مهدویت و نه از باب بررسي علمي و فني بحث اصالت مهدویت، به این امر و شبهه‌افکنی‌ها می‌پردازند، بلكه رسالتي براي خودشان قائل هستند كه جمعيت مسلمان را از درون تهي كنند. اگر عقيده مهدويت و ظهور منجي از جامعه اسلامي گرفته شود، اميد به آينده و انتظار از آنان سلب می‌شود. شیعه در طول تاريخ در برابر همه حوادث جامعه صبر كرده است. چرا که بر اساس اعتقاد به مهدویت، همه اين امور گذرا هستند و در نهايت، خلافت و سروری روي زمين از صاحبان زر و زور و تزوير گرفته شده، به صالحان سپرده مي‌شود.

شیعه اين اميد را هميشه در دل  زنده نگه داشت كه جامعه اسلامي توانست سر پا بماند. حال می‌خواهند با شبهه‌افکنی اين اميد را از جامعه شیعه بگيرند. اين، كار گروه‌های سلفي نيست و دانشمندان سلفي، مثل بن‌باز، چنین عقيده‌ای نداشتند؛ بلکه اين حركت و اين شبهه‌افکنی‌ها، از پول‌هاي نفتي و قدرت‌هايي سرچشمه می‌گیرد كه می‌خواهند در برابر اسلام، حركت متقابلی ایجاد کنند تا آن را از حركت بيندازند.

رشد و شکوفایی تشیع در فیلیپین

آنچه از آمار به دست مي­آيد در قاره آمريكا، اروپا، آسياي جنوب شرقي چين، ژاپن و هندوستان حركت به سمت اسلام بيش از تمام اديان است، به گونه­ايي كه افرادي كه در اين مناطق مسلمان شدند قابل مقايسه با افرادي كه مسيحي شدند، نيست. لذا توجه به اسلام بيشتر از ساير اديان است، و همچنين توجه به شيعه بيشتر از ساير فرق اسلام است. يكي از علمای مشهد نقل مي‌كرد: به فيليپين رفته بوديم. به ما گفتند مسجدي هست مربوط به شيعه و تلويزيون كابلي دارند كه نزديك به يك ميليون بيننده دارد. تصميم گرفتيم آنجا برويم و ببینيم امام جماعتش کیست و برنامه‌های آنان چیست. ديدیم امام جماعت آن مسجد شخص جواني است. پرسیدیم، كجايي هستيد؟ گفت: فيليپيني هستم. گفتيم: در كدام حوزه درس خوانده‌ايد؟ در قم یا نجف؟ گفت: من اصلاً به ايران و عراق نرفته‌ام. گفتيم: پس شما چطور امام جماعت مسجد شديد و رهبری اين مردم را بر عهده گرفتید؟

گفت: من سني بودم و بر اثر تبليغات وهابيت، وهابي شدم. براي كار به عربستان رفتم. ضمن كار كردن، در اوقات فراغت، به کتابخانه می‌رفتم. در میان کتاب‌ها، کتاب «مراجعات» مرحوم شرف‌الدين توجهم را جلب کرد. پول نداشتم آن را بخرم؛ بنابراین در همان كتابخانه آن را مطالعه كردم. با مطالعه این کتاب، در همان عربستان شيعه شدم و با مطالعه كتاب‌ها و سايت‌ها، مطالب شيعه را آموختم. به وطنم برگشتم و سعی کردم آنچه را یاد گرفته بودم، در اختيار مردم بگذارم.

از او پرسیدیم: آیا شما برای تأمین هزینه‌های خود به مرجعي يا شخص عالمي مراجعه كرده‌ايد؟ گفت: ما نياز نداريم. در اينجا براي ارتباط با مسلمانان، تلويزيونی درست كرده‌ايم که برای دیدن برنامه‌های آن بايد پول بدهند. از این طریق، بودجه لازم را تأمین می‌کنیم. ایشان، نقل می‌کردند که مراسم محرم و صفر و ایام فاطميه در آنجا بسیار پرشور و شوق بود و اصلاً حوزه‌هاي ما از وجود آنها خبري ندارند.

وهابیت، عامل ایجاد نفرت از اسلام و مسلمانان

شيعه اين گونه رشد مي‌كند. کسانی كه شبهه‌پراكني می‌کنند، هدفشان اين است كه اين رشد و اميد را از ما بگيرند و اسلام را از حركت بيندازند؛ چراکه حركت اسلامي بزرگ‌ترين تهديد براي آنان است. ازاین‌رو می‌کوشند اسلام اصيل را از درون تهي كنند و به مقاصد خویش دست یابند. ایجاد اختلاف و درگیری‌های فرقه‌ای، یکی از این راه‌هاست. اين انفجارها و آدم‌كشي‌ها که در سطح دنیای اسلام روی می‌دهد، نفرتي از مسلمانان در بين جامعه بشری ايجاد مي‌كند و به تبع آن،‌ موجب نفرت از اسلام می‌شود. در همه اين موارد، وهابي‌ها و سلفي‌ها ابزار این توطئه شده‌اند. به‌گونه‌ای که حتی از ايران، استخدام مي‌شوند؛ در پاكستان يا تركيه آموزش مي‌بينند و مستقيماً در سوريه وارد جنگ مي‌شوند.

عقيده به وجود حجت و اعتقاد به ظهور منجي، هزينه دارد و باید متوجه اين هزينه‌ها باشيم و قدر و قيمت این عقیده را بدانیم. اگر این اعتقاد ارزشی نداشت، این گونه با شبهه‌افکنی‌ها تلاش نمی‌کردند که آن را از ما بگیرند.

ادعاهای مهدویت، نشانه اصالت و اعتبار مهدویت

با این حال، هرگز نباید دل‌سرد شد. اصالت و استحكام عقیده مهدویت آن‌قدر زیاد است كه حتي در صدر اسلام كساني که از زبان پيامبر مژده ظهور منجي را شنيده بودند، امر برايشان مشتبه شده بود و خودشان را مهدي موعود می‌پنداشتند. يكي از اين افراد، محمدبن‌عبدالله،‌ ملقب به نفس زکیه بود. پدر او عبدالله محض، فرزند حسن مثنی از فرزندان امام حسن مجتبي ـ علیه‌السلام ـ بود. عبدالله در زمان امام صادق ـ علیه‌السلام ـ می‌زیست و به‌دست منصور در زندان هاشميه كشته شد. پسرش محمد قيام كرد و او نیز به دست منصور كشته شد. از آنجا که محمد‌بن‌عبدالله هم ‌نام پیامبر بود، این تصور پیدا شد که او مهدي موعود است. امام صادق ـ علیه‌السلام ـ بارها به عبدالله محض فرمودند كه اشتباه مي‌كني؛ مهدي موعود فرزند تو نيست. او هنوز متولد نشده است. به هر حال، اين عقيده آن‌قدر جا افتاده بود كه افراد بسیاری در طول تاریخ تا به امروز، ادعاي مهدويت کرده و می‌کنند.

هانری کوربون و عشق به امام زمان(عج)

اگر كسي با دقت و مطالعه پیش بيايد، به اسلام مي‌رسد و از اسلام به شيعه و از شيعه به وجود حضرت مهدي ـ عجل‌الله‌تعالی‌فرجه ـ خواهد رسيد. يكي از این افراد، مستشرق بزرگ اروپایی، پروفسور هنري كوربون است. كتاب‌هايي كه معرّف شيعه در اروپا و آمريكاست، به قلم ايشان است. ايشان در فلسفه شرق كار مي‌كرد و به ملاصدرا علاقه‌مند شده بود و در پی آثار ملاصدرا به ايران سفر کرد و به دیدار علامه طباطبايي ـ رضوان‌الله‌عليه ـ آمد و بسیار جذب ایشان شد.

من خودم در بعضي از اين جلسات حاضر بودم و از مرحوم علامه شنيدم كه فرمودند: اين آقاي هانري كوربون از فلسفه شرق به شيعه رسيده و از شيعه به امام زمان رسيده است و دعاهاي سمات و ندبه را با زمزمه و اشك مي‌خواند و عاشق امام زمان است. او مسيحي بود و هيچ‌گاه اظهار مسلماني و تشيع نكرد؛ اما عاشق امام زمان بود. مگر مي‌شود انسان سراغ گنجي برود و اسير آن گنج و نتيجه آن نشود؟

اميدواريم که ما هم قدر و قيمت اين عقيده و سرمايه‌اي را كه در اختيار داریم، بدانیم و تلاش كنيم خودمان و دیگران را به به اين سمت سوق بدهيم.

خلوت دل نيست جاي صحبت اغيار        دیو چو بيرون رود فرشته درآيد

بلبل عاشق تو عمر خواه كه آخر         باغ شود سبز و سرخ گل بدر آيد



[1] . سوره انبياء، آيه 105.

[2] . بسم الله الرحمن الرحيم الم ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ (بقره، آیات 1-3)؛ این قرآن، بی‌تردید هدایتی برای متقین است؛ کسانی که به غیب ایمان دارند و نماز به پا می‌دارند و از آنچه به آنها روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند.

. [3] فخر الرازي، تفسير الرازاي، ج2، ص28 .

. [4] حسن بن محمد القمي النيشابوري، غرائب القرآن، ج 1، ص 115.

[5] . عن عبد الله قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لو لم يبق من الدنيا إلا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث رجلا من أهلي يواطئ اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي يملأ الأرض قسطا وعدلا كما ملئت ظلما وجورا.(الحافظ أبي القاسم سليمان بن أحمد الطبراني، المعجم الاوسط، ج2، ص55).

[6] . ابن ‌ابي ‌الحديد، شرح نهج البلاغه، ج19، ص29، كلمات قصار205.

. [7] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 96.

. [8] هيتمي ابوعباس، الصواعق المحرقه، ص 99.

[9] . وقد تواترت الاخبار واستفاضت بكثرة رواتها عن المصطفى صلى الله عليه وسلم في المهدي وأنه من أهل بيته وأنه يملك سبع سنين ويملا الأرض عدلا وأن عيسى عليه الصلاة والسلام يخرج فيساعده على قتل الدجال وأنه يؤم هذه الأمة وعيسى خلفه في طول من قصته وأمره .(ابن حجر العسقلاني، تهذيب التهذيب، ج9، ص126؛ و ابن حجر العسقلاني، فتح الباري، ج6، ص358).

[10] . شیخ عبداللّه بن زید آل محمود مفتی و رئیس محاکم شرعی قطر، لامهدی ینتظر بعد النبی خیر البشر، ص 5 مقاله.

[11] . عبدالعزیز بن‏ باز مفتی بزرگ عربستان چنین می‏نویسد:

امّا این‏که برخی از علمای عصر حاضر، وجود مهدی منتظر را به‏طور کلّی انکار می‏کنند، قول باطلی است؛ چرا که احادیث درباره‏ی خروج (و ظهور) او در آخرالزّمان و این‏که او زمین را از عدل و داد پُر می‏کند پس از آن‏که از ظلم و ستم پر شده است، احادیثی است که تواتر معنوی دارد و این روایات بسیار نقل شده است.( عبدالعزیز بن‏باز، مجموع فتاوی و مقالات متبوعه، ج۴، ص ۵۷).


 نظر دهید »

مصاحبه مجله حوزه با آيت الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبائی آيت الله بروجردی اهل تظاهرنبودند واصحاب هم اجازه بازگویی

03 اسفند 1392 توسط صالحي

 

 

آيت الله بروجردی اهل تظاهرنبودند واصحاب هم اجازه بازگویی اقدامات ایشان رانداشتند،لذا بسیاری ازاقدامات ایشان،مخفی ماند
مصاحبه مجله حوزه با آيت الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبائی



مصاحبه با آيت الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبائی

حوزه: با تشکراز حضرت عالی که مصاحبه با مجله ما را پذیرفتید، لطفا بفرمایید منشا درخشش حضرت آيت الله بروجردی، در مسائل علمی و فرهنگی چه بود؟

استاد: مدتی در زمان ایشان بروجرد بودم، سپس وارد قم شدم. چند سالی در قم ماندم که آيت الله العظمی بروجردی راهی قم شدند. زمانی که قم بودم نیز بی اطلاع از اوضاع ایشان در بروجرد، نبودم. منشا اساسی درخشش آيت الله بروجردی را باید در سی و چند سال اقامتشان در بروجرد جستجو کرد. وی مردی بود با سرمایه علمی فراوان. این که می گویم سرمایه فروان، در اجازه آيت الله العظمی آخوند خراسانی که برای ایشان نوشته مشخص است.

هنگامی که ایشان از نجف راهی بروجرد می شوند، مرحوم آيت الله العظمی آقای آخوند، این اجازه را می نویسند. کمتر شنیده شده است که مرحوم آيت الله آقای آخوند برای کسی چنین تعبیرها و تعریفهایی نوشته باشد. در این اجازه، گواهی مرحوم آيت الله آقای آخوند بر علمیت آيت الله بروجردی معلوم است.

چنین فردی که در دو حوزه بزرگ اصفهان و نجف تحصیل کرده بود، با قدرت خوب اجتهاد و استنباط وارد شهر کوچکی مثل بروجرد می شود. عده ای اهل علم در آن شهر بودند که نیازمند استاد بودند. ایشان این افراد را جمع کرد و مقدار زیادی از وقت خودش را صرف تعلیم آنان کرد. درس حدود دو ساعت طول می کشید. ایشان هم صبح تدریس می کرد و هم بعدازظهر.

بروجرد محیط آرام و ساکتی بود. حوزه بروجرد شاگردان خوب و آماده تحصیل داشت. در این مدت اقامت در بروجرد که سی و چند سال طول کشید، روی شاگردان کار کرد.

از آغاز فقه شروع به تدریس کرد. کتابهای فقهی را با کمال دقت، مورد بررسی قرار می داد: مدارک آنها را می دید، اقوال عامه و نظریات مخالف و موافق را می دید و مورد بحث قرار می داد. در این چند سال فرصت کافی یافت که خود را از هر حیث بسازد. مطالعات وسیع داشت.

از کتابهای فقهی فراوان برخوردار بود. یکی وقتی به مناسبتی، در درس خارج نقل شهرتی را از علامه نپذیرفتند و گفتند:

تمام کتابهایي که نزد علامه بوده و نزد من هست، مگر یک کتاب که آن یکی در دسترسی من نیست، چنین شهرتی در آنها نیست.

قدرت علمی ایشان در شهرستانهای دیگر نیز معروف شده بود.

از باب نمونه: بنده به مشهد مقدس، مسافرت کرده بودم، شبی در جلسه درس مرحوم آيت الله حاج آقا میرزا مهدی اصفهانی، که بهترین مدرس حوزه مشهد بود، شرکت کردم. به مجرد این که نشستم، پیشکار آقا آمد و گفت: آقا از قم تلگراف آمده که آيت الله حائری فوت کرده است. قرار است فردا جلسه ای با حضور آقایان تشکیل شود و برای برگزاری مجالس ختم اقدامی شود.

زیرا از طرف رضاخان، هر گونه مجلس ممنوع شده بود. در همان سر درس، چراغ را خاموش کردند و مختصر روضه ای خوانده شد. بعد که مقداری مجلس خلوت شد، کسی از آيت الله حاج میرزا مهدی پرسید که آقا مقلدین آيت الله حاج شیخ عبدالکریم به چه کسی رجوع کنند؟ ایشان در پاسخ فرمودند:

حاج آقا حسین بروجردی، ملای پر و پا قرصی است.

در نجف نیز مرحوم حاج شیخ محمدرضا (دائی مرحوم آيت الله سیدمحمدباقر صدر) هنگامی که حاشیه آيت الله العظمی بروجردی را بر عروه دیده بود، گفته بود:

در باب تقلید، باید از مردی مانند آيت الله بروجردی هم تفحص کرد.

مقصود این که آيت الله بروجردی نزد علمای اسلام شناخته شده بود و کسانی که ایشان را می شناختند، در گوشه و کنار از ایشان تعریف می کردند لذا هنگامی که مرجعیت ایشان مطرح شد، بدون معطلی پذیرفته شد. تنها مرجع مشهور، مرحوم آيت الله حاج آقاحسین قمی بود که در کربلا اقامت داشت. که پس از فوت آيت الله سیدابوالحسن اصفهانی ایشان را به نجف اشرف منتقل کردند. در قم هم عده کمی از آيت الله حاج آقا حسین قمی تبلیغ می کردند. البته پس از چند ماه، آيت الله قمی فوت کرد و مرجعیت شیعه، منحصر در آيت الله العظمی بروجردی شد.

حوزه: پیش از آمدن آيت الله العظمی بروجردی به بروجرد، وضع حوزه علمیه آن شهر چگونه بود؟

استاد: البته بروجرد گذشته پر رونقی داشته است. در این شهر عالمان بزرگ و مجتهدان عالی مقامی مشغول تدریس و ارشاد مردم بوده اند. صدها روحانی در چندین مدرسه علمی آن شهر، مشغول تحصیل بوده اند. متاسفانه در زمان ورود ایشان، مدرسه های علمی بروجرد، معمور و دایر نبودند. تعداد اندکی از اهل علم بودند که روز می آمدند و در حجره ها را باز می کردند. و مختصر تحصیلی می شد، اما آن گونه که باید و شاید، حوزه زنده نبود. پس از آمدن آيت الله العظمی بروجردی، اهل علم جمع شدند و ایشان فرمود: بهتر است مدرسه شب­خواب داشته باشد. آن بزرگوار، آقایان را ترغیب کردند به این که مدرسه را احیاء کنند. شهریه مخصوص هم برای کسانی که شبها در مدرسه باشند و به تحصیل ادامه بدهند، مقرر کردند. در همین زمان بود که من برای تحصیل علوم دینی وارد حوزه شدم و جزء ساکنین این مدرسه قرار گرفتم.

با تشویق آيت الله العظمی بروجردی مدرسه رونق گرفت، تحصیلات بیشتر شد و اوضاع سر و صورت علمی پیدا کرد.

حوزه: لطفا راجع به سفر ایشان به عتبات و مسائلی که در پی آن، به وجود آمد، توضیح بدهید

استاد: در ضمن سالهایی که ایشان در بروجرد بودند، سفری به مکه مشرف شدند. در برگشت از سفر مکه مکرمه، راهی نجف اشرف شدند و برای زیارت عتبات، چند ماهی در نجف ماندند. هنگام مراجعه به ایران، در مرز خسروی دستگیر شدند. مامورین با دقت کتابها و اثاثیه ایشان را بازرسی می کنند، بعد تحت کنترل مامورین به تهران منتقل و در ارکان حرب ( ارتش ) بازداشت می شوند. در همین زمان، عبدالله خان طهماسبی، یکی از وزرای رضاخان، در بین راه بروجرد و خرم آباد، ترور شد. البته مردم خیال کرده بودند رضاخان است،  از این روی، عبدالله خان اشتباهی کشته شد. جنازه او را به بروجرد منتقل کردند. به رضاخان خبر دادند. رضاخان، دستور داد: جنازه در بروجرد تشییع شود و مجلس فاتحه ای هم بگیرند. رضاخان، که قرار بود در همان زمان، برای بازدید منطقه به خرم آباد بیاید، گفته بود: در مسیر به بروجرد خواهد آمد و در مجلس ختم شرکت می کند. آن زمان ایران به چهار منطقه کشوری تقسیم می شد. در راس هر منطقه ای امیری به نمایندگی از دولت قرار داشت.  احمدخان سپهبد امیر غرب بود. او از طرف رضاخان مامور شده بود، مقدمات تشییع مجلس ختم را فراهم کند. این فرد، که با خاندان بزرگ طباطبائی، آشنا بود، با بعضی از افراد این خاندان تماس گرفت؛ از جمله: با اخوی بنده، به اخوی گفته بود: شاه دستور داده است، مراسم با شکوه باشد. من شنیده ام: آقایان طباطبائی، قصد دارند که در این مراسم شرکت نکنند. اگر این فامیل بزرگ و علما و سادات حضور نیابند مراسم باشکوه نخواهد شد. خبر بازداشت آيت الله العظمی بروجردی هم به برخی از آقایان بروجرد رسیده بود، اما سایر مردم اطلاع نداشتند. ازاین رو مشایخ فامیل ما سادات طباطبایی که آن زمان خیلی محترم بودند، در مجلس شرکت می کنند، تا مگر وسیله نجات آيت الله بروجردی را فراهم کنند.

رضاخان هم فامیل طباطبایی را خوب می شناخت و موقعیت آنان را درک می کرد.

بزرگ فامیل، پیرمرد هشتاد ساله ای بود به نام حاج سیدعبدالحسین. مرد محترمی بود، پدرش مرحوم سیدمحمد، مولف کتاب مواهب السنیه،  از مراجع منطقه غرب ایران بود. در باب طهاره و صلوه تالیفات دارد. کتاب صلاه ایشان را مرحوم بروجردی چاپ کردند. کتاب طهاره را هم در زمان خودش چاپ شد. سیدعبدالحسین تنها یادگار آن فامیل بود.

مرد وارسته و ساده ای بود. رضاخان، در سفرهای قبلی خود به بروجرد، با وی دیدار کرده بود و علاقه ای به او داشت. به ایشان گفته شد که در مجلس فاتحه میان شما و رضاخان صحبتی پیش خواهد آمد، شاید رضاخان موضوع آيت الله بروجردی را مطرح کند. اگر مطرح نکرد، شما به نحوی مطرح کنید. به هر صورت، مجلسی تشکیل شد و رضاخان هم شرکت کرد.

مرحوم حاج سیدعبدالحسین، به احمدخان سپهبد شرط کرده بود که بوق و کرنا و کارهایی که مناسب روحانیت مسجد نیست، نباید انجام بگیرد و الا مجلس را ترک خواهد کرد. آنان هم مراعات کرده بودند و دستور داده شده بود که آن گونه برنامه ها لغو شود.

همین که رضاخان در مجلس حضور یافت، دستور داد که فاتحه بخوانید. او به قاري قرآن، می گفت: فاتحه !

یکی از مشکلات آن جلسه منبر آن بود.

رضاخان دستور داده بود محترم ترین منبری شهر، منبر برود. شخصی بود به نام ملا ابوالحسن به ایشان گفته بودند که شما باید منبر بروید.

گفته بود: چگونه منبری باید بروم.

گفته بودند: ما مطالبی را می نویسیم شما بالای منبر بخوانید.

گفته بود: من در عمر چنین منبری نرفته ام و نخواهم رفت.

به هر صورت، مجبور شدند بپذیرند که خود ایشان هر طور صلاح می داند منبر برود.

ایشان منبر رفت. وقتی منبر تمام شد، رضاخان از آقای حاج سیدعبدالحسین پرسید: آقا سیدحسین بروجردی کیست ؟

سیدعبدالحسین گفته بود: من چنین کسی را نمی شناسم.

رضاخان دوباره تکرار کرده بود که سیدحسین بروجردی ؟

سیدعبدالحسین گفته بود: ما در فامیل خودمان چنین کسی نداریم، بلکه یک آيت الله سیدحسین بروجردی داریم که در سفر عتبات است.

رضاخان گفته بود: منظورم هم ایشان است، وضع ایشان چطور است ؟

گفته بود: ایشان مرد عالمی است که اوقاتش صرف مطالعه و تدریس می شود. متاسفانه فرصت دیدن اقوامش را هم ندارد. تمام وقتش را مطالعه و نوشتن می گذرد و فقط سالی یک بار، در ایام عید دید و بازدیدی با ارحام خود دارد. برای این که ذهن رضاخان را از اتهام به آيت الله بروجردی خالی کند، گفته بود که لطفا شما از ایشان بخواهید به مشهد نروند، زیرا تصمیم دارند راهی مشهد شوند. اگر آن جا بروند ماندگار خواهند شد و اهالی بروجرد از فیض وجود ایشان محروم خواهند شد. اگر مشهد هم مشرف می شوند، قول بگیرید که آن جا نمانند و به بروجرد برگردند.

رضاخان گفته بود: پس این گزارشاتی که درباره ایشان به من داده اند چیست ؟

سیدعبدالحسین گفته بود: من از این گزارشات اطلاعی ندارم، ولی هر چه گفتم درست است.

رضاخان، دیگر چیزی نگفته بود و در همان مجلس، به قائم مقام الملک رفیعی (که معمم بود بعد عمامه را برداشت ) دستور داد که به تهران تماس بگیرد و اطلاع بدهد که آيت الله بروجردی را آزاد کنند. رضاخان، به مرحوم سیدعبدالحسین می گوید که دستور آزادی ایشان را دادم. مرحوم سیدعبدالحسین، ثقل سامعه داشت،  ازاین روی رضاخان، مجبور می شود بلند صحبت کند که به طور طبیعی مردم می شنیدند. پس از شنیدن آزادی آيت الله بروجردی، صدای صلوات و اظهار خوشحالی فراوان مردم، فضای مسجد را پر کرده بود. ایشان پس از آزادی به منزل یکی از منسوبینشان رفته بودند. رضاخان، پس از بازگشت به تهران با ایشان ملاقات کرده بود. در این جلسه از آيت الله بروجردی، عذرخواهی می کند، می گوید: اگر خواسته ای دارد مطرح کند.

آيت الله بروجردی فرموده بودند: در این چند شبی که در بازداشت بودم، متوجه شدم وضع غذای ارتشیان مساعد نیست، ترتیبی بدهید که وضع تغذیه شان بهتر شود.

رضاخان گفته بود: این مربوط به من می شود برای خودتان بخواهید.

آيت الله بروجردی فرموده بودند: شما از من خواستید به بروجرد برگردم،  اما من نذری دارم که باید به مشهد بروم. خواستم موافقت کنید که به مشهد بروم.

خلاصه: با این مقدمات، گرفتاری آيت الله بروجردی بر طرف شد.

حوزه:  اتهام دستگاه رضاخانی به آيت الله بروجردی چه بود که به آن بهانه،  ایشان را بازداشت کردند؟

استاد: کسی توسط سفیر ایران در بغداد، گزارش داده بود که آقایان آيت الله سیدابوالحسن اصفهانی، آيت الله نائینی و آيت الله حاج آقا حسین بروجردی در نجف جلسات سری داشته اند و تصمیم به براندازی حکومت رضاخان را دارند، لذا آيت الله حاج آقا حسین بروجردی را برای این مقصد، راهی ایران کرده اند که منطقه لرستان و خوزستان را علیه دولت مرکزی شوراند.

آن خواسته حاج سیدعبدالحسین از رضاخان، که از ایشان قول بگیرد به بروجرد برگردد. برای بر طرف کردن این اتهام، کارساز افتاده بود، زیرا ایشان چنان وانمود کرده بود که آيت الله بروجردی، چندان علاقه ای به بروجردی ندارند، تا چه رسد به آن مقاصد که ایشان متهم می شوند. بعد از ملاقات با رضاخان، آيت الله بروجردی راهی مشهد شده بودند و حدود هشت ماه، آن جا مانده بودند و روزی یک درس هم می گفتند. در مشهد مشکلاتی برای ایشان فراهم آورده بودند. از جمله در روز روشن، گویا به عمد کسی را وادار کرده بودند که منزل ایشان را سرقت کند. مقدار کتاب و وسایل کمی که داشته اند در آن سرقت برده بودند.

حوزه: آيت الله بروجردی کوششهای فراوانی برای وحدت مسلمین انجام دادند، لطفا دراین باره توضیح بدهید

استاد: ایشان کوشش می کرد که بین شیعه و سنی وحدت برقرارکند.

این کوششها را بی سر و صدا انجام می داد. هدایا و نامه هایی توسط حاج شیخ محمدتقی قمی، برای شیخ شلتوت فرستاد تا منجر به فتوای صحت پیروی از مذهب شیعه برای اهل سنت شد. از آن زمان که در بروجرد تشریف داشتند، تا آخر عمر همواره در عمل و گفتار اهتمام کامل برای مساله وحدت داشتند و عملا راه رسیدن به آن را نیز نشان دادند.

حوزه: توسط آيت الله بروجردی، خدمتهای ارزشمندی انجام پذیرفت، دراین باره نیز توضیح بدهید و به برخی از آن خدمات اشاره فرمایید.

استاد: مدارس علمیه و فرهنگی بسیاری توسط ایشان، بویژه در مازندران ساخته شد. مساجد و حسینیه های زیادی تاسیس گشت. چاپ کتابهای قدما را بر چاپ تالیفات خودشان مقدم می داشتند و آنها را احیاء می کردند. مقداری از این کتابها چاپ شده و اکنون در دسترس اهل تحقیق است.

اعزام مبلغان به نقاط مختلف داخل و خارج، تشکیل لجنه های تحقیق، کوشش در راه وحدت امت مسلمان و مراقبت شدید از حیثیت اسلام و مسلمین و روحانیت از خدمات آن بزرگوار است. واقعا با تلاش علمی و عملی آن بزرگوار، حوزه علمیه قم،  از جهت علمی و تشکیلاتی احیاء شد و دهها عالم ومجتهد در دامن خود پروراند. !

خلاصه:  ایشان در راه خدمت به بندگان خدا و اسلام آماده بودند. هرگونه خدمتی که از دستش بر می آمد انجام می داد. در یکی از سالها نان در نانواییهای بروجرد، مقداری گران شد و کمبود پیدا کرد، آيت الله بروجردی، عده ای از متمکنین را جمع کرد و فرمود: « وظیفه شما کمک به فقر است».

مقداری كمك و اقداماتی شد، ولی چون کمکها کافی نبود، خود آن بزرگوار، با این که چندان امکانی نداشت، احساس وظیفه کرد و باغ ارثی خود را در حدود چهار هزار تومان فروخت و نان و گندم برای فقرا خرید. بعد که فامیل مطلع شدند، حضرت ایشان را ملامت کردند که این باغ، بیش از این ارزش داشته است، چرا به این قیمت فروختید؟ به خریدار مراجعه کردند که معامله را برگرداند، ولی چون خریدار معامله شیرینی کرده بود پس نداد.

به هر حال ایشان، فرد خیر و خدومی بود و از این قبیل قضایا زیاد داشت.

حوزه: شنیده ام که آيت الله بروجردی، به طلاب زحمت کش توجه فراوانی داشتند و به طور کلی برای رفع نیاز طلاب بسیار کوشیدند. دراین باره اگرامکان دارد، توضیح بفرمایید.

استاد: روزی آيت الله بروجردی، به من فرمودند:

«مایل هستم اسامی آن عده از طلاب کوشا و زحمت کش و دارای سلامت نفس را برای من تهیه کنید تا نیازهایشان را برآورده کنم».

عرض کردم: تا حدی می توانم وضع تحصیلی افراد را روشن سازم،  اما جهت تقوایی و اخلاق افراد را چون با آنان معاضرت ندارم نمی توانم تعیین کنم. بهتر است هیاتی را برای این کار تعیین کنید، تا این اطلاعات را برای شما تهیه کند.

ایشان قبول کردند و بنا شد این کار انجام بپذیرد.

به هر حال، طلاب درس خوان را خیلی دوست می داشت و آنان را تشویق می کرد. اگر کمکی هم به آنان می کرد، خیلی می کوشید که مخفی باشد. یادم هست روزی نامه ای از دو نفر از طلاب مدرسه حجتیه به دست ایشان رسید که پس از مطالعه، سخت ناراحت شد و نامه را پیش حاج آقا حسین انداخت. معلوم شد که آن نفر نیازمند بودند و برای امرار معاش، در مضیقه قرار داشتند. به حاج آقا حسین فرمود:

مگر من به شما نگفتم به اوضاع طلاب رسیدگی کنید و نیاز آنان را برآورید؟ این چیست که نوشته اند.

خلاصه بسیار عتاب کردند و دستور دادند: این دو نفر، مستقیم، به خود من مراجعه کنند.

حوزه: در زمان آيت الله بروجردی، حوادث سیاسی بسیاری پیش آمد که شایسته است ارتباط و چگونگی موضع گیری ایشان را در برابر این حوادث روشن شود. اگر برای حضرت عالی امکان دارد، به این مساله بپردازید.

استاد: چند موضع دراین رابطه مهم است که باید روشن شود:

1. موضع ملی شدن صنعت نفت و کیفیت برخورد ایشان با دکتر مصدق و مرحوم آيت الله کاشانی است که روشن شدنش برای آنانی که دنبال این گونه مسائل هستند، مفید است. ایشان با شخص آيت الله کاشانی،  از نجف آشنا و دوست بودند. حضرت آيت الله بروجردی، در زمان زعامت، به ایشان از حیث مالی کمک می کردند. البته بعد سبک سیاسی باعث شد که مقداری از هم دور شوند. آيت الله کاشانی،  انتظار داشتند که ایشان هم مثل مرحوم آيت الله خوانساری، هر زمان خواستند اعلامیه بدهد که البته ایشان چنین نبودند و تکلیف شرعی خود نمی دانستند. آيت الله بروجردی، از حضور روحانیت، در مشروطه، خاطره خوبی نداشتند. قضیه ملی شدن صنعت نفت هم برای اینشان چندان روشن نبود و مطمئن به نتایج آن نشده بود، از این جهت، نسبت به آن فعالیتی نکردند. دراین باره می فرمودند:

«من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوان پیش بینی کنم وارد نمی شوم. این قضیه ملی شدن نفت را نمی دانم چیست، چه خواهد شد و آینده دست چه کسی خواهد بود. البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند که اگر با این حرکت مردمی مخالفت کند و این حرکت ناکام بماند، در تاریخ ایران ضبط می شود که روحانیت سبب این کار شد، لذا به آقای بهبهانی و علمای تهران نوشتم که مخالفت نکنند»1.

2. موضوع دیگر که به نظر من، مساله بغرنجی است و شاید برای برخی چندان روشن نباشد، موضع آيت الله بروجردی در برابر فدائیان اسلام است.

یعنی: چگونه با بودن ایشان، یک عده از سادات، که به حمایت دین قیام کرده بودند، دستگیر و کشته شدند؟

آیا تمکن آن را نداشت که جلوی کشته شدن آنان را بگیرد؟

آیا در این رابطه تلاش کرد و موفق نشد؟ یا خیر اصلا تلاش نکرد؟

اینها سوالهایی است که بسیاری از افراد دارند.

برای این که واقعیت روشن شود، توضیح می دهم:

حضرت امام ـ رحمة الله علیه  ـ برای کمک به آنان، مخصوصا آزادیشان، خیلی می کوشید. من یک شب ماه مبارک رمضان،  از سر شب تا صبح، با مرحوم نواب صفوی صبحت کردم و آنچه را آيت الله العظمی بروجردی نمی پسندیدند، به ایشان تذکر دادم. به ایشان گفتم: بعضی از کارهای شما باعث انزجار از شما می شود، لذا آيت الله بروجردی از شما رنجیده اند. به صلاح شما نیست که با آيت الله بروجردی مخالفت کنید. این، مثل این می ماند که در داخل کشتی، با ناخدای کشتی در بیفتید. فدائیان اسلام، در برخی از کارها دخالت می کردند و بعضی اقدامهایی را انجام می دادند که به نظر آيت الله العظمی بروجردی، مصلحت نبود. برای کمک مالی نامه­هايي نوشته بودند، البته معلوم نبود همه این نامه ها واقعیت داشته باشد، ولی چنین چیزهایی بود. از فدائیان اسلام، پیش آيت الله بروجردی، شکایت زیادی می شد.

مثلا برای کسی نوشته بودند که: شما باید فلان مقدار پول بدهید و به قیام کمک کنید و الا سر و کارت با اینها (منظور خنجر یا اسلحه ای بود که شکلش را کشیده بودند) خواهد بود.

افراد می ترسیدند و به آيت الله بروجردی شکایت می بردند.

آنچه باعث کدورت و دل نگرانی آيت الله بروجردی، نسبت به فدائیان اسلام شد، یکی دو مورد نبود. کلا زمینه به گونه ای بود که چنین حوادثی را پیش می آورد و این اختلاف را دامن می زد.

آيت الله بروجردی، می فرمودند:

« دعوت به اسلام و مبارزه برای اسلام که بدین صورت نیست. با تهدید و غصب اموال مردم که نمی شود مبارزه کرد».

به مرحوم نواب، این مطلب را گفتم، در پاسخ گفت:

ما به قصد قرض می گیریم. آنچه می گیریم، برای تشکیل حکومت علوی است. هدف ما مقدس و مقدم بر اینهاست. هنگامی که حکومت علوی را تشکیل دادیم، قرض مردم را می پردازیم. پیغمبر(ص ) هم در هنگامی که ضعیف بود چنین می کرد. چنانچه در جریان ایل قریش چنین کرد. پیامبر(ص ) این عمل را جایز می شمرد.

هنگامی که فدائیان اسلام دستگیر شدند، کسی به خانم نواب صفوی گفته بود که با من تماس بگیرد و توسط من مطالب را خدمت آيت الله العظمی بروجردی برساند. ایشان با من تماس گرفت، به او گفتم: هنگام اذان مغرب هر شب بین راه منزل ما و مسجداعظم بیایید و مطالب و اخبار زندان را به من بگویید، تا من به آيت الله بروجردی برسانم.  البته بچه ای هم همراه خود بیاور و تنها با من تماس نگیر. البته این کار، دو يا سه شبی بیشتر ادامه نیافت، زیرا ایشان، خبرهای چندان مهمی نداشت که بگوید. من جریان را به آيت الله بروجردی گفتم و در این رابطه، با ایشان زیاد صحبت کردم.

حال یا دشمنان دانا و یا دوستان نادان، به ایشان باورانده بودند که دولت، این آقایان را نمی کشد و یا قدرتش را ندارد و یا این که مصلحت دولت اقتضا نمی کند، لذا آيت الله بروجردی یقین داشت که این آقایان را نمی کشند. من هم در اثر شدت اطمینان ایشان، احتمال چندانی نمی دادم که چنین کاری بشود.

فدائیان اسلام، مدرسه فیضیه را محل سخنرانی و فعالیت خود قرار داده بودند. هر چه به ایشان تذکر داده می شد که مدرسه محل تحصیل است نه جای این کارها اثر نمی کرد. از ایشان بسیار شکایت می شد. این امور باعث شد تا برخی مزاحم ایشان شوند و از برگزاری سخنرانی ممانعت کنند. مسائلی پیش می آمد که برای بد بین کردن آيت الله بروجردی به ایشان بسیار موثر بود. حال واقعیت داشت یا نه ؟ کار دسیسه دیگران بود یا نه ؟ درست روشن نیست. که در امر فدائیان اسلام بسیار کوشا بودم،- البته مقداری هم به خاطر تذکرات امام خمینی قدس سره بود- در هر فرصتی که خدمت آيت الله بروجردی می رسیدم، راجع به این موضوع صحبت می کرد. بسیار اظهار می کردم که دولت ممکن است این آقایان را بکشد، اما آيت الله بروجردی، ذره ای احتمال این را نمی دادند و اگر کمترین احتمال را می دادند، حتما اقدام می کردند. ایشان، چون هرگز احتمال کشتن آنان را نمي داد، لذا می فرمود: نیازی به اقدام نیست. به هر حال، این اشتباه در ذهن ایشان رفته بود.

خلاصه: قتل آنان به وقوع پیوست، و جای بسیار تاسف دارد. رحمة الله علیه م اجمعین.

حوزه: از حوادث مهم در زندگی آيت الله العظمی بروجردی، ورود ایشان به حوزه علمیه قم واقامت ایشان دراین حوزه بود، لطفا چگونگی آن را بیان کنید.

استاد: مقدمه آمدن ایشان به قم، کسالتی بود که عارض ایشان شده بود. اطبای بروجرد، یا نتوانستند یا جرات نکردند که معالجه کنند، لذا ایشان را با احتیاط کامل به تهران بردند. صندلیهای عقب اتومبیل را برداشتند، رختخوابی تهیه کرده و ایشان را داخل آن خواباندند تا به تهران رسیدند. در تهران، در بیمارستان فیروزآبادی بستری و معالجعه شدند. در ایامی که دوران نقاهت را می گذراندند، برخی از علما و تجار شروع به فعالیت کردند تا ایشان را به قم بیاورند.

یکی از تجار تهران، که قبلا ساکن قم بود، برای آيت الله صدر پیام آورده بود که:

بازار تهران و اكثر علمای تهران متفقند براین که: آيت الله العظمی بروجردی، به قم بیایند و خواهند آمد، لذا بهتر است آقایان قم پیشقدمی کنند و از آيت الله بروجردی تقاضا کنند که به قم تشریف بیاورند. آيت الله صدر به منزل آيت الله خوانساری رفتند. آيت الله حجت هم به جمع آن دو پیوستند. آن گاه به اتفاق، نامه ای برای حضرت آيت الله بروجردی نوشتند و از ایشان دعوت کردند که به قم تشریف بیاورند.

آيت الله بروجردی، به طور موقت پذیرفتند که به قم بیایند. پس از گذراندن دوران بیمارستان وارد قم شدند و با نهایت احترام، مورد استقبال قرار گرفتند.

دو - سه ماهی که گذشت، مرحوم امام به من گفتند که: «شنیده ام آيت الله بروجردی، تصمیم دارند از قم بروند. شما این موضوع را تحقیق کنید. اگر ایشان قم را ترک کنند، برگرداندن ایشان، مشکل است».

در آن زمان، عصرها درس خارج فقه ( اجاره ) می فرمودند.

پس از درس خدمتشان رسیدم. پرسیدم: شنیده ام تصمیم به مراجعت دارید، آیا واقعیت دارد؟

فرمود: شاید.

پرسیدم: چرا؟

پاسخ دادند: در تهران، عده ای به من وعده دادند که در قم به من کمک کنند تا بتوانم سر و سامانی به اوضاع بدهم،  اما تاکنون خبری از آنان نشده است.

امام رحمة الله علیه، قبلا به من فرموده بودند که اگر آيت الله بروجردی مسائل مالی را بهانه کردند، به ایشان بگویید:

آقایان اهل علمی که از شما دعوت کرداند، نظرشان استفاده مالی از شما نبوده است، بلکه دعوت ایشان به خاطر استفاده علمی بوده است، لذا اگر تا ده سال دیگر هم، در قم شهریه ندهید نقصی بر شما نیست و چنین انتظاری هم از شما نمی رود.

در پاسخ فرمودند: مطالب همین گونه است که شما می گویید، ولی من خجالت می کشم از اهل علم و بعضی مستحقینی که به من مراجعه می کنند. البته حاج احمد را به بروجرد و ملایر فرستاده ام تا وجوهات دستگردان شده را جمع کند. آن وجوه اگر به اندازه ای باشد که چند ماهی بمانم، می مانم تا ببینم چه می شود؟

ناچار ما باید منتظر نتیجه کار حاج احمد می ماندیم که خوشبختانه با مقدار کافی برگشت. البته مقدار شهریه در آن زمان، خیلی زیاد نبود. شاید با این پول، طلاب دو يا سه ماهی اداره می شدند. سپس بر اثر فعالیت آقایان، به ویژه مرحوم امام رحمة الله علیه، که اصرار داشتند، آيت الله بروجردی در قم بمانند و می فرمودند: «قم از جهت علمی ناقص است و جبران آن به بودن ایشان خواهد بود»، وضع بهتر شد.

آيت الله بروجردی بعد از ورود به قم  و سكونت در خانه اول، در آنجا در مضیقه بودند، از این روی، به خانه دیگر منتقل شدند که آن جا هم وسعت لازم را نداشت. تا در نهایت به منزل مرحوم حاج آقامحمد آقازاده آمدند که الان در اختیار ورثه ایشان است.

این مطلب هم قابل توجه است، زمانی که ایشان در تهران بستری بودند، به مرحوم شهید آيت الله صدوقی گفتم: آيت الله بروجردی، با من قوم و خویش است همه از قم به عیادت ایشان رفته اند، ولی من نرفته ام.

ایشان گفتند: من هم قصد دارم بروم، لذا دو نفری راهی تهران شدیم. هنگامی که خدمتشان رسیدیم، در ضمن صحبتها فرمودند:

دو مطلب است که در نامه های رسیده از قم زیاد به چشم می خورد:

1. دو دسته از  بازاریان قم هستند که شما باید بکوشید، وابسته به هیچ یک از این دو دسته نباشید. و خودشان را در دستگاه شما وارد نسازند:

یکی حاج محمدآقازاده و دارو دسته اش و دیگری حاج محمدحسین یزدی.

2. مواظب باشید که حاج میرزامهدی که در دستگاه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم بوده وارد تشکیلات شما نشود.

آيت الله بروجردی می فرمودند:

نمی دانم چرا چنین برداشتی مطرح است، زیرا آقای حاج میرزا مهدی، مرد بسیار متدین، صالح و سالمی است.

به هرحال، با آن که مرحوم آيت الله بروجردی مواظب بود، به یکی از دو طیف بازاریان نسبت به پیدا نکند، اما از همان اول ورود، وضعیت را جوری درست کرده بودند که ناگزیر وارد منزل یکی از سران همان دو دسته شدند. منزل بعدی هم که محل اقامت دائمی ایشان شد، باز متعلق به یکی دیگر از سران آن دو دسته بود، یعنی، به طور طبیعی اوضاع جوری شد که چنین پیش آمد.

حوزه: آيت الله بروجردی، شیوه تدریس و استنباط مخصوص به خودشان داشتند، لطفا چگونگی تدریس و اجتهاد ایشان در مسائل فقهی بیان دارید.

استاد: از همان اول ورودشان به قم، شروع به تدریس کردند، درسی بسیار سنگین و متین، اما پرتکرار. البته چون تکرار آن مفید بود، لذا چندان مورد تنفر واقع نشد.

اما شیوه تدریس: ایشان، مساله فقهی را از همان مبدا می گرفتند و پیش می آمدند. به اصطلاح خودشان:  اصول متلقات از معصومین (عليهم السلام) را مورد توجه قرار می دادند. به عبارت دیگر: ایشان فقه را به دو دسته تقسیم می کردند: یکی آن مسائل متفرقه که بعدا به متون فقه اضافه کرده اند و یک دسته مسائلی که متلقات از خود معصومین (عليهم السلام) بوده است و فقهاء، مستقیما از خود ائمه (عليهم السلام) گرفته و در کتابهای فقهی نوشته اند. بعدا اگر تفریعاتی را لازم می دانستند در کتاب جداگانه ای می نوشتند و مسائل فقهی اصلی را با مسائل فقهی فرعی، مخلوط نمی کردند. از زمان علامه و شهید فقه مخلوط شد.

هنگامی که به این صورت مسائل را مطرح می کردند، مطلب بسیار روشن می شد.

زمینه صدور روایت را بیان می کردند. می گفتند: «چه بسا فتوایی از علمای اهل سنت، باعث سوال برخی از صحابه شده که امام (عليه السلام) پاسخ داده اند».

هنگامی که آن فتوا روشن می شد، پاسخ بهتر فهمیده می شد. از این روی، عنایت زیادی به کتب اهل سنت داشتند. و نیز کوشش می کردند که سند روایات را روشن سازند و جهات رجالی را متذکر شوند.

حافظه فوق العاده ای هم داشتند. در بررسی رجال سند نیازی به کتاب نداشتند.

راوی اول کیست، شاگردانش چه کسانی بوده اند، اساتیدش چه کسانی هستند و در چه طبقه ای قرار دارند؟ همه را مورد بررسی قرار می دادند. این عمل ایشان، بسیاری از اهل علم را وادر کرد که دنبال رجال احادیث و درایه بروند. البته در رجال، معتقد به درس و بحث نبودند، لذا با اصرار از ایشان خواستند درس رجال بگویند. ایشان هم، یک جلسه گفتند و ترک کردند.

می فرمود: «رجال خواندنی نیست، درسش عملی است، یعنی انسان،  از همان نخست که می خواهد تفقه کند، همان مساله اول را که شروع می کند، سند روایت مربوط را دنبال و به رجالش رسیدگی کند و فرد فرد رجال را مورد شناسائی قرار دهد».

از جهت لغوی نیز، مساله را روشن می کردند و مبادی کتاب لغت را مورد بررسی قرار می دادند. با این کوششها درس فقه ایشان بسیار عالی می شد و باعث تحول در رشته فقاهت گردید. شاگرد درس ایشان احساس می کرد که در دانش فقه، نیاز دارد به تسلط بر لغت، رجال،  اسانید روایات و کتابهای مربوط. کتاب «جامع احادیث الشیعه» هم در پی همین کوششها و دقتها به وجود آمد.

حوزه: حضرت عالی که ارتباط نزدیک و دیرینه ای با آيت الله بروجردی و حضرت آيت الله العظمی امام خمینی، رحمة الله علیه داشته اید، لطفا چگونگی ارتباط آن دو بزرگوار را توضیح دهید.

استاد: البته بنده جزء اصحاب آيت الله بروجردی نبودم، یعنی نه در جلسات استفتاء شرکت می کردم و نه در جلسه مراسلات و کارهای دیگر زیرا روزی دو يا سه تا درس می گفتم و وقت این کارها را نداشتم.  البته ارتباط برقرار بود و در بسیاری از امور اقدام می کردم،  اما نمی خواستم مجبور باشم که همیشه حضور داشتم باشم.

اما نسبت به ارتباط این دو بزرگوار باید بگویم:  ارتباط طرفینی بود. هم امام به آيت الله بروجردی بسیار احترام می گذاشتند و علاقه­مند به ایشان بودند و هم آيت الله بروجردی نسبت به امام اهمیت فوق العاده ای قائل بودند و به وی علاقه شدید داشتند. ماموریتهای مهمی را به ایشان محول می کردند، مثلا در مشهد، حادثه ای اتفاق افتاد که حضرت امام را با ختیارات تام، به آنجا فرستادند. آن ماموریت، دو ما طول کشید. در قضیه نهاوند نیز، با همین اختیارات،  امام از طرف آيت الله بروجردی رفتند. در یک سفری هم خود آيت الله بروجردی به مشهد رفتند، مرحوم آيت الله داماد و مرحوم امام، همراه ایشان بودند. در این سفر، امام از طرف آيت الله بروجردی مسئول مراجعات مالی بودند و مستقل به ایشان مراجعه می شد.

راجع به ارتباط امام با ایشان از مطالب گذشته مقداری این موضوع روشن شد. امام خمینی، روزی به من فرمودند: «حیف قم که آيت الله بروجردی در آن نیستند. کاش وضعی پیش می آمد که ایشان به قم می آمدند».

پیش از آمدن آيت الله بروجردی به قم، به ایشان اظهار علاقه می کردند. بیشترین کوشش برای آمدن آيت الله بروجردی به قم، آن بزرگوار انجام دادند. شاید ایشان باعث شدند که تجار تهران، مدرسین و فضل، از مراجع بخواهند که از آيت الله بروجردی، برای ماندن در قم دعوت کنند.  بعد از آن که به قم آمدند نیز در ترویج مقام علمی ایشان، بسیار کوشیدند.

پس از آن که آيت الله بروجردی، جا افتادند و به اوضاع حوزه آشنا شدند، امام رحمة الله علیه، لازم نمی دانستند که مثل گذشته، مرتبط با آيت الله بروجردی باشند، لذا به طور طبیعی مقداری ارتباط را کم کردند.

آيت الله بروجردی به حفظ حوزه علاقه زیادی داشتند. مکرر می گفتند: حوزه قم مثل شهری است که دروازه ندارد. حوزه، به روی اشخاص مختلف باز است.  افراد صالح و ناصالح از هم ممتاز  نمی شوند. ای کاش نظمی بود و برنامه ای. این آرزو را در جاهای مختلف ابراز می داشتند. به دنبال این موضوع هیاتی را مرکب از چند نفر از آقایان حوزه، تشکیل دادند که نظریات اصلاحی خود را برای اداره حوزه، بعد از مشورت بگویند. به این هیات، اصطلاح « هیات حاکمه» می گفتند. آيت الله بروجردی، به آنان اختیار داده بودند که مصالح حوزه را بسنجند و بر این اساس عمل کنند. اعضاء این هیات تا آن جا که یادم هست، عبارت بودند از:

مرحوم امام خمینی، حاج شیخ مرتضی حائری، حاج سیداحمد زنجانی، حاج سیدابوطالب مدرسی، مرحوم آيت الله فاضل، حاج سید زین العابدین کاشانی، مرحوم سیدمحمد یزدی (داماد) حاج شیخ ابوالقاسم اصفهانی، حاج سید مرتضی مبرقعی، حاج مصطفی صادقی، آقای قاضی تبریزی، حاج میرزا محمود روحانی، حاج ریحان الله گلپایگانی، حاج آقای فقیهی رشتی، بنده و… جلسات هر شب در مدرسه حاج ملاصادق برگزار می شد. یکی از برنامه هایی که ریخته شد، موضوع امتحانات در حوزه بود، چه درسهایی امتحان گرفته شود، تعیین رتبه گردد و… از آن هیات، چند نفری برای گرفتن امتحان انتخاب شدند. این کار زود به جریان افتاد.

سطحها و مدت تحصیل- که عبارت بود از سه سطح - درسهای اصلی و جنبی هر سطح و کتابهای مربوط به هر بخشی را روشن کردند.

در یکی از جلسه های هیات، بنده و مرحوم حاج سیداحمد زنجانی نتوانسته بودیم حضور داشته باشیم،  اما سایر آقایان بوده اند. در این جلسه از طرف مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری، طرحی مطرح می شود. (گویا امام خمینی، در تهیه این طرح دخالت داشته اند) برنامه امتحانهای حوزه، کیفیت پرداخت شهریه ها، اخذ وجوهات، ملاقات اشخاص با زعیم حوزه علمیه و… از مواد این طرح بوده است.

خلاصه: در این طرح، که شامل مواد و فصولی بود. اداره حوزه و چگونگی اصلاح آن، پیش بینی شده بود. آقایان حاضر در جلسه،  امضاء کرده بودند و برای تایید نهایی، توسط آقای حائری و حاج فقیهی رشتی خدمت آيت الله بروجردی داده بودند.

ایشان، می پرسند: همه امضاء کرده و دیده اند؟

پاسخ می دهند: بله.

همه حضور داشتند، مگر حاج سیداحمد زنجانی و بنده.

آيت الله بروجردی، طرح را به مشهدی رضا می دهند که این دو را پیدا کن تا امضاء کنند، بعد برگردان پیش من.

این قضیه را خود آيت الله بروجردی برای من نقل می کردند و می فرمودند:

شب گذشته سحر بیدار شدم برای گرفتن وضو. یادم آمد از نوشته دیشب که بعضی از مواد آن، به چشم خورده بود، ولی آن وقت دقت نکرده بودم. نوشته را دوباره به دقت خواندم. تعجب کردم زیرا دیدم: در این طرح، تمام اختیارات از من سلب شده است صبح به حاج احمد گفتم: آقایان را دعوت کند تا ببینم مقصودشان از این مواد که مرا به کلی مسلوب الاختیار کرده است چیست ؟

صبح جمعه، آقایان در منزل آيت الله بروجردی اجتماع کردند. من هم شرکت کردم. قبل از شرکت من مسائلی پیش آمده بود که آيت الله بروجردی به اعتراض، جلسه را ترک و به اندرونی رفته بودند.

بنده، رفتم به اندرونی و به ایشان عرض کردم: گویا حضرت عالی عصبانی شده اید؟ گفتند: چگونه عصبانی نشوم ؟

جریان را نقل کردند.

تا رسیدند به این جا که من از آقایان، پرسیدم این نوشته را خوانده اید و امضاء کرده اید؟ گفتند: نخیر نخوانده ایم:  اما چون مطمئن به تهیه کننده یا تهیه کنندگان بودیم، لذا امضاء کردیم. آيت الله بروجردی می فرمودند: «رو کردم به آقای حائری و گفتم: مقصودتان از این ماده که نوشته اید: مصارف وجوه باید با مشورت هیات باشد چیست ؟»

خلاصه: در آن روز، یکی از آقایان می گوید: اگر بنا باشد ما با شما همکاری کنیم برنامه همین است.

ایشان، عصبانی می شوند و جلسه را با ناراحتی ترک می کنند.

متاسفانه، زمینه ای پیش نیامده بود تا کسی توضیح بدهد که آقا مقصود از این ماده این است که: بعضی بدون این که شرایط را داشته باشند، نزد حضرت عالی می آیند و شما را در شرایط و محذوراتی قرار می دهند که ناگزیر می شوید، مبلغی را به آنان بدهید، از این روی شناسایی مستحق از غیر مستحق لازم است. و ما به عنوان کمک به شما بررسی می نماییم و کسانی که مستحق باشند، به شما معرفی می کنیم. آنگاه حضرت عالی اقدام کنید. پرداخت وجوه را مشروط به نظر هیات نمایید تا مشکلی برای حضرت عالی پیش نیاید.

غرض سلب اختیار از شما نیست، بلکه همکاری با شماست. به هر صورت، ایشان در جلسه حضور یافتند.

این جلسه هم بدون این که به نتیجه ای برسد، با مختصر توضیح و برخی از شوخیها پایان یافت.

پس از این جلسه ارتباط بعضی آقایان با آيت الله بروجردی کم شد.

مرحوم آقای حائری و مرحوم امام،  از آن جلسه به بعد ارتباطشان با آيت الله بروجردی کم شد.

این تنها عاملی بود که باعث شده ارتباط امام با ایشان کمتر شود.

البته دوباره ارتباط برقرار شد، ولی به شدت سابق و گرمی آن زمان نبود.

امام، تا همین آخر عمرشان، که بنده خدمتشان بودم،  از آيت الله بروجردی، به احترام و نیکی یاد می کردند.

حوزه: گویا برخی ازآقایان از بیت آيت الله بروجردی گله داشته اند. لطفا دراین زمینه توضیح بدهید

.

استاد بله. متاسفانه وضع بیرونی رو به راه نبود. هنگامی که خود ایشان در بیرونی تشریف داشتند، آقایان بودند که به ارباب رجوع جوابگو باشند و به کارها رسیدگی کنند، اما وقتی که نبودند، کسی به کسی نبود. علمای بلاد و دیگران مراجعه می کردند، ساعتها معطل می شدند، اما کسی نبود که به کار آنان رسیدگی کند.

خلاصه: شکایت از این وضع زیاد بود.

یکی از مواد طرح اصلاحی حوزه که آن هیات تهیه کرده بود، سامان دادن به بیت بود که انجام نشد.

حوزه: وضعیت حوزه علیمه قم، مقارن آمدن آيت الله العظمی بروجردی چگونه بود؟

استاد: در اثر توطئه ها و فشارهای رضاخانی، وضع حوزه بسیار نامناسب بود.

این مشکلات از زمان کشف حجاب و متحدالشکل شدن ایرانیان شروع شد. مشکلات باعث شد که مجموعه طلاب ساکن در مدارس، به حدود سیصد نفر برسد. طلاب را دستگیر می کردند و در شهربانی لباسها را از کمر قیچی می کردند. تحمل آن دشواریها بسیار سخت بود. شبی ریختند مدرسه فیضیه و گفتند: از افراد نباید کسی با لباس مخصوص روحانیت از مدرسه خارج شود. ناگزیر بعضی از طلاب، روزها به باغها و محله های اطراف قم پناه می بردند و شب به مدرسه برمی گشتند. زندگی در باغها و محله های بیرون از شهر، با کمبود لوازم بسیار دشوار بود. البته این فشارها کم و زیاد می شد، اوضاع یک نواخت نبود. دستور تازه که می رسید، مامورین سخت می گرفتند. چند روزی که از دستور می گذشت،  اوضاع بهتر می شد. به هر حال وضع خسته کننده ای بود.

رضاخان که مُرد، این گونه مشکلات از بین رفت و رفته رفته، آقایان به قم برگشتند و جمعیت حوزه، تقریبا به چند صد نفری رسید. این برگشت طلاب و گشایش نسبی در زندگی آنان، همزمان شد با آمدن آيت الله بروجردی به قم، لذا توجه به روحانیت بیشتر شد و تبلیغات گسترش یافت. زمان فوت ایشان، جمعیت حوزه، به حدود هفت هزار نفر رسیده بود. در شهرهای دیگر نیز آيت الله بروجردی مساجد و مدارسی بنا کرد. جوانان برای تحصیل علوم دینی، به این مدارس جذب شدند. در برخی از شهرها که مدرسه علمیه می ساختند، هیات علمی و مدرس هم می فرستادند. در باختران چنین کردند. توجهی نیز به احیای مدارس اصفهان نمودند.

ایشان علاقه مخصوصی به اصفهان داشتند. هنگامی که نام اصفهان برده می شد، مبتهج می گشتند.

آقایان اصفهان از ایشان درخواست کرده بودند که مقداری از سال را مخصوصا ایام تعطیلات، به اصفهان بیایند. حضرت ایشان در حال تصمیم گیری بودند که اجل مهلت نداد.

حوزه: یکی از نشریاتی که در دوران زعامت حضرت آيت الله بروجردی درحوزه علمیه قم منتشر شد، مجله مکتب اسلام است. لطفا موضع حضرت آيت الله بروجردی را در نشر این مجله بیان کنید.

استاد: حاج آقا موسی صدر حفظه الله یا رحمه الله، متصدی این کار بود.

حاج آقا موسی صدر، با من مشورت کرد که قبل از انتشار، موافقت حضرت آيت الله بروجردی را تحصیل کنند.

نظر من بر این بود که اگر پیش از انتشار، خدمت آيت الله بروجردی گفته شود، ممکن است موافقت نکنند و اگر موافقت نکردند، دیگر کاری نمی شود کرد، لذا من به آقای صدر گفتم: بهتر است شما یک شماره صفر، با مقالات پخته و عمیق، منتشر کنید و به خوانندگان خودتان، به ویژه در شهرستانها تا هم زمینه مناسب ایجاد شود و هم آيت الله بروجردی، در برابر عمل انجام شده قرار بگیرد.

یک شماره با مقالات، نسبتا خوبی منتشر کردند و از گوشه و کنار در تایید این کار، نامه هایی برای آيت الله بروجردی فرستاده شد. ایشان خرسند شدند و کار ادامه یافت.

حوزه: حضرت آيت الله بروجردی در رابطه با بهائیت، حساس بوده اند لطفا دراین باره توضیح بفرمایید.

استاد: آيت الله بروجردی، نسبت به بهائیت حساسیت خاصی داشتند و با آنان مبارزات فراوانی کردند. می فرمودند: هرگاه با شاه ملاقات کرده ام تاکید داشتم که جلوی این فرقه ضاله مضله را بگیرند و او هم وعده می داد، ولی عمل نمی کرد تا در یکی از ملاقاتها به او فشار آوردم. گفت: این کار از من ساخته نیست. باید شما کمک کنید. گفتم: من چه قدرتی دارم. قدرت در دست شماست. گفت: شما مردم را وادارید که شکایت کنند و  به من منعکس شود، تا من مستندی برای جلوگیری داشته باشم. من دیدم نظر بدی نیست از این روی، از آن به بعد مردم شهرستانها را وادار به نوشتن نامه هایی علیه این جریان کردیم. ماه رمضان که فرا رسید، به آقای فلسفی گفتیم: علیه بهائیان سخنرانی کنند. نتیجه این کوششها این شد که شاه، باتمانقلیچ را وادار کرد که ساختمان حضیره القدس (مرکز بهائیان ) را خراب کند.

پس از دو يا سه روزی خبر دادند که این مرکز را خراب نمی کنیم، بلکه تبدیل به کتابخانه می کنیم.

آخر یکی از شبها آمدند گفتند: از دربار کسی ملاقات می خواهد. اجازه دادم. آن شخص آمد و گفت: از سفارت آمریکا از شاه خواسته اند که با اقلیتهای مذهبی کاری نداشته باشید، زیرا ما خود را موظف می دانیم که امنیت اقلیتها را حفظ کنیم.  اگر شما نمی توانیدامنیت آنها را حفظ کنید، ما در صدد حفظ آنها باشیم ازاین روی،  ادامه این موضوع، با حیثیت ما منافات دارد. من هم با کمال تاسف گفتم: قضیه را خاتمه بدهید که باعث ذلت مسلمانان نگردد لذا قرار شد، مرکز بهائیان را تبدیل به کتابخانه بکنند. به حساب ظاهر قضیه خاتمه یافت.

حوزه: گویا در زمان ارسال نامة آيت الله بروجردی، به دفاع از فلسطینیان، در قم جریانی اتفاق افتاده بود. لطفا توضیح بدهید.

استاد: فدائیان اسلام، برای اعزام به فلسطین و دفاع از فلسطینیان، دفتری در مدرسه دار الشفاء گشوده بودند و تبلیغ می کردند که طلاب و افراد دیگر ثبت نام کنند. آيت الله حاج سیدمحمدتقی خوانساری هم با دادن اعلامیه،  از این کار طرفداری کرده بودند.

روزی آيت الله بروجردی، با آيت الله صدر و آيت الله خوانساری جلسه تشکیل داده بودند که گزارش آن جلسه را آيت الله صدر برای من نقل کردند.

آيت الله صدر می فرمودند:

من تصور نمی کردم آيت الله بروجردی،  این همه منطیق (سخنور) باشد، تمام راههای توجیه را بر آقای خوانساری بسته بود. به ایشان گفت: « اگر دولت موافقت نکند (که نمی کند) شما حتی یک نفر هم نمی توانید به فلسطین اعزام کنید، مگر قاچاق بروید. با تبلیغات علنی، که اکنون راه افتاده، کاری پیش نمی رود و شخصی مثل شما نباید به کاری که عاقبت آن روشن نیست و ثمره ای ندارد، اقدام کنید».

حوزه: شاید برخی از افراد ناآگاه تصورشان براین باشد که آيت الله بروجردی با دربار، میانه خوبی داشته اند، لطفا اگر ممکن است، دراین باره توضیح بفرمایید.

استاد: این مطلب، بسیار اهمیت دارد و قابل بحث است. تا آن جا که من اطلاع دارم، توضیح می دهم. آيت الله بروجردی با کارهایی که از ناحیه دولت یا مجلس انجام می گرفت و یا در شرف انجام گرفتن بود و بر خلاف موازین اسلامی بود، مخالفت می کرد. در این گونه موارد، ملاحظه هیچ چیز و هیچ کس را نمي کرد و تا آن مقدار که قدرت داشت،  اقدام می کرد. ابدا ملاحظه کسی را نمی کرد، خواه شاه باشد یا غیر شاه نمونه این مطلب، قضیه اصلاحات ارضی است. شخص شاه، لایحه اصلاحات ارضی را به مجلس داد و سپس راهی اهواز شد. دستور داده بود که مجلس در اسرع وقت لایحه را به تصویب برساند و در بازگشت، تحویل وی شود.

همین که آيت الله بروجردی مطلع شدند، نامه ای نوشتند به رئیس شورای ملی (سردار فاخر) و نامه ای هم نوشتند برای آقای بهبهانی که پیگیر نامه ایشان به رئیس مجلس، باشد تا سر وقت به مجلس برسد و تاخیری نیفتد و فردا بهانه کنند که بله، نامه شما به ما نرسیده است. به خود آقای بهبهانی هم نصیحت کرده بودند که «شما در این رابطه مسئوولیت دارید. پدر شما خون بهای مشروطیت ایران است. درباریان و مجلسیان باید از شما اطاعت کنند. شما در امور خلاف شرع، باید حساس و فعال باشید».

نامه آيت الله بروجردی، هنگام نواختن شدن زنگ مجلس به دست رئیس مجلس رسیده بود. رئیس برای نمایندگان نامه را خوانده بود. مفاد نامه این بوده است: « از نمایندگان مسلمان باعث تعجب است که در غیاب شاه، لایحه خلاف اسلامی را طرح کرده و در صدد تصویب آن هستند. این لایحه خلاف اسلام و شریعت است. من تا زنده هستم، نخواهم گذاشت چنین خلافی در این مملکت اجرا شود».

این نامه، باعث شد لایحه مسکوت بماند.

پس از این جلسه، سردار فاخر به همراه صدر الاشراف (رئیس مجلس سنا) راهی اهواز شدند و مطلب را به شاه گفتند. شاه خودش را به تجاهل زده بود و گفته بود: مگر ایشان با این لایحه مخالفند؟ دکتر اقبال به من گفته بود که ایشان مخالف نیستند. دکتر اقبال بعدا اظهار می کرد که اصلا چنین نبوده و شاه عمدا این حرف را به من بسته است.

بله، اگر آيت الله بروجردی به موقع از کارهای خلاف شرع اطلاع می یافت اقدام می کرد.

ملاحظه شاه یا غیر شاه را نمی کرد. بارها نمایندگان دربار را با تحقیر رد می کرد و راه نمی داد. با پاسخهای تند، ملاقاتها را نمی پذیرفت.  این که بعضی این گونه می پندارند که آيت الله بروجردی، با دربار مرتبط بود و اگر دربار، کاری می خواست انجام بدهد، با دست ایشان یا با سکوت ایشان انجام می داد، اشتباه محض است. کارهای خلاف را تا آن جا که مطلع می شد، با کمال جدیت و شجاعت جلوگیری می کرد. البته گاهی کاملا موفق می شد و اقداماتش موثر می گشت و گاهی موثر نمی شد. این دربار و دولت بود که به موقعیت آيت الله بروجردی نیازمند بود و باید ملاحظه ایشان را می کرد، نه بالعکس.

البته باید وضع آن زمان را هم در نظر گرفت.  الان مردم همه بعد از انقلاب آماده اند، پذیرایند، اما آن زمان چنین نبود. مردم، سابقه فشارهای رضاخان را داشتند. در اثر وحشت و کشتارهای رضاخان، رمق از مردم گفته شده بود، لذا نفسکش در آن زمان پیدا نمی شد. آيت الله بروجردی، مطمئن بود که مردم آمادگی ندارند و آنچنان پشتیبانی از طرف مردم نیست.

روی این حساب، در کارهای جزئی گاهی تشر می زد و گاهی ساکت می شد، ولی این که تسلیم دربار باشد، هرگز. بارها شاه به بهانه مسافرت، بازگشت از مسافرت، تقاضای ملاقات می کرد، ولی ایشان نمی پذیرفت. آيت الله بروجردی،  اهل تظاهر نبودند و اصحاب ایشان هم اجازه بازگویی اقدامات ایشان را نداشتند، لذا بسیاری ازاقدامات ایشان، مخفی ماند. دربار هم به خاطر شیطنتی که داشت، نمی خواست معروف شود که بین آيت الله بروجردی و دربار، بی اعتنایی و یا تضادی هست.

یادم هست: کسی از شیراز نامه ای برای آيت الله بروجردی فرستاده بود و در آن نامه نوشته بود: شما که در نامه هایتان برای دولت یا دربار، چنین و چنان می نویسد، آیا اطلاع دارید که شاه چگونه است. عکسی از شاه با همسرش که بی حجاب بود، از روزنامه ای جدا کرده بود و فرستاده بود.

آيت الله بروجردی فرمودند: « صاحب نامه متوجه نبوده که به این اندازه ها اطلاع دارم لکن چه باید کرد که موضوع، فشار اجانب در کار است و من بیش از این، مصلحت نمی دانم که دولت تضعیف شود، زیرا شاه از خودش اختیاری ندارد و تحت فشار دولتهای بیگانه است.

یک طرف روسها و طرف دیگر غرب و آمریکا و خواسته های خود را تحمیل می کنند. اگر شاه احساس کند که موقعیتش در داخل تضعيف شده است و جاي پايش سست است، براي حفظ خودش تسليم بیگانه می شود، لذا کوشش ما این است که خیلی احساس ضعف نکند. اگر گاهی مماشات می شود، به این جهت است. مصالح مملکت و اسلام را به او تذکر می دهیم، اما جوان است و مغرور».

ناراحت بودند که دولت از یک طرف، تحت فشار بیگانگان و تحت تاثیر آنهاست و از طرف دیگر، ما هم قدرتی نداریم. برای مردم رمقی نمانده است، مردم متحد نیستند. می فرمودند: « قصه ما داستان مشک آب خالی و پرهیز است. کسی مشک خالی به دست داشت و مردم نمی دانستند خالی است.  او هم پیوسته مردم را بر حذر می داشت که خیس نشوید، مواظب باشید».

گاهی تشری به دربار می زنیم، اما می دانیم که مردم آمادگی ندارند و اگر تهدید و فشاری پیش بیاید، شانه خالی خواهند کرد. این گونه نیست که تا پای جان بایستند. بله، آن زمان، وضع چنین بود.

خداوند عالم، لطف و محبت کرد و همین مردم را متحول کرد که چنین امام خمینی را همراهی کردند. اگر این مردم مانند آن زمان می بودند و وضع روحی و فکری آنان مثل آن زمان می بود، حضرت امام هم موفق نمی شدند روحانیت مثل این زمان احترام نداشت. مردم مانند امروز، طرفدار و فدایی علماء نبودند. در ذهن عوام تصور نادرستی از روحانیت القاء کرده بودند. اگر یک مامور جزء به یک عالم محترمی جسارت می کرد، کسی مانع نمی شد. چه بسا همراهی و مسخره هم می کردند. اگر حادثه ای پیش می آمد، اکثر مردم به خاطر ناآگاهی و تبلیغات دشمن، نه تنها از روحانیت حمایت نمی کردند که ملامت هم می نمودند. افراد نادان و اوباش، برای خود آيت الله بروجردی مزاحمت ایجاد می کردند و باعث اذیت ایشان می شدند، تا چه رسد به افراد دیگر.

حوزه: لطفا درباره توطئه حوزه علمیه قم به مشهد توضیح بدهید.

استاد: آيت الله بروجردی می فرمودند: « یکی از آشنایان ما که مطلع از هیات وزراء بود، نقل کرد: سفیر آمریکا به دکتر مصدق، فشار آورده است که حوزه علمیه قم را به مشهد منتقل کند، لذا شما مواظب باشید که چنین توطئه ای عمل نشود».

حوزه: یکی از حرکتهای رژیم شاه، تغییر خط از فارسی به لاتین بود. گویا حضرت آيت الله بروجردی، در این باره موضع گرفته بودند، لطفا بفرمایید به چه صورت بوده است ؟

استاد: درباره تغییر خط از فارسی به لاتین، مدتها صحبت بود و افرادی طرفداری می کردند و مطلب می نوشتند:

آيت الله بروجردی، گاهی در جلسات از این طرح اظهار تنفر می کردند و بسیار متاسف بودند که چنین مطلبی مطرح می شود.

حوزه: نقل می کنند که آيت الله حاج آقا حسین قمی، پس از مرگ رضاخان از نجف به تهران آمدند و خواسته هایی از جهت اصلاح امور، از دولت داشتند که با کمک آيت الله بروجردی، موفق به اعمال این خواسته ها شدند، لطفا دراین باره توضیح بدهید.

استاد: تابستانی بود که من به بروجرد رفته بودم. روزی سه نفر از روحانیون به بروجرد آمده بودند، تا آيت الله بروجردی را به تهران ببرند. مرحوم آيت الله حاج آقا حسین قمی در حضرت عبدالعظیم، در باغ سراج الملک، تقریبا محاصره بودند.

ایشان درخواست پنج ماده ای به دولت داده بودند:

1. آزاد گذاردن زنان در حجاب و رفع ممانعت از حجابداری.

2. لغو اجبار اتحاد شکل.

3. عمل به موقوفات.

4. منع فروش مشروبات الکلی.

5. دولت زیر بار این خواسته ها نمی رفت.  این آقایان از قم آمده بودند که آيت الله بروجردی را برای کمک به آيت الله حاج آقا حسین قمی به تهران ببرند.

آيت الله بروجردی، با برخی از آقایان بروجردی جلسه ای تشکیل دادند، تا در این زمینه مشورت کنند.

در پایان فرمودند: «دو نظر هست: یکی این که خود من راهی تهران شوم و دیگراین که تلگراف کنم.

بعد فرمودند: اگر من هم به تهران رفتم و کار پیش نرفت، چه می شود؟»

ایشان تلگراف زدند و اتفاقا اثر گذاشت. یعنی در هیات دولت گفته بودند که اگر آيت الله بروجردی به تهران بیاید وضع لرستان بهم خواهد خورد. بهتراست هر چه زودتر موافقت شود، لذا با خواسته های آيت الله حاج آقا حسین قمی، موافقت شد و هیات دولت پنج ماده را تصویب کرد.

بهتر است، پیش از این که آخرین شیوه را عمل کنیم، نخست تلگرافی بزنم و زمینه را بسنجم.

حوزه: گویا حضرت آيت الله بروجردی، تصمیم نداشته اند که در تشییع جنازه آيت الله خوانساری شرکت کنند، لطفا دراین باره توضیح بدهید.

استاد: آيت الله خوانساری در تابستان آخرین سال حیاتشان، به همدان رفته بودند و در همان سفر فوت کردند. هنگام انتقال جنازه به قم،امام خمینی به من فرمودند:

«گویا آيت الله بروجردی تصمیم ندارند که در تشییع جنازه شرکت کنند. شما ملاقات کنید و مواظب باشید که چنین نشود». سپس من خدمت آيت الله بروجردی رسیدم، دیدم بله، حدس ایشان درست است. با ایشان صحبت کردم که آيت الله خوانساری از مؤسسین حوزه علمیه قم هستند و دو ثلث حوزه،  ارادتمند ایشان هستند لذا مصلحت نیست که حضرت عالی بی تفاوت باشید. انسان یک بار که بیشتر نمی میرد.

بالاخره فرمودند چه کنم ؟

عرض کردم: عده ای را به استقبال جنازه بفرستید.

ایشان پیشنهاد بنده را پذیرفتند و عده ای را به استقبال جنازه فرستادند.

سپس راجع به نماز بر جنازه پرسیدم.

فرمودند: شما از حضور من در نماز احساس خطر نمی کنید؟

البته با وضعی که شهر داشت، همه چیز به هم خورده بود و اوباش و افراد نادان در گوشه و کنار دست به کارهای خلاف می زدند، این احتمال قوی بود.

اما در عین حال، شرکت نکردن ایشان هم بسیار بود، لذا پیشنهاد کردم که شما قبل از آمدن جنازه، در یکی از حجره های صحن تشریف داشته باشید. جنازه که آمد، حضرت عالی نماز بخوانید. و بعد از نماز، شما را با مراقبت، به همان جای اول بر می گردانند. آن جا خواهید ماند تا جنازه را ببرند و مردم، متفرق شوند.

ایشان پذیرفتند.

خوشبختانه، موضوع به خوبی انجام پذیرفت.

حوزه: در دوران زعامت حضرت آیه الله بروجردی، حوادث سیاسی بسیاری از قم اتفاق افتاده بود، از جمله تظاهرات مردم قم به عنوان اعتراض به مطالب خلاف اسلام روزنامه ها لطفا در این باره توضیح بدهید.

استاد: در قم معروف شده بود که روزنامه های تهران، مطالبی نوشته اند که مخالف ضرورت اسلام است. این عمل باعث تحریک عده ای، از جمله مرحوم تربتی واعظ شده بود. برخی از مردم جلوی فرمانداری جمع شده بودند تا اعتراض کنند. فرماندار، قول پیگیری می دهد و جمعیت متفرق می شوند. فردای آن روز، جمعیت انبوهی حدود یک ساعت به غروب، به طرف فرمانداری می روند تا از نتیجه اقدامات فرماندار با خبر شوند. فرماندار که متوجه می شود، دستور می دهد درهای فرمانداری را ببندند. درگیری به وجود می آید و تیراندازی می شود. عده ای مجروح شدند و گفتند که یک نفر هم شهید شده است. پس از آن، جمعیت به طرف منزل آيت الله بروجردی آمد. دو نفراز روسای آن جمعیت را که من می شناختم یکی آقای خلخالی بود و دیگری آقای مبلغی. جمعیت کوچه ها و خیابان را فرا گرفته بود. آيت الله بروجردی که خبردار شد، ناراحت شد و به حاج میرزا محمدحسین فرمود:

«به مصدق السلطنه تلفن کن و بگو اگر نمی توانی مملکت را اداره کنی کنار برو تا کسی دیگر بیاید و مملکت را اداره کند.

دکتر مصدق، سه نفر مامور عالی رتبه را به قم فرستاد تا دستورات آيت الله بروجردی را در این زمینه اجرا کنند. آن سه نفر عبارت بودند از: سرتیپ مدبر، ملک اسماعیلی، (معاون نخست وزیر) و یک نفر هم از دادگستری.

یکی از نتایج این جریان این بود که سیدعلی اکبر برقعی را از قم تبعید کردند و فعالیت حزب توده هم، محدودتر شد.

حوزه: در پایان خواهشمندیم ما و خوانندگان عزیز را با نصایح خود، راهنمایی فرمایید

استاد: الحمد لله شما و امثال شما و خوانندگانتان نیازی به تذکار امثال بنده ندارید. بحمدالله سر تا پا هوش و توجه و درایت هستید، ولی تذکری که شما باید به خوانندگان بدهید این است که: در اعتقاد و ترتیب اثر دادن به این گونه قضای، تا صددرصد مطمئن به مطلبی نشده اید، تصمیم نگیرد و نسبتی به کسی ندهید، زیرا در این عمری که از ما گذشته است، شایعه ها و گفتگوهای زیادی را دیدیم که منتشر شد، اما پس از فرو نشستن فتنه ها و حوادث، متوجه می شدیم که قضیه بر عکس بوده است.

آنچه در قضایا مهم است، تفحص و تعقیب همه جانبه است. پس از روشن شدن،  اگر وظیفه نشر داشتید تصمیم بگیرد. در نشر مسائل به شنیدن اکتفا نکنید. انشاءالله خداوند شما را موفق بدارد.

حوزه:  از این که به حضرت عالی زحمت دادیم و وقت شریفتان راگرفتیم، جدا معذرت می خواهیم.

استاد: متشکرم.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منبع:

مجله حوزه،شماره 43 - 44، مصاحبه با آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی  (ره)،ص 27.

 نظر دهید »

ذکر جنبه های معنوی آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره) مصاحبه حضرت آیت الله گرامی در گفتگو با رسانه الکترونیکی تابش کوثر

03 اسفند 1392 توسط صالحي

 

مصاحبه حضرت آیت الله گرامی در گفتگو با رسانه الکترونیکی تابش کوثر
ذکر جنبه های معنوی آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره)

ذکر جنبه های معنوی آیت الله العظمی بروجردی

حضرت آیت الله گرامی در گفتگو با رسانه الکترونیکی تابش کوثر گفت:

من در اوایل طلبگی، در طهارت و نجاست و نیت خیلی وسواسی بودم مثلا وقتی می خواستم نیت نماز کنم و الله اکبر بگویم، نمی توانستم، خیلی عجیب است، آدم تا گرفتار شود، نمی فهمد

من از طرف پدرم که از تجار قم بود، مقداری پول برای آيت الله بروجردی بردم. معمول کار این است که مرحوم آيت الله بروجردی کار من را راه بیندازد و من بروم، ولی من را نگه داشت. اوایل طلبگی من بود و حدود ۱۶، ۱۷ سال داشتم و ساعت حدود ده صبح بود در ایامی که درس های حوزه تعطیل بود خدمت ایشان رفتم.

پول را که به خدمت ایشان دادم، دستور دادند یک ظرفی آوردند و گفت که می خواهم وضو بگیرم. جلوی من خیلی تند و سریع وضو گرفت و مسح پاها را هم همانجا کشید. در بین ما رسم است به هر جهت، وقتی مسح پا را می کشیم، دستمان را می شوریم؛ اما ایشان هیچ کاری انجام نداد با اینکه حوله دم دستشان بود، اما دستشان را خشک نکرد و همان دست تر را به آن پول ها زد و از همان پول به من هم داد و بعد تازه با حوله دست هایشان را خشک کردند و به خودشان عطر زد.

من با خودم گفتم ایشان مرجع تقلید من است، این چه کاری است که من می کنم، هم خیلی عادی وضو گرفت و هم به پولها دست زد؛ آن هم پول های آن زمان که مغازه های رسمی عرق فروشی همه جا بوده است. بعد از این وسواسي من خوب شد و ایشان با اين کار تصرف در من هم کرد.

این مرجع تقلید با ذکر نمونه ی دیگری از جنبه های معنوی آیت الله العظمی بروجردی در ادامه گفت: شما اسم حاج شیخ حسن علی نخودکی را زیاد شنیدید که قبر ایشان در مشهد معروف است. ایشان مرید آيت الله بروجردی بود.

آيت الله محسني ملایری ـ که استخاره ايشان معروف بود و یک مدتی هم با آيت الله گلپایگانی هم مباحثه بودند این قصه را برای من نقل کرد ـ می گفت: هم آقای نخودکی احوال آيت الله بروجردی را از من می پرسید و هم آيت الله بروجردی احوال آقای شیخ حسن علی نخودکی را از من می پرسید.

معظم له گفت: من منزل آيت الله بروجردی رفتم و دیدم عموزاده آقای بروجردی،ـ برادر آيت الله سلطانی که پدرخانم حاج احمد آقای خمینی بود) برادر آيت الله سلطانی آنجا نشسته، گفتم چرا خدمت آقا نمی روید.

ایشان در پاسخ گفت: آقا من را راه نداد.

من تعجب کردم و به اندرون رفتم و به خدمت آيت الله بروجردی گفتم: آقا، عموزاده شما آقای سلطانی طباطبایی توفیق شرف یابی پیدا نکرد.

آيت الله بروجردی فرمود: بله، آقای سلطانی طباطبایی، قوری قوری قوری

آيت الله محسنی ملایری می گفت من نفهمیدم یعنی چی، و حشمت آيت الله بروجردی هم به من اجازه نداد از ایشان توضیح بخواهم. بیرون آمدم و به آقای سلطانی طباطبایی گفتم: من خواستم برای شما تقاضای ملاقات کنم، اما آقا فرمود: قوری. من نمی دانم یعنی چی.

آقای سلطانی طباطبایی در پاسخ گفت: الله اکبر بین من و خدا رازی است و احدی خبر ندارد. آيت الله بروجردی نامه ای به من داد که من این نامه را به آيت الله بهبهانی در تهران برسانم. ظاهرا هر وقت حضرت آيت الله العظمي بروجردي کارهای حکومتی داشت و مسائل مهمی که لازم بود فورا مداخله بشود، واسطه ايشان از تهران آيت الله بهبهانی بود و از قم اگر مهم بود حاج احمد،  خادم خودشان را پیش شاه و مسئولان می فرستاد.

آقای سلطانی طباطبایی در ادامه گفت: نامه را منزل آوردم و روی تاخچه گذاشتم. کلفت منزل ما متوجه نبود و قوری که روی منقل خاکستری و كثيف بود، روی نامه گذاشت و نامه خراب شد و من ماندم چه بكنم؛ اگر نامه خراب را به آيت الله بهبهانی بدهم، می گوید: نامه آيت الله بروجردی چرا اینقدر کثیف است. و اگر نامه را همینطوری به آيت الله بروجردی برگردانم، خیلی ناراحت مي شود و مي گويد: چرا عرضه نداشتی نامه من را حفظ کنید. می گفت من هم به روی خودم نیاوردم، مثل اينكه که هیچ اتفاقي نيفتاده است، آن کلفت هم که سواد نداشت که کاغذ و نامه چی هست و می گفت احدی از این ماجرا خبر نداشت.

معظم له در ادامه افزود: روحیات و معنویات ایشان عجیب بود. یادم است یک روز به درس ایشان رفتم ـ هنوز درس من به آن حد نرسیده بود كه درس ايشان شركت كنم، ولی براي زیارت به حرم رفته بودم و درس ایشان در حیات صحن بزرگ و مقابل ایوان آینه بود ـ بعضی فضلا از ایشان خواستند که نصیحتی بفرماید و ایشان یک جمله ای فرمودند: دعا کنید از آنهایی نباشیم که قرآن فرمود: « قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِ‌ينَ أَعْمَالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا »(۱) و اشک از چشممان ايشان جاري شد.

پی نوشت :

1)آیات ۱۰۳ و ۱۰۴ سوره کهف: بگو: آيا شما را از آنها كه در كردار زيانكارترند آگاه سازيم كسانى هستند كه سعيشان در زندگى دنيا هدر رفته و با اين حال مى‌پندارند كه كار نيك انجام مى‌دهند

 نظر دهید »

متن كامل بيانات حضرت آيت الله علوي بروجردي در گفتگو با شفقنا میان جوامع اسلامی و آن اخلاقی که پیامبر(ص) تاکید داشت فاصله بسیار است

03 اسفند 1392 توسط صالحي

متن كامل بيانات حضرت آيت الله علوي بروجردي در گفتگو با شفقنا

 

میان جوامع اسلامی و آن اخلاقی که پیامبر(ص) تاکید داشت فاصله بسیار است
متن كامل بيانات حضرت آيت الله علوي بروجردي در گفتگو با شفقنا

جامعه ما یك جامعه دینی است، نمادهای دینی در آن كاملا آشكار است اما به نظر نمی رسد این نمادها در زندگی ما تمام و کمال رعایت می شود و در تمام شوون اجتماعی و سیاسی خود به آنها مقید هستیم و البته این هم بدان معنا نمي­باشد که جامعه ما کاملا از اصول اخلاقی و رفتاری پیامبر فاصله گرفته است.

متن گفت و گوی شفقنا با آیت الله محمدجواد علوی بروجردی را می خوانید:

* بنا به روایت‌ها و احادیث موجود، فلسفه بعثت پیامبر اتمام مکارم اخلاق در جامعه است و این امر اهمیت و جایگاه ویژه اخلاق در اسلام را نشان می‌دهد. به این ترتیب توجه و اجرای اصول اخلاقی اصل مهمی در جامعه است. به نظر جناب‌عالی جوامع اسلامی تا چه میزان در پیاده کردن اخلاق اسلامی موفق بودند؟ آیا اخلاق اجرا شده در این کشورها مصداق اخلاق نبوي و علوی است؟

علوی بروجردی: میان جوامع اسلامی و آن اخلاقی که پیامبر(ص) تاکید داشت فاصله بسیار است و متاسفانه فاصله آنقدر زیاد است که نمی توان گفت جامعه از کدام یک از اصول اخلاقی پیامبر فاصله بیشتری دارد. اما یک مساله مهم وجود دارد و آن این است که بعثت همه انبیاء از اولین رسولی که خدا برای انسان فرستاده تا آخرین رسول که پیامبر اکرم(ص) است برای این بوده است که در بین بشر فضایل رشد داشته باشد و از رذایل کاسته شود. بنابراین مکارم اخلاقی در سخن رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله) « ” إنما بعثت لأتمم مكارم الأخلاق ” » همان فضایل است. یک معیاری که ما بخواهیم تشخیص دهیم این است که می بینیم حتی ادیانی که مشخص نیست آسمانی هستند یا نه بر همین فضایل انسانی تاکید می کنند. پس همه ادیان برای این است که انسان در زندگی دنیاییِ خود تربیت شود و اصول مهمی که پیغمبر روی آن دست می گذارند و بعدها منشاء اثرگذار می شود این است که انسان حاکم بر اعمال و رفتار خود باشد. آن انسانی هم که ما می گوییم حاکم بر اعمال و رفتار خویش باشد، نه آن انسان نفسی است، بلکه انسان عقلی است یعنی خدا عقل را در وجود انسان ودیعه گذاشته تا این عقل حاکم بر جمیع مقدرات انسان باشد. پس وقتي امام موسي بن جعفر (عليه السلام) می فرماید: “العقل حجة الباطنه"[i] يعني شرع هم برای کمک و تقویت این عقل آمده است، مثلا اگر دروغ گفتن در جایی به نفع ما بود و ما را به مال و مقام می رساند اما خود را کنترل کردیم، این کنترل نفس، اوج اخلاق پیامبر است.

پیامبر انسانی را می خواهد تربیت کند که به نفس خویش غالب باشد. يكي از عبادات ما روزه هست. در ایام روزه انسان دوست دارد غذا بخورد و آب بیاشامد اما از این کار خودداری می کند که این در لسان فقها به “کف نفس” مشهور است. ریشه اساسی این احکام هم همین خلقیات پیامبر است « ” إنما بعثت لأتمم مكارم الأخلاق ” » و لذا مساله اخلاق مساله برجسته ای است که ریشه بعثت تمام انبیا است و نهایت و نتیجه آن، حاکمیت فضایل اخلاقی و كوتاه كردن و به زير كشيدن رذایل اخلاقی در جوامع است، اگر این چنین باشیم جامعه ای تشکیل می شود که هیچ وقت قوی به ضعیف ظلم نمی کند، چون شخصي كه ظلم خیال می کند، اگر این کار را انجام ندهد از قدرتش کاسته می شود. و همچنين معارض اگر به حق خود قانع و حرص نداشته باشد نیاز به ظلم و دروغ گفتن هم ندارد. اگر دروغ بگوییم پس معلوم می شود سرچشمه و ریشه ایراد و مشكل دارد. دروغ فقط یک بلیه و گرفتاري اجتماعی نیست که مانند بیماری شایع شده باشد، بلکه ریشه دارد و ریشه آن عبارت از این است که ما مسلط به نفس خود نیستیم، ما خدا برایمان موضوعیت پیدا نکرده است. بنابراين وقتي پيامبر در دعوت خود بعد از مبعوث شدن به رسالت مي­فرمود"  قولوا لا اله الا الله تفلحوا “  یعنی به نفس شما خدا مسلط باشد. ما خیال می کنیم  معبود فقط ستایش کننده است درحالی که معبودهاي ديگري وجود دارد که ما در واقع آنها را ستایش می کنیم؛ مثل پول و مقام و … که با همه وجودمان آنها را ستایش می کنیم، لذا اخلاق پیامبر یک اخلاق شایسته ای است و مانند یک نور شعاع دارد که حتی غیر مسلمانان را به خود جذب مي­كند.

ادب و اخلاق پیامبر در جمعیت عرب ها خصوصا عرب جاهلی تاثیر بسزایی داشت. عرب جاهلی خیلی از فضایل اخلاقی دور بود و مبتلا به رذایل اخلاقی بود. یکی از فضایل بسيار ارزشمند پیامبر “تحمل” است. مثلا در روایات آمده است قبیله حاتم طایی به جنگ مسلمانان آمد و شکست خوردند و مردان آنان یا کشته شدند و یا فرار کردند و زنان هم اسیر شدند و آنها را به مدینه آوردند و دختر حاتم هم یکی از آنها بود. به پیامبر پیام آمد که یکی از اسیران ادعا می کند دختر حاتم است و قصد ملاقات با شما را دارد، پیامبر خود بر روی زمین خاکی نشسته بود اما زمانی که دختر حاتم وارد شد پیامبر عبای خود را روی زمین پهن کرد، به دختر حاتم که اسیر لشکر اسلام بود گفت بر روی عبا بنشین. دختر حاتم رو به پیامبر کرد و گفت: برادرم فرار کرد و من تنها ماندم. پیامبر پاسخ داد شما آزاد هستید ما برای حفظ خودتان شما را اینجا آوردیم، می توانید بروید، دختر حاتم در جواب پیامبر می گوید” پیامبر من آزادی را نمی خواهم من با دیگر زنان قبیله اسیر شدم یا آنها را با من آزاد کنید و یا من در اسارت می مانم” و پیامبری که بر اسیر خود غالب است در جواب گفت” حقا دختر حاتم هستی آن اوصاف در تو هم هست، همه را به احترام تو آزاد می کنم". این حرکت منشاء این شد که علی بن حاتم  که به شام گریخته بود به مدینه آمد و تا آخر عمر نزد پیامبر ماند و به جایی رسید که چهار پسرش در جنگ صفین و در رکاب امام علی(ع) به شهادت رسيدند. بعدها زمانی که نزد معاویه رفت، معاویه از او می پرسد پسرانت چه شدند؟ علی با تو بی وفایی کرد فرزندان او زنده ماندند در حالی که پسران تو کشته شدند. علی بن حاتم در پاسخ معاویه گفت” نه من با علی بی وفایی کردم، چرا كه من زنده ام اما علی محاسنش به خون سرش خضاب شد، من باید زنده بمانم و در مقابل تو ظالم بمانم تا چنین با من صحبت کنی!

نمونه ديگر از اخلاق پيامبر مانند مرد یهودی هر روز بر سر پیامبر آشغال می ریخت و زمانی که در بستر بیماری بود پیامبر به عیادت او رفت و از او دلجویی کرد و با این کار مرد یهودی و خانواده اش مسلمان شدند. لذا آنچه باعث جذب مردم شد اخلاق پیامبر است. و جامعه اسلامی با وجود اينكه از اخلاق نيكوي پيامبر را خبر دارد اما به آنها توجه نمی کند.

اسلام با اخلاق، پیشرفته است. امروز این کسانی که به عنوان تکفیری ها، اسلام را مذهبی معرفی می کنند که خدا، سربازان و پیامبرش خشن است که جگر دشمن را می خورد، این کار پیامبر نبوده؛ بلکه کار امثال هند جگر خوار و ابوسفیان و آنهایی که با اسلام مقابله می کردند بوده است. متاسفانه مصیبت عمده ای که در دنیای اسلام وجود دارد این است که ما از اخلاق پیامبر بهره نگرفتیم و اگر بهره مي­گرفتیم اینگونه نمی شد؛ زیرا پیامبر با مشرکين هم اینگونه عمل نمی کردند؛ هیچ گاه رسول خدا مشرکی را نمی کشت حتی دستور می داد کسانی که در جنگ ها کشته می شوند، آنان را مثله نکنند، لباس از تنش بیرون نکنند، کاری که احترامش از بین رود انجام ندهید، نه تنها اسیر را نکشید حتی آبی که منشا آبادانی منطقه است را آلوده نکنید. پیامبر حتی نسبت به جمادات هم توصیه داشت. این اخلاق پیامبر است، اما این اخلاق متاسفانه در دنیای اسلام مورد بهره قرار نگرفته است و ما در دنیای اسلام هر چیزی را داریم جز اخلاق پیامبر.

*قصور از ناحیه چه کسانی بوده که باعث شده جوامع اسلامی به این سمت کشیده شوند؟

علوی بروجردی: این اتفاقات ریشه تاریخی دارد. به هر حال مشکل اصلی ما این است که اسلام و اخلاق پیامبر همانگونه که حضرت آنها را آورد، جلو نرفت لذا سيره و اخلاق  پيامبر همانطور دست نخورده به دست ما نرسید. پیامبر که از دنیا رفت، ورق برگشت مثلا گفتار و رفتار پيامبر بر مساوات بين عرب و عجم بود، اما بلافاصله بعد از رحلت پیامبر اين سيره شکسته و قوانین تغییر داده شد. دستور دادند که به موالی (ایرانیان) مقام داده نشود حتی پیامبر در تقسيم بیت المال بین عرب و عجم فرق نگذاشتند اما بعد از پیامبر بلافاصله همه چیز تغییر کرد. گاهی افرادی که مرتکب جرم شده بودند را به صرف اینکه مقام داشتند حد نمی زدند، زمانی که تبعیض پیدا شد، این ریشه (اسلام پیامبر) گل آلود شد، وقتی هم که آب از سرچشمه گل آلود شود به پایین که می رسد چیزی که نصیب ما می شود همان آب آلوده است. سرچشمه زلالی که پیامبر به مردم معرفي كرد، بعد از پیامبر بلافاصله گل آلود شد. این افراد بدتر از جاهلیت را به نام اسلام آوردند. الان هم برخی از مفتیان وهابی همین حرف ها را تکرار می کنند، مثلا مي­گويند: پیامبر ما ابوسفیان است.

در این مقطع بنی امیه حاکم شدند، آنان جاهلیت را به نام و در لباس اسلام وارد شد. وقتی اسلام اصيل پوشیده ماند و عرضه نشد، حکومت بنی عباس و بنی امیه چیزی را عرضه کردند که بویی از اسلام نداشت؛ لذا چطور می توانیم توقع داشته باشیم در جوامع اخلاق اسلامی رعایت شود؟ واقعیت این است که با این دستورات و احكامي كه تكفيريها و وهابي ها به عنوان اسلام عرضه مي­كنند، به جایی نمی رسیم. به عنوان نمونه، در مصر بیداری اسلامی با آن مسلک و تفكريي که عده ای از آنان دارند، اصلا محقق نمی شود. چرا که در اين مسلك و در اين بیداری اسلامی اصلا مبارزه با ظالم در اسلام وجود ندارد. اولوالامر در آیه « أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ »[ii] به اعتقاد برخی یعنی صاحب قدرت و توان، ولو این قدرت از راه کودتا یا حقه بازی و کشتن مردم به دست آمده باشد، باید اطاعت کنیم که اطاعت هم واجب خدایی است. اگر اسلام اين است قبل از اسلام هم جاهلیت همین را داشت، آنها می گفتند اطاعت کنید اگر اطاعت نکنید کشته می شوید، اما اسلام جاهلي آمده همان اطاعت از ظالم را درست کرده و جهنم را هم پای آن گذاشته است. در حالی که این اسلام نیست.

قرائتی که ما (شيعه) از اسلام داریم، قرائت دیگری است كه همان قرائت پیامبر است. آنجا که می گوید « أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ » در اینجا اولوالامر امام معصوم است، لذا بنابر اعتقاد شيعه هیچ کس غير از امام معصوم اصالتاً وجوب اطاعت ندارد، وجوب اطاعت فقط مخصوص امام معصوم است و اطاعت بالعرض و بالتبع و بنابر معيارهايي كه در روايات معصومين (عليهم السلام) مشخص شده، لازم است. وقتی در منابع درباره برخی از صحابه پیامبر آمده فلان شخص را حد نزنید، چون از نزديكان خلیفه است. زمانی که در جامعه به لحاظ احتیاج و قدرت داشتن تبعیض جاری می شود این نوع برخورد مانع از رسيدن به اخلاق اسلامی است. این بسترها، بسترهایی نیست که اخلاق در آنجا شکل گیرد. اخلاق اسلامی، جداي از احکام اسلام و عقاید نیست، پس باید بستر را درست کرد تا این موارد درست شود؛ زیرا زمانی اخلاق اسلامی شکل می گیرد که ما اصل اسلام را بفهمیم و به آن عمل كنيم.

اسلام همان است که پیامبر آورده است و اگر قول فرد جاهلی که به پیامبر ایمان آورده و هیچ ارتباطی هم با خدا ندارد، هرچند بعد از پیامبر به قدرت هم رسيده باشد، مانند قول پیامبر حجت باشد، این اسلام دیگر به درد نمی خورد. زیرا پیامبر هم علم دارد و هم عصمت، اما او نه علم دارد و نه عصمت. بنابراین تا ریشه را درست نکنیم، اخلاق در جوامع اسلامی درست نمی شود و شکل نمی گیرد. و تا اخلاق اسلامی شکل نگیرد، رشد در جوامع اسلامی ممکن نیست. پنجاه و چند کشور اسلامی در جهان هستند، همه متفرق و دور از هم، عمده آنها مزدور، به نحويي که قدرت­هاي بزرگ باید برای آنها تعیین تکلیف کنند، در حالي كه ثروت دارند، اما ثروت هایشان دزدیده و به يغما می رود. بنابراين بايد توجه داشت، نمی توانیم اخلاق را جدا و مجرد از بقیه جهات مورد بررسی قرار دهیم.

* چرا در زمینه کشتار شیعیان فتوایی از سوی علما صادر نشده است. چرا علما سکوت کرده اند؟

علوی بروجردی: علما سکوت نکردند از همه مراجع تقليد در اين زمينه فتوا صادر شده است. علمای اهل تسنن دو قشر و دو قسم هستند: برخي از آنان حنبلی و شافعی … هستند، اينان كساني هستند که ما از سال ها قبل با هم زندگی مي­كرديم، اما تکفیری ها داستان دیگری هستند. آیت الله العظمي سیستانی (حفظه الله) فتاوای متعددی دارند که کشتن سنی حرام است، سنی مسلمان است و حق کشتن او را ندارید. حتی علمای الازهر کشتن شیعه را حرام دانستند، اما علمای تکفیری برعکس هر روز فتواهایی برای کشتن شیعیان صادر می کنند، اخیرا فتوای عجیبی که صادر کردند در مورد جهاد نکاح اين بود که اگر زنان و دختران براي جهاد نكاح حاضر نشدند با محارم خود مي توانيد همبستر شويد، این فتوا اسلامي كه نيست، اصلا انسانی نیست. برای آنها کشتن شیعه یک عبادت است و زنان و کودکان را همانند حیوان می کشند که این موارد اصلا اخلاقی و اسلامی نیست. بنابراین با این افراد نمی توان گفت و گو کرد؛ چرا که آنها حتی پیامبر اسلام را قبول ندارند و ابوسفیان را پیامبر خود می دانند.

*به نظر می‌رسد که آشنايي با مجموعه آموزه هاي ديني، نوعي اعتدال و روشن بيني نسبت به زندگي اجتماعي به وجود می‌آورد. از مجموع این آموزه‌ها چنين برمي آيد كه امام علي(عليه السلام) به عنوان اميرمؤمنان، با اعضاي خانواده و آحاد جامعه رفتار اخلاقی و مناسبی را داشته است. به عنوان مثال امام اطاعت و نيكي به والدين را توصيه مي كرد. به نظر شما کدام یک از موارد اخلاقی مورد نظر امام علی (ع) امروز در جامعه ما ضرورت بیشتری برای اجرا و عمل دارد؟ یعنی جامعه دینی ما از کدام یک از الگوهای دینی و اخلاقی خود فاصله گرفته است و باید به آن باز گردد؟

علوی بروجردی: در جوامع اسلامی ظلم و فساد زیاد است درحالی که این کارها خلاف اخلاق علوی است. مکتب اسلام تربیت شده های زیادی دارد که مصداق بارز آنها امام علی(ع) است. رفتار پیامبر با افراد خانواده، مسلمانان، حکام زمان خود، رفتاری که با اسرا و کشته شده ها داشتند؛ اینها را می توان به عنوان الگو بهره برداری کرد. نسبت به امام علی(ع) باید اذعان کرد، اگر همه دنیای اسلام همین عقيده را داشتند که حضرت یکی از بارزترین مصادیق تربیت پیامبر است؛ این خیلی خوب بود. اما الان کار به جایی رسیده که نام علی جرم است، کما اینکه هفتاد سال مسلمانان در تاریخ خود این بارزترین مصداق تربیت اسلام را لعنت می گفتند. بارزترین مصاديق تربيت و صفات پیامبر در دنیای اسلام تحت  لگد کوبی واقع شد. لگد کوب شدن علی یعنی لگد کوب شدن فضایل. تمام زندگی امام علی(ع) فضیلت است. امام علی(ع) با اینکه پیامبر تاکید کرده بود که بعد از من از علی الگو بگیرید در بالای منبر مورد لعن واقع شد، یعنی حاکمیت در دولت اسلام بنابر لگدکوب کردن فضیلت ها داشت. پس باید نمونه های رفتاری رسول الله را با الگوی رفتاری کسانی که واقعا تابع رسول الله بودند و در داخل انحرافات واقع نشدند به جامعه عرضه کرد؛ و برای این عرضه باید فرهنگ سازی شود. وقتی جوامع هیچ آشنایی با ائمه ندارند و علی بن ابی طالب را اصلا نمی شناسند، چطور جامعه می تواند اسلامی شود! مثلا وقتی از دختری در ولادت حضرت فاطمه(س) پرسیده شد که الگوی تو کیست جواب داد فلان بازیگر تلویزیون، يعني شناخت كافي در جامعه از اهل بيت وجود ندارد.

*چه می شود که جامعه الگوهای رفتاری خود را نمی شناسد و به این سمت می رود که هنرپیشه های تلویزیونی را الگوی خود قرار دهد؟

علوی بروجردی: علت این است که فرهنگ عمومی جامعه ما اینطور است که بازیگران را بیشتر به عنوان الگو می پذیرد. این سوال در جامعه ما که معتقد به اصول هستیم مطرح است. ممکن است در يك سخنرانی و مدیحه سرایی چند هزار نفر هم جمع شوند، اما اگر بعد از اتمام مراسم از اين افراد سوال شود که الگوی رفتاری شما کیست؟ خيلي از اين افراد پاسخ خواهند داد فلان هنرپیشه سینما و تلویزیون. چون این هنرپیشه ها در جامعه ما حضور بیشتری دارند و نيز دسترسی به شبکه های ماهواره ای بیشتر از آن حقایقی است که از زندگی ائمه برداشت مي­شود، هست. بنابراین باید توجه داشته باشیم، با وجود اینکه حكومت و قدرت در اختيار ما است، اما نتوانستیم اسلام را درست به جامعه عرضه کنیم و دیگران با تهاجم فرهنگی در حاکم کردن ارزش ها و فرهنگ های خود حتی در محل خانواده ما موفق تر بوده اند. سابقا اگر به ما می گفتند یک مبلغ مسیحی قرار است به داخل خانه ما بیاید تا دختران و پسران را موعظه کند بلافاصله عکس العمل نشان مي­داديم و اعتراض می کردیم؛ در حالی که الان همین اتفاق در خانه های ما افتاده است و جوانان ما به شبکه ها و کانال های تبليغ دين مسیحیت دسترسی دارند، اما به احكام، اخلاق و اعتقادات شيعه دسترسی ندارند. زمانی که به کانال هاي شیعه مراجعت می کنیم، مشاهده می کنیم که به اهل تسنن ناسزا گفته می شود و متاسفانه تندروی می کنند؛ لذا در این زمان دختر و پسر وقتی می خواهند انتخاب کنند، نمي توانند الگوهای اسلامی را انتخاب کنند. بنابراین باید فرهنگ سازی شود. ما خیال می کنیم راه مقابله با تهاجم فرهنگی این است که جلوي آنها را بگیریم، درحالی که این کار شدنی نیست. اگر سايت ها و شبكه هاي انحارفي فیلتر شود، همان شب فیلتر شکن پیدا می شود، پس این راه حل درستی نیست. ما باید به نوعی مسائل فرهنگی را عرضه كنیم که در مقابل آنها قابلیت عرضه داشته باشد.

* پس آیا می توان گفت رسانه های ما در به تصویر کشیدن زندگی ائمه و ارائه الگویی از زندگی آنها درست عمل نکرده اند؟

علوی بروجردی: بله همینطور است. افراد جامعه در سنین پایین الگوپذیری بالایی دارند. حتی آرایش کردن و طرز لباس پوشیدن بازیگران سینما در رفتار دختران و پسران جامعه تاثیر گذاشته است. ما آنها را نشان می دهیم چون خودمان فیلم نداریم. چرا در داخل کشور خودمان فیلم ساخته نمی شود. همواره لازم نیست که سریال های مذهبی بسازیم، بلکه باید سریال های اجتماعی هم ساخت. اگر قرار است سریال عشقی پخش شود چرا آنها را در داخل و بنابر فرهنگ خودمان نسازيم؟! ما بايد فيلم ها مورد احتياج را با ارزش های خودمان که با ارزش های ایرانی و اسلامی ملموس باشد، بسازیم. این اشکال به ما وارد است. رسانه های داخلی ما درست کار نکردند به همین دلیل زمینه برای رسوخ فرهنگ بیگانه به داخل کشور پیدا شد. در کشور ما بعد از سی و چند سال که متاسفانه درست کار نکردیم شاهد هستیم که آمار طلاق بیشتر شده است و در مقابل آمار ازدواج ها کمتر شده است، مجرد نشینی در شهرهای بزرگ خصوصا تهران روز به روز بیشتر می شود، زوجین حاضر به بچه دار شدن نیستند؛ زیرا آن حالت لذت جویی که فقط فرد خود را می بیند زیاد شده است، این غیر از فرهنگی است که در آن ازدواج را یک وظیفه می داند.

امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) دو الگوی خانواده در اسلام چطور با هم ازدواج کردند، این باید الگو باشد. متاسفانه اخلاق اسلامی ریشه ای مشکل دارد، در رفتار و عملكرد خود ما هم مشکلاتی است که روی آن کار نکرده و درست عمل نکردیم. در واقع از همان ابتدا با مجازات وارد عمل شدیم که این کار فایده ای ندارد. باید فرهنگ را عرضه کرد تا عامه مردم اقدام کنند و بعد اگر کسی خلاف کرد آن را مجازات کرد. اما نمی شود از همان اول مجازات را شروع کرد، زیرا در ابتدا به واسطه عدم عرضه صحيح نصف مردم خلاف می کنند، مگر می شود نصف مردم را مجازات کرد! کار اصولی و صحیح فرهنگ سازی در این زمینه كه باید صورت بگیرد. الان فقط کاری که می توان کرد، اين است كه الگوهای اخلاقی از پیامبر و آنهایی که می توان منتسب به اسلام کرد، به جامعه معرفی کرد. مثلا مي­توان رفتار امام علی(ع) را منتسب به اسلام کرد، نه رفتار یزید را. اما برخی ها مي خواهند رفتار يزيد را منتسب به اسلام کنند. ما در این زمینه ها و در زمنیه های نشر آن باید تلاش کنیم. اخلاق اسلامی در اجتماع ما مرده است، متاسفانه دروغ، بدگمانی، توهین در جامعه سیاسی و در بین افراد سیاسی و نيز اتهام زدن بدون دلیل و اثبات در جامعه رشد پيدا كرده است و مردم هم از همین رفتارها الگو می گیرند.

* اخلاق علوی چه مؤلفه هایی دارد و برای عمل به آن باید چه اموری را در نظر گرفت تا بتوان یک جامعه و اعضای آن را  عامل به اخلاق علوی برشمرد؟

علوی بروجردی: اخلاقی بودن مصداق پرداخته ذهن انسانی نیست که مولفه هاي آن را تعیین کنیم. برای اخلاق اسلامی کتاب ها نوشته شده است. اخلاق اسلامی عبارت است از آنچه که پیامبر و قرآن می گوید و نيز رفتار عملی که اصطلاحأ سیره پیامبر می نامیم. در مورد حقوق بشر هم پیامبر اصول زیادی دارد که حتی برای ما هم ناشناخته است، مثلا می فرماید” در سرزمین دشمن ساختمان ها را خراب نکنید، زنان و کودکان و مردي كه لباس رزم ندارد و به نوعی غیر نظامی است، معاف هستند و حق ندارید او را بکشید. این موارد اخلاق پیامبر در جنگ است که متاسفانه رعایت نمی شود. اینها اصولی است که ما باید روی آن کار کنیم.

در روایات آمده است که از پیامبر پرسیده می شود، آیا مؤمن ممکن است دزدی کند؟

پیامبر جواب می دهد: بله ممکن است.

در مرحله بعد از او سوال می شود مؤمن ممکن است دروغ بگوید؟

پیامبر پاسخ می دهد: نه مؤمن دروغ نمی گوید؛ زيرا اگر تمام بدي­ها را در اطاقي جمع كنيد، كليد آن دروغ است. نه اینکه دیگر گناهان اهمیت کمی دارد، بلکه این روایت درجه و قبح دروغ را بیان می کند که متاسفانه بیماری رایج بین ما است و باید در این زمینه تخصصی کار شود.

* آرمان پیامبر بحث شکل گیری امت واحده بوده و یکی از آموزه های امام علی(ع) شکل گیری جامعه مطلوب بود. مردم باید چه شاخصه هایی را داشته باشند و به آن پایبند باشند تا این جامعه کم کم شکل بگیرد؟

علوی بروجردی: یک راهکار که وجود دارد که رفتار و الگوهای پیامبر در جامعه شناخته شود، مثلا در زمینه حکومت داری باید نامه های پیامبر به حکام و طرز حکومت داری حضرت بررسی شود. کسانی که می گویند ما سلفی هستیم، سلفی یعنی رجوع به سلف صالح، سلف صالح ما خود پیامبر است، نه آنهایی که بعد از پیامبر آمدند و مجوز قتل صادر می کردند. ما می خواهیم بدانیم بر اساس این مطلب چطور باید جامعه را اصلاح کرد. باید اصولی که آن مکتب آورده است بررسی کرد. وقتی می گوییم اسلام، باید به خود قرآن و پیامبری که قرآن را آورده و آیات این قرآن را برای ما تفسیر کرده است رجوع کنیم؛ نه کسانی که بعد از پیامبر آمدند و نقل کردن حدیث از پیامبر را حرام كردند. پس باید اصول اصلی اسلام به جامعه نقل و بيان شود.

اينكه در احام و اعتقادات ما آمده، مرجع تقلید، امام جماعت، شاهد و … باید عادل باشند، عادل در اینجا یعنی چه؟ ما اگر کاری انجام مي­دهیم باید با عدالت باشد، حتی در درون خانواده مثلا بین دختر و پسر فرقی نگذارید. آدمی که در ظلم رشد می کند فردا با عدالت می جنگد. اینها اصول اسلام است و همه ادیان آسمانی آمدند تا فضایل را رواج دهند و رذایل را از بین ببرند. نشانه آسمانی بودن ادیان به این است که اخلاق، یا کارهای خوب را رشد دهند. جامعه ای که بتواند در همه سطوح با فضیلت باشد و از بین برنده رذیلت ها باشد این همان جامعه اسلامی است. لذا اگر روزی در دنیای اسلام بتوانیم عملا اخلاق اسلامی را اجرا کنیم سرزمین ما ایران، عراق و شام نیست، بلکه یک سرزمینی تشکیل خواهد شد که یک مرزش دیوار چین است و یک مرزش سرزمین آلاسکا است. چون مردم اگر اسلام را واقعا ببینند آن را مي­پذیرند زيرا مردم دنبال عدالت و تشنه هستند اگر نابرابری ببینند تظاهرات می کنند.



[1] . اشاره به روايت حضرت امام موسي كاظم (عليه السلام) به هشام بن حكم دارد كه امام عليه السلام در بخشي از روايت خطاب به هشام ميفرمايد:

يا هشام إن لله على الناس حجتين : حجة ظاهرة وحجة باطنة ، فأما الظاهرة فالرسل والأنبياء والأئمة - عليهم السلام - ، وأما الباطنة فالعقول؛ اى هشام! به حقیقت که خداوند بر مردم دو حجّت دارد: حجت ظاهر و آشكار و حجّت دروني، حجت آشکار رسولان و پیامبران و امامانند و حجت درونى و نهان عقل است.

[2] . سوره نساء، آيه 59.


 نظر دهید »

مصاحبه مجله خلق با حضرت آت الله علوي بروجردي (مدظله) : باید به خدا توکل کنیم. موقع انتخاب مسیر، ......

03 اسفند 1392 توسط صالحي

مصاحبه مجله خلق با حضرت آت الله علوي بروجردي (مدظله)

 

 

آيت الله بروجردي قدس سره ميفرمودند: «باید به خدا توکل کنیم. موقع انتخاب مسیر، این اختیار را باید داشته باشیم که در چه مسیری می‌توانیم قدم برداریم.» من از ایشان خیلی تأثیر گرفتم.
مصاحبه مجله خلق با حضرت آت الله علوي بروجردي (مدظله)

مصاحبه با حضرت آیت الله سید محمد جواد علوی بروجردی(دام ظله العالی)


خلق: بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن عرض سلام و ادب و تشکر از حضرت عالی، لطفاً ابتدا خودتان را معرفی بفرمایید:

آیت الله علوی بروجردی: بسم الله الرحمن الرحیم. خوشحالم كه خدمت شما عزیزان می‌رسم. بنده محمد جواد علوی طباطبایی هستم. ما به حساب جد اعلایمان، مرحوم سید محمد طباطبایی انتساب به بروجرد داریم كه ایشان شیخ اجازه مرحوم وحید بهبهانی و پدر خانم وحید بهبهانی است و در بروجرد مستقر شدند؛ لذا ما انتساب به بروجرد پیدا کردیم. مرحوم سید بحرالعلوم از نوادگان ایشان هستند. مادرم، دختر آیت الله العظمی بروجردی است و پدرم از پسر عموهای ایشان، و از اولاد سید محمد بوده است. من، فروردین سال 1330ش در شهر مقدس قم متولد شدم. بعد از رحلت آیت‌الله العظمی بروجردی، تقریباً در پاییز سال1340 به تهران رفتیم و در سال 1347، به قم برگشتیم. در تهران همراه دبیرستان، مقدمات عربی (جامع‌المقدمات، سیوطی) و مقداری از كتب را خواندم هنگام ورود به قم، سطح می‌خواندم و طلبۀ کوچکی بودم و هستم و باقی خواهم ماند؛ ان‌شاءالله.

خلق: از نظر علمی و اخلاقی از چه اساتیدی بهره بردید؟

آیت الله علوی بروجردی: افتخار داریم كه خدمت بزرگانی رسیدیم که الآن نفس آنها و دعای آنها سرمایة اصلی زندگی و کار ما است. یکی از بزرگان، مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدتقی آملی در تهران بود. بسیار مشتاق بودم خدمت ایشان برسم. البته فرصت ما کوتاه بود و ایشان از دنیا رفت؛ ولی از فیض وجود ایشان خیلی بهره‌ها بردم. در قم نیز، خدمت بزرگانی می‌رسیدم. در اخلاق، مرحوم آقای فرید محسنی بود که قم تشریف داشتند و صبح پنج‌شنبه و صبح جمعه درس اخلاقی داشتند. خصوصیت من این بود که به اساتید نزدیک شده و مأنوس می‌گشتم و آقایان نیز محبت ویژه به من داشتند. از دیگر کسانی که بهره بردم، مرحوم آیت‌الله العظمی گلپایگانی و نیز مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی حائری هستند. مرحوم آیت‌الله سیدمحمد روحانی که از جهت اخلاقی و روحی، فوق‌العاده بودند و در محضر مرحوم آیت الله جواد تبریزی و آقای وحید خراسانی بودم و از انفاس قدسی ایشان زیاد بهره بردم. از مرحوم آقای شهید مطهری خیلی استفاده كردم. قسمتی از کتاب اسفار را خدمت ایشان خواندم. الهیات بالمعنی‌الاعم را خدمت حضرت آیت الله جوادی آملی بودم و الهیات بالمعنی‌الاخص را نزد آیت‌الله سیدرضا صدر فرا گرفتم. به هر حال اینها اساتیدی هستند که از محضرشان بهره‌های زیادی بردیم. امیدوارم خداوند توفیق بدهد که زحمات آنها را هدر ندهیم و به هدر نداده باشیم؛ ان شاء الله.

خلق: از اساتیدی که نام بردید، اگر سفارش اخلاقی ویژه‌ای، مد نظرتان هست بفرمایید؟

آیت الله علوی بروجردی: هنگامی كه دبیرستان را طی می‌کردم، با دو نفر خیلی مأنوس بودم؛ یکی مرحوم آقای آملی و دیگری، مرحوم شهید مطهری. مرحوم آقای آملی، مرد به تمام معنا ملایی بود؛ ایشان در اصول، تقریرات درس اساتیدی مثل نایینی را داشت. در فلسفه هم، شرح منظومه را نوشته بود. آدمی کار کرده بود. اما جدای از این فضیلت علمی، یک انسان والا بود.

آیت الله محمدتقی آملی و خودسازی

یادم هست روزی به همراه چند نفر خدمت ایشان رسیده بودیم ایشان فرمودند: «نود سال عمر از خدا گرفته‌ام، از همان اول زحمت کشیده و جان کنده‌ام تا روح و نفس خودم را به گونه‌ای پرورش دهم که وقتی به من ناسزا می‌گویند، ناراحت نشوم؛ موفق نیز شدم یعنی اگر به من فحش ‌دهند، هیچ احساس سوئی به ناسزا گوینده ندارم»؛ اما در طول این نود سال، با این همه مجاهدت نتوانستم نفسم را تربیت کنم که هنگام تعریف از من، خوشحال نشوم. هنوز هم بعد از نود سال، اگر کسی بالای منبر بگوید آملی عالم و باسواد است، در من تأثیر می‌گذارد سپس شروع به گریه کرد. ایشان به ما توصیه می‌کرد که هیچگاه از مسیر اهل‌بیت علیهم السلام خارج نشوید. می‌خواهید سلوکی داشته باشید، نماز اول وقت بخوانید. گاهی این‌گونه تعبیر می‌كردند: وقتی کسی را صدا می‌زنند، معنا ندارد ده دفعه صدایش بزنند بعداً جواب بدهد. این آدم اگر حرف گوش کن باشد، همان ندای اولی را جواب می‌دهد. اگر به آخر وقت برسد، معلوم می‌شود اهمیت نمی‌دهد. اول وقت نماز بخوانید. در نماز توجه داشته باشید کی هستید و کجا ایستاده‌اید و چه می‌گویید. گاهی  می‌فرمودند: «شما ایستاده‌اید «ایاک نعبد» می‌گویید، بفهمید چه می‌گویید. اولاً به شما اجازه حضور داده‌اند که به خدا «ایاک نعبد» خطاب کنید در ثانی، شما خدا را عبادت می‌کنید و از او یاری می‌خواهید؛ اما در این فكر هستید كه فلان شخص کمکت بکند. این شرك است. در نماز توجه داشته باشید چه می‌گویید، عجله نكنید كه زود سر از سجده بردارید؛ به ویژه در خلوت، سجده‌های طولانی داشته باشید». خیلی تأكید بر ترك محرمات داشتند.

آیت الله مطهری و عمل به وظیفه

با مرحوم آیت الله مطهری هم خیلی مأنوس بودم. ظهرها از دبیرستان علوی به مسجد هدایت - مسجد آقای طالقانی- می‌رفتیم آن موقع آقای طالقانی در زندان بودند و آقای مطهری نماز جماعت می‌خواندند و صحبت می‌کردند. پای صحبت ایشان می‌نشستیم. آقای مطهری، آدمی بود که خودش را ساخته بود. آن موقع برخی ایراد می‌گرفتند كه چرا مطهری به دانشگاه می‌رود و… من این موضوع را به ایشان گفتم و با ایشان جرّ و بحث كردیم در پاسخ گفت: من با توانی كه دارم وجودم در دانشگاه تأثیر‌گذار است و اگر به ما حقوق هم ندهند باید پولی بدهیم تا بگذارند ما در دانشگاه حضور داشته باشیم و بخشی از كارهایش را توضیح داد؛ و در آخر گفت: اگر برای خداست طوری نیست چهار نفر هم پشت سر ما حرف بزنند و پشت سر ما نماز نخوانند، رسالت و وظیفه من این است.

ایشان می‌فرمودند: «باید به خدا توکل کنیم. موقع انتخاب مسیر، این اختیار را باید داشته باشیم که در چه مسیری می‌توانیم قدم برداریم.» من از ایشان خیلی تأثیر گرفتم.

كینه توزی ممنوع!

خدا رحمت کند آقای حافظیان را. ایشان شاگرد آقای مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی بود. با ایشان هم خیلی مأنوس بودم. می‌گفت: «اگر شما تمام کمالات را بدست آورید، محرمات را ترک کنید، واجبات را انجام دهید، شب تا صبح بیدار باشید و روزها روزه بگیرید؛ اما به کسی کینه داشته باشید؛ حتی اگر هم حق با شما باشد و او آدم بدی باشد و تو از او بدت بیاید؛ این حجاب است. معنا ندارد مؤمن کینه داشته باشد. او به تو بد می‌کند، به چشم مریض نگاهش کن. تو طبیبی. طبیب، به مریض با کینه نگاه نمی‌کند؛ هر چند به حرفش هم گوش ندهد. طبیب او را نمی‌زند؛ طبیب سعی می‌کند برایش بیشتر کار کند. البته بغض لله [=برای خدا] حساب جدایی دارد. ایشان می‌فرمودند: «دل ما، مالامال از عشق علی علیه السلام است لذا به طور طبیعی کسی از علی بن ابی طالب علیه السلام تعریف می‌کند یا کتابی نوشته و یا شعری گفته است، خوشحال می‌شویم و کسی بدی گفته و یا تعرضی کرده است، از صمیم قلب ناراحت می‌شویم. این بغض‌لله و حب‌لله است».

ایشان می‌فرمودند: «آدمی که این جور شده باشد، لحظۀ مرگ، بهترین لحظات عمر اوست؛ زیرا این قالب مادی می‌ریزد و این شخص با تمام ملکاتی که یک عمر ساخته و پرداخته، تنها است. مثل اینکه آدم یک عمر روی افرادی سرمایه‌گذاری کرده باشد که رفیقش باشند، حالا با این رفیق تنها شد. این ملکات به همراه وی، داخل قبر می‌آیند، در برزخ می‌آیند، در قیامت می‌آیند. مال نمی‌آید، خانه نمی‌آید، زن و فرزند نمی‌آید؛ اما این ملکات همراه انسان می‌آید. و اینها درس‌هایی بود که از این بزرگان در حد لیاقت خودمان یاد گرفتیم؛ اما آن لیاقت را نداشتیم که استفاده کنیم.

خلق: دربارۀ مشی اخلاقی آیت الله بروجردی قدس سره مطالبی بفرمایید.

آیت الله علوی بروجردی: مرحوم آیت الله العظمی بروجردی قدس سره خودشان را ساخته بودند. گویا گاهی اوقات عصبانی می‌شدند؛ لذا نذر می‌کند اگر عصبانی شدم، چند ماه یا یك سال، بنابر اختلاف نقل‌ها، روزه بگیرند. عصبانی می‌شوند و روزه را هم می‌گیرند. معلوم می‌شود این شخص در مقام ساختن خودش بوده است. ایشان در اصفهان به مرحوم آخوند کاشی، خیلی ارادت داشتند. آخوند كاشی، مردِ بزرگی بودند از مرحوم جهانگیرخان قشقایی غیر از اینكه تلمّذ می‌كردند، انس و ارادت خاصی به ایشان داشتند. از اساتید نجف، از آخوند خراسانی، خیلی فوق‌العاده نقل می‌کردند. البته من خودم عقیدۀ شخصیم این است که مرحوم بروجردی قدس سره ، حتی آن جهان‌بینی که در مقام مرجعیت با فکر باز، نشان دادند از آخوند گرفته بود. آخوند خیلی شخصیت بزرگی بوده. ایشان دربارۀ آخوند، داستان‌ها نقل می‌کردند.

دیدار شاه با آیت الله بروجردی قدس سره

آیت الله مرحوم سید محمد باقر سلطانی از مرحوم صدرالدین صدر نقل می‌کردند زمانی شاه به قم آمد با آقای بروجردی قدس سره ملاقات کرد. این دیدار، در زمان دولت مصدق و زمانی بود كه بین آقای بروجردی و آقای كاشانی اختلاف نظر وجود داشت. شاه از این فرصت استفاده كرد و می‌خواست از آقای کاشانی بدگویی کند. بعد از تعریف از آیت الله بروجردی گفت: ولی بعضی‌ها هستند که می‌خواهند از این لباس سوء استفاده کنند و شروع کرد این کلمات را ادامه دادن كه آیت الله بروجردی رو به آیت الله صدر كرده و می‌گویند: من به کسی اجازه نمی‌دهم كه در محضرم از یک مجتهد عادل این‌چنین سخن بگوید. سپس بلند شده و مجلس را ترك می‌كنند. شاه نگران می‌شود و می‌رود تا ایشان را برگرداند. در این هنگام عصای آقای بروجردی می‌افتد. شاه عصا را برداشته و می‌بوسد و به ایشان تقدیم می‌كند و در ضمن عذرخواهی می‌کند. حالا منطق آقای بروجردی این گونه بوده که مقابله به مثل نمی‌کردند یک کلمه حرف از آقای بروجردی در تنقیص آیت الله کاشانی شنیده نشد تا موقعی هم که ایشان از قدرت افتاد و دورش خالی شد آقای بروجردی افراد را می‌فرستاد برای احوال‌پرسی و به او کمک مالی می‌کرد.

رابطه آیت الله بروجردی با آیت الله كاشانی

قصۀ معروفی است که آقای محسنی ملایری نقل می‌کند که پدرم از مرحوم کاشانی نقل می‌کردند -چون با آقای کاشانی مأنوس بودند- آقای كاشانی گفتند: بابت خانه مان مبلغ دوازده هزار تومان بدهكار بودم و قرار بود بیایند و خانه را پس بگیرند. دامادم آمد پیش من و گفت: می‌خواهم به قم بروم، مشكل خانه را چه می‌کنی؟ گفتم نمی‌دانم. گفت: می‌خواهم به قم بروم، به دیدار آیت الله بروجردی نیز می‌روم؛ من گفتم: برو ولی از قضیۀ خانه و مشكلمان حرفی نزن. دامادم از من خواست كه یك نامه احوال‌پرسی برای آقای بروجردی بنویسم (آن زمان رسم بود) و من نوشتم. دامادم تعریف می‌كند: وقتی به دیدار آیت الله بروجردی رفتم ایشان دو پاكت به من دادند یكی برای خودم و یكی برای آقای كاشانی (كه در بسته بود). وقتی به تهران بازگشت نامه را به من داد، تا نامه را باز كردم یك چك به مبلغ دوازده هزار و چهارصد تومان از پاكت بیرون افتاد (به اندازه مبلغ بدهكاری). تا چك را دیدم عصبانی شدم و گفتم: مگر نگفتم از مشكل خانه حرفی نزن! دامادم گفت: به جدت قسم! یك كلمه حرف هم نزدم.

آیت الله بروجردی و رعایت ادب

پدرم نقل می‌کردند که مرحوم آقای میرزا حسن بجنوردی صاحب قواعد‌الفقیه به قم تشریف آورده بودند. آمدند منزل امام قدس سره – پدرم سال‌ها درس حضرت امام قدس سره در مسجد سلماسی می‌رفتند و با امامقدس سره مأنوس بودند- نشسته بودیم كه گفتند: آقای بروجردی برای دیدن آقای بجنوردی می‌آید. آقا آمدند. امام بشقابی برداشتند و پرتقالی را پوست گرفته و جلوی آقای بروجردی گذاشتند. آقا هم میل کردند. ایشان می‌فرمودند: پس از رفتن آقای بروجردی، امام قدس سره دست من را گرفتند و گفتند: «بیا بشقاب آقای بروجردی را نگاه کن. ایشان هسته‌های پرتقال را چه کار کرده است؟» می‌گفت: هیچ هسته‌ای در بشقاب نبود. بعد امام قدس سره فرموده بودند: «سال‌ها است سابقۀ ایشان را دارم، چیزی را که داخل دهان بگذارد، در معرض دید دیگران از دهان بیرون نمی‌آورد؛ چون می‌گوید این كار برای کسی که نگاه می‌کند، تنفر طبع می‌آورد؛ و لذا ایشان پرتقال را که خورد، هسته‌اش را توی دستش نگه می‌دارد تا بعد دور بریزد.»

ایشان زانویش درد می‌کرد در بهار و تابستان کرسی را بر نمی‌داشت. البته منقل نبود؛ برای اینكه پتو یا لحاف روی پایش باشد زیرا ایشان پا جلوی کسی دراز نمی‌کرد. همیشه روی منبر برای تدریس نیز دو زانو می‌نشست و می‌گفت: «در محضر آقایان، بی‌ادبی است که پا را آویزان کنم». ایشان در حرم، مسجد بالاسر درس می‌گفت. یک طلبه، بی‌توجه پشتش را به طرف قبر حاج شیخ و علمای دیگر کرده بود ایشان از بالای منبر عصبانی می‌شود كه اینها برای اسلام زحمت کشیده‌اند، زنده و مردۀ اینها فرق نمی‌کند. چرا پشت به اینها کرده‌اید؟

اگر در اتاق کتابی بود، امکان نداشت در آن اتاق بخوابد. می‌گفت: «کتاب شیخ طوسی در اتاق من هست، خود شیخ طوسی اینجا نشسته است و در حقیقت من در حضور شیخ طوسی می‌خوابم». آخرین مطلب را عرض می‌کنم، آقای حاج فدا حسین پیرمردی است گاهی به خانه ما می‌آید. ایشان می‌گفت: «آقای بروجردی از وضع پخت نان راضی نبود. می‌گوید: سراغ نانواییِ محلّ (عشقعلی) رفتم و گفتم چرا نان خوب به آقای بروجردی نمی‌دهید؟» گفت: ما نان خوب داریم، منتها آقای بروجردی اشکال از خودشه، گندم و آرد را خودش برای ما می‌فرستد تا برایش نان بپزیم و گندم مرغوب نیست، نانش خوب نمی‌شود. گندم مرغوب بدهد تا نانش خوب شود. مطلب را خدمت آقا عرض كردم. ایشان فرمودند: «این گندم محلی است که از پدرم به من ارث رسیده است و من زکاتش را می‌دهم هیچ جایش غصب نیست. به این گندم اطمینان دارم اگر بد هم باشد، همین را می‌خورم.» اینها تقیداتی است كه مردان خدا داشته‌اند. البته سلوک، فقط آن افعال خاص نیست. سلوک در همین زندگی روزانه پیدا می‌شود که خودمان را برای خدا بسازیم. «من كان لِله كانَ الله معه» آن معیّت را اگر می‌خواهیم، این معیّت را باید تحصیل کنیم؛ لذا بزرگان ما بهترین معلمان ما هستند.

عقاید مردم

مرحوم آیت الله بروجردی در درسشان می‌گفتند: «مردم عقایدشان را از راه استدلال یاد نگرفته‌اند، مردم عقایدشان را از ما گرفته‌اند، من را دیده‌اند، معتقد شده‌اند. فقط زبان ما نبوده، عملکرد ما نیز برای مردم دلیل بوده است». آقای بروجردی، این قصه را زیاد نقل می‌كردند كه دزدان به قافله‌ای حمله كرده و آن را غارت کردند. وقتی اموال دزدی را جمع کردند، یک  بقچه‌ای را باز کردند. دیدند کاغذی داخل آن است. رئیسشان کاغذ را برداشت دید بسم الله نوشته. خدم و حشم را صدا كرد كه صاحب بقچه را بیاورید. پیرزنی آمد. گفت: چرا این را نوشتی؟ گفت: نوشتم تا بسم الله اموالم را حفظ کند. رئیس دزد‌ها گفت: «خوب حفظ کرد، ببندید و به او پس بدهید تا برود». راهزنان اعتراض کردند که ما جان‌مان را به خطر می‌اندازیم که یک پولی گیرمان بیاید، تو حالا پس می‌دهی. رئیس رو به آنها کرده و می‌گوید: «ما دزد مال هستیم، دزد عقیده كه نیستیم. اگر این بقچه را می‌گرفتم، عقیده‌اش از بسم الله سلب می‌شد». خداوند ان شاءالله توفیقات شما را بیشتر کند. تأییدتان کند و امیدواریم این حرکت شما در حوزه رونق بگیرد.

خلق: از اینکه وقت گرانبهای خود را در اختیار ما قرار دادید متشکریم.

……………………………………………………………….

 

منبع: نشریۀ خُلُق، مصاحبه با آیت الله  سید محمد جواد علوی بروجردی-شماره 14 صفحه 34 الی 37 نسخه چاپی.

 نظر دهید »

آلبوم تصاویر حضرت آیت الله العظمی بروجردی قدس سره

03 اسفند 1392 توسط صالحي
s="album-item" align="center" valign="top">


جهت مشاهده آلبوم كليك نماييد: آلبوم تصاویر حضرت آیت الله العظمی بروجردی قدس سره

آلبوم تصاویر حضرت آیت الله العظمی بروجردی قدس سره جهت دانلود فایل Zip کلیه تصاویر آلبوم کلیک نمایید. (1 تصوير)
2 زير گروه (57 تصویر)




جهت مشاهده آلبوم كليك نماييد: آلبوم تصاویر حضرت آیت الله سید امیر محمد حسین علوی طباطبایی بروجردی (رحمه الله) پدر بزرگوار حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی)

آلبوم تصاویر حضرت آیت الله سید امیر محمد حسین علوی طباطبایی بروجردی (رحمه الله) پدر بزرگوار حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی) جهت دانلود فایل Zip کلیه تصاویر آلبوم کلیک نمایید. (25 تصویر)





جهت مشاهده آلبوم كليك نماييد: آلبوم تصاویر حضرت آیت الله علوی بروجردی مدظله العالی

آلبوم تصاویر حضرت آیت الله علوی بروجردی مدظله العالی جهت دانلود فایل Zip کلیه تصاویر آلبوم کلیک نمایید. (47 تصویر)

s="album-item" align="center" valign="top">




جهت مشاهده آلبوم كليك نماييد: آلبوم تصاویر مراسمات دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی دامت برکاته

آلبوم تصاویر مراسمات دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی دامت برکاته جهت دانلود فایل Zip کلیه تصاویر آلبوم کلیک نمایید. (1 تصوير)
8 زير گروه (143 تصویر)

lass="album-frame" border="0" cellspacing="0" cellpadding="0">


جهت مشاهده آلبوم كليك نماييد: تصاوير مراسمات مسجد اعظم



ld">تصاوير مراسمات مسجد اعظم جهت دانلود فایل Zip کلیه تصاویر آلبوم کلیک نمایید. (1 تصوير)
4 زير گروه (67 تصویر)




جهت مشاهده آلبوم كليك نماييد: تصاوير مربوط به ايام فاطميه و محرم (دسته جات و پياده روي)

تصاوير مربوط به ايام فاطميه و محرم (دسته جات و پياده روي) جهت دانلود فایل Zip کلیه تصاویر آلبوم کلیک نمایید. (1 تصوير)
7 زير گروه (112 تصویر)


/>




جهت مشاهده آلبوم كليك نماييد: تصاوير مربوط به سالگرد رحلت آيت الله العظمي بروجردي قدس سره

تصاوير مربوط به سالگرد رحلت آيت الله العظمي بروجردي قدس سره جهت دانلود فایل Zip کلیه تصاویر آلبوم کلیک نمایید. (1 تصوير)
2 زير گروه (69 تصویر)

s="album-item" align="center" valign="top">




جهت مشاهده آلبوم كليك نماييد: تصاوير مربوط به پايگا هاي صلواتي از طرف دفتر حضرت آيت الله علوي بروجردي مدظله العالي

تصاوير مربوط به پايگا هاي صلواتي از طرف دفتر حضرت آيت الله علوي بروجردي مدظله العالي جهت دانلود فایل Zip کلیه تصاویر آلبوم کلیک نمایید. (9 تصویر)





جهت مشاهده آلبوم كليك نماييد: تصاوير مربوط به اقامه نماز توسط حضرت آيت الله علوي بروجردي (مدظله العالي)

تصاوير مربوط به اقامه نماز توسط حضرت آيت الله علوي بروجردي (مدظله العالي) جهت دانلود فایل Zip کلیه تصاویر آلبوم کلیک نمایید. (1 تصوير)
1 زير گروه (61 تصویر)

>

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 32
  • 33
  • 34
  • ...
  • 35
  • ...
  • 36
  • 37
  • 38
  • ...
  • 39
  • ...
  • 40
  • 41
  • 42
  • ...
  • 45
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

محتواها

  • حوادث روزهاي شنبه و يک شنبه - پنجمين و ششمين روز پس از شهادت مصادره اموال
  • حوادث روز جمعه - چهار روز پس از شهادت اتمام جمع آوري قرآن
  • حوادث روز چهارشنبه - دو روز پس از شهادت جمع آوری قرآن
  • حوادث روز سه شنبه - یک روز پس از شهادت بیعت عمومی
  • حوادث روز دوشنبه - روز شهادت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله •آخرین نماز پیامبر صلی الله علیه و آله
  • حوادث روز چهارشنبه - دو روز پس از شهادت اولین هجوم مقدماتی
  • تبلیغات محیطی نقش تعیین کننده ای در فضا سازی اجتماعی به جهت سوگواری ایام شهادت بانوی دو عالم فاطمه زهرا سلام الله علیها دارد
  • این پایگاه ها که در واقع نماد بیرونی عزاداری می باشند هیئاتی سیّار هستند که در مناسبت های مذهبی از عزاداران اهلبیت علیهم السلام پذیرایی می کنند.
  • اخراج اهل فدك توسط غاصبين
  • اعطاي فدك به فاطمه (عليها سلام)
  • مشخصات فدک آغاز فدك فدك كجاست؟[
  • اندكى پس از شهادت حضرت صدّيقه طاهره فاطمه سلام‏ اللّه‏ عليها فرزندان آن حضرت
  • محدّثان گزارش كرده‏ اند كه دخت گرامى پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بدين بيان نيز به امام اميرالمؤمنين عليه‏ السلام وصيّت فرمود:
  • امام صادق علیه السلام نقل فرمود كه حضرت زهرا سلام الله علیها در لحظه‌هاي آخر زندگي خطاب به علي علیه السلام فرمود:
  • همچنين حضرت زهرا سلام الله علیها در كلمات ارزشمند ديگري، به امام علي علیه السلام وصيّت فرمود:
  • صدیقه طاهره سلام الله علیها در لحظه‌هاي واپسين زندگي به اميرمؤمنان علي علیه السلام فرمود:
  • از حضرت امام صادق عليه‏ السلام پرسيده شد: چرا فاطمه عليهاالسلام «زهراء» ناميده شده است؟ امام عليه‏ السلام فرمود:
  • تصوير هشتم حضرت امام صادق عليه‏ السلام فرموده است:
  • تصوير هفتم حضرت امام باقر عليه‏ السلام فرموده است:
  • تصوير ششم حضرت امام سجّاد عليه‏ السلام نقل كرده كه پيامبر اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرموده است:

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

آمار

  • امروز: 60
  • دیروز: 67
  • 7 روز قبل: 489
  • 1 ماه قبل: 2081
  • کل بازدیدها: 74327

خبرنامه

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

آرشیوها

  • اسفند 1394 (52)
  • بهمن 1394 (13)
  • دی 1394 (8)
  • آذر 1394 (2)
  • آبان 1394 (92)
  • اردیبهشت 1393 (9)
  • فروردین 1393 (8)
  • اسفند 1392 (53)
  • بهمن 1392 (31)
  • بیشتر...

خبرنامه

وبلاگ های من

  • هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس