عطاي فدك به فاطمه (عليها سلام)
بلافاصله پس از فتح فدك و معاهدة صلحي كه بين پيامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل فدك امضاء شد، آية «وآت ذا القربي حقّه» نازل گرديد، يعني «حق خويشان را به آنان بده».
پيامبر (صلی الله علیه و آله) از جبرئيل پرسيد: منظور چه كساني هستند و اين حق كدام است؟ جبرئيل از طرف خدا عرضه داشت: «فدك را به فاطمه عطا كن».
پيامبر(صلی الله علیه و آله) حضرت زهرا (عليها سلام) را فراخواند و فرمود:
خداوند فدك را براي پدرت فتح كرد، و چون لشكر اسلام آنجا را فتح نكرده اند مخصوص من است و تعلقي به مسلمانان ندارد و هر تصميمي بخواهم دربارة آن مي گيرم. دستور خداوند نيز بر عطاي آن به تو نازل شده است.
از سوي ديگر مهرية مادرت خديجه بر عهدةمن مانده، و پدرت در قبال مهريه مادرت و به دستور خداوند فدك را به تو عطا مي كند. آن را براي خود و فرزندانت بردار و مالك آن باش.
حضرت زهرا (عليها سلام) عرض كرد: تا شما زنده هستيد من نمي خواهم تصرفي در آن داشته باشم. شما بر جان و مال من صاحب اختيار هستيد.
پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: ترس آن دارم كه نا اهلان، تصرف نكردن تو در زمان حياتم را بهانه اي قرار دهند و بعد از من آن را از تو منع كنند. عرض كرد: آن گونه كه صلاح مي دانيد عمل كنيد.
بدين صورت پيامبر(صلی الله علیه و آله) فدك را رسما به حضرت زهرا (عليها سلام) بخشيد و تحت تصرف آن حضرت در آورد.
(بحارالانوار ج 21 ص 22،23_ ج 29 ص 105،110،115،118،121،195)
سند و شاهد بر مالكيت فدك
پيامبر(صلی الله علیه و آله) ورقه اي خواست و امير المؤمنين (علیه السلام) را فراخواند و فرمود: «سند فدك را به عنوان بخشوده و اعطايي پيامبر بنويس و ثبت كن».
امير المؤمنين (علیه السلام) آن را نوشت، و خود حضرت با ام ايمن بر آن شهادت دادند. پيامبر(صلی الله علیه و آله) در آنجا فرمود: «ام ايمن زني از اهل بهشت است». حضرت زهرا (عليها سلام) اين نوشته را تحويل گرفت و براي روزگاران بلند مدت فدك نگاه داشت.
سپس پيامبر(صلی الله علیه و آله) مردم را در منزل حضرت زهرا (عليها سلام) جمع نمود و به آنان خبر داد كه فدك از آن فاطمه (عليها سلام) است.
در همان جا نيز از در آمد فدك به عنوان اعطايي فاطمه (عليها سلام) بين مردم تقسيم كرد، و بدين صورت تصرف مالكانة فاطمه (عليها سلام) در فدك را به آنان نشان داد.
همچنين پيامبر(صلی الله علیه و آله) به دست مبارك خود در سرزمين فدك يازده درخت خرما كاشتند كه به عنوان يادگاري از آن حضرت در سرزمين فدك بماند، و اين درختان ساليان متمادي مورد توجه مردم بود و بدانها تبرك مي جستند.
( بحار الانوار ج 21 ص23 _ ج29 ص 116 / شرح نهج البلاغه ابن میثم ج 5 ص 107)
تصرف حضرت زهرا (عليها سلام) در فدك
حضرت زهرا (عليها سلام) در سرزمين فدك نماينده اي قرار داد و كارمنداني را تحت فرمانش سپرد، كه پس از محاسبات لازم و پرداخت، مخارج، در آمد ساليانه را خدمت زهرا (عليها) تقديم مي نمود.
در آمد فدك را ساليانه از هفتاده هزار سكة طلا تا صد و بيست هزار سكه نوشته اند. هر ساله حضرت به اندازة قوت خود بر مي داشت و بقيه را بين فقرا تقسيم مي كرد و تا هنگام رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله) اين شيوه ادامه داشت، و چشم بسياري از نيازمندان منتظر رسيدن در آمد فدك بود تا از بخشش فاطمه (عليها سلام) زندگي خود را ساماني بخشند.
چهار سال مالكيت و تصرف حضرت زهرا (عليها سلام) در فدك، دوران شيرين آن بود كه طي شد، تا آنگاه كه دوران غصب آن فرا رسيد و شيريني گذشته را به كام فاطمه (عليها سلام) و شيعيانش تلخ كردند.
نتیجه بحث : فدک به عنوان فیء در اموال حضرت رسول صلی الله علیه و اله قرار گرفت. و حضرت رسول صلی الله علیه و اله (به استناد به کتب اهل سنت) فدک را به حضرت زهرا سلام الله علیها بخشید.
(بحارالانوار ج29 ص 118، 123)
اشغال فدك
ده روز پس از رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله) به عنوان اولين اقدام پس از استقرار حكومت سقيفه، مأموران خلیفه به دستور خاص او فدك را به اشغال خود در آوردند، و بدون اطلاع حضرت زهرا (عليها سلام) نمايندة آن حضرت را از آنجا اخراج كردند، و ملك آن را غصب نمودند و در آمد آن را به طور كامل براي مخارج حكومت غاصبانة خود صرف كردند.
آنان كوچكترين توجهي به سابقة مفصل امر الهي و عمل پيامبر(صلی الله علیه و آله) در مورد فدك و سندي كه تنظيم شده بود و شاهداني كه گواهي دادند و آنچه پيامبر(صلی الله علیه و آله) در حضور مردم فرموده بود نكردند.
حضرت زهرا (عليها سلام) به محض شنيدن خبر غصب فدك فرمودند: «اين اولين ناجوانمردي و بدترين هتك حرمت است. قاتلهم الله …»!
( شرح نهج البلاغه (ابن ابي الحديد): ج 16 ص 263. المثالب (ابن شهر آشوب) خطي: ص 226. بحار الانوار: ج 29 ص 127.)
ارائة سند فدك
در اولين برخورد پس از تصرف فدك، عمر به حضرت زهرا (عليها سلام) گفت: آن نوشته اي كه مي گفتي پدرت دربارة فدك برايت نوشته بياور!
حضرت زهرا (عليها سلام) فورا سند فدك را آورد و به ابوبكر نشان داد و فرمود: «اين نوشتة پيامبر(صلی الله علیه و آله) براي من و فرزندانم است».
جا داشت ارائة اين سند مسئله را فيصله دهد ولي آنان نه تنها كوچكترين اعتنايي به آن نكردند، بلكه اهانتي عظيم به ساحت مقدس پيامبر(صلی الله علیه و آله) روا داشتند. عمر نوشتة پيامبر(صلی الله علیه و آله) را از حضرت زهرا (عليها سلام) گرفت و پيش چشم مردم آب دهان بر آن انداخت و آن را پاره پاره كرد؛ و بدين گونه علنا مخالفت خود را با امر پيامبر(صلی الله علیه و آله) اعلام نمود.
( بحار الانوار: ج 21 ص 23)
خلیفه طلب شاهد میکند !!!
صاحب تشیید المطاعن بیست و پنج کتاب از منابع اهل سنت را نام می برد که مساله شهادت درباره فدک در آنها یاد شده است. در کتاب السقیفه و فدک ص103 چنین آمده است: فقالت فاطمه ان فدک وهبها لی رسول الله قال ابوبکر: فمن یشهد بذلک؟… یعنی : فاطمه سلام الله علیها فرمودند: فدک را رسول خدا به من بخشیده است. ابوبکر گفت: چه کسی به آن شهادت می دهد ؟!!!
احتجاج امام علی علیه السلام در رابطه با شاهد
امام علی علیه السلام به خلیفه گفت: هرگاه مدعی مالی باشم که دردست مسلمان دیگری است از چه کسی شاهد میخواهی؟ از من که مدعی هستم یا از کسی که در تصرف اواست؟
گفت:از تو که مدعی هستی.
حضرت فرمود: مدتهاست که فدک در اختیار و تصرف فاطمه سلام الله علیها است و در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و اله مالک آن شده است. پس چرا از او بینه و شاهد می طلبی؟ ابوبکر ساکت شد.
(بحارالانوار ج29ص129 به نقل از احتجاج طبرسی)
طبق روایت طبرسی عمر که در مجلس حاضر بود دید کسی یارای پاسخ دادن به امیرالمومنین علیه السلام را ندارد و ممکن است برای ابوبکر گران تمام شود. عمر گفت: یا علی! ما توان بحث با تو را نداریم. باید شاهد بیاوری و گرنه نه تو و نه فاطمه حقی بر فدک نخواهید داشت.
امتناع خلیفه از پس دادن فدک با تمسک به حدیثی جعلی
بعد از اینکه ابوبکر فدک را غصب کرد. اهل بیت علیهم السلام از او خواستند که زمین را پس دهد. اما او زمین را پس نداد. درکتب اهل سنت در رابطه با امتناع ابوبکر چنین آمده است:
فابی ابوبکر ان یدفع الی فاطمة شیئا.
یعنی: پس ابوبکر از استرداد اموالی که فاطمه سلام الله علیها از او مطالبه نمود امتناع ورزید و چیزی از آن اموال را به فاطمه سلام الله علیها پس نداد.
( صحیح بخاری ج4ص96و ج5ص178–صحیح مسلم ج2ص72 ج5ص154–صحیح ابن حبان ج4ص573 و ج11ص153–مسند احمد ج1ص6–تاریخ طبری ج3ص202–سنن الکبری ج6ص300–تاریخ ابن کثیر ج5ص286.)
ابوبکر برای پس ندادن اموال حضرت زهرا سلام الله علیها استناد به یک روایت جعلی کرد و ادعا کرد از پیامبر صلی الله علیه و اله شنیده است: لانورث ما ترکنا صدقة. یعنی: از ما گروه انبیاء ارثی برده نمیشود. آنچه از اموال ما باقی می ماند حکم صدقه را دارد.
ابن شبه از عایشه روایت می کند:
فاطمه سلام الله علیها کسی را نزد پدرم (ابوبکر) فرستاد و سه چیز از او مطالبه کرد:
1-صدقه رسول الله صلی الله علیه و اله در مدینه 2-باقیمانده خمس خیبر 3-فدک.
اما پدرم به او گفت:
رسول خدا گفته: لا نورث ما ترکنا صدقه… . فاطمه از پدرم (ابوبکر) خشمگین شد و تا پایان عمر خویش با او سخن نگفت و هنگامی که از دنیا رفت علی بر او نماز خواند و او را شبانه دفن کرد و پدرم را خبر نکرد.
(تاریخ مدینه منوره ج2ص196)
پاسخ حضرت زهرا سلام الله علیها (خطبه فدکیه) به حدیث جعلی
حضرت زهرا سلام الله علیها جهت رسواسازی دستگاه حاکم و تبیین مواضع غیر شرعی آنان در مواجهه با مطالبات مالی دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله به ویژه ادعای شگفت انگیز خلیفه در خصوص ارث به مسجد رفت و خطبه ای طولانی در حضور خلیفه و مهاجرین و انصار حاضر در آنجا ایراد فرمود.
این خطبه بعدها به خطبه فدکیه شهرت یافت. چرا که در مراحل پایانی مطالبه میراث و آستانه تحقق غصب فدک (یعنی بلافاصله پس از آگاهی حضرت صدیقه طاهره از تصمیم خلیفه مبنی بر مصادره آن) ایراد گردید. این خطبه در بلاغات النساء نوشته ابن طیفور و همچنین مقتل الحسین خوارزمی که از کتب اهل سنت میباشد آمده است.
حضرت صدیقه طاهره در فرازهایی از این خطبه با صراحت به ماجرای ارث اشاره نموده و افشاگرانه می فرماید:
“آیا با آگاهی (وازروی عناد) کتاب خداوند را رها کردید و آن را در پشت سرتان نهادید (وبه احکام آن عمل نمی کنید و مرا از ارث محروم می سازید مگر نشنیده اید) که خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
{وسلیمان از پدرش داود ارث برد} و (باز در آن هنگام که) خداوند حکایت یحیی فرزند زکریا را بازگو می نماید میفرماید: {پس خدایا مرا از لطف خاص خویش فرزند و جانشینی صالح عطا فرما تا وارث من و خاندان یعقوب باشد.}
و نیز میفرماید: {وبه حکم کتاب خدا خویشاوندان (در ارث بردن از یکدیگر نسبت به غریبه ها) اولویت دارند}
ومیفرماید: {خداوند شما را در مورد فرزاندانتان سفارش میکند که سهم پسر برابر سهم دو دختر است}
همچنین میفرماید: {هرگاه (یکی از شما را مرگ فرا رسد و) مالی برجای نهد. درباره پدر و مادر و خویشان به نیکی وصیت کند که این شایسته پرهیزگاران است.}
شما به خیال باطل خویش پنداشته اید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم و هیچ قرابت و خویشاوندی بین ما برقرار نیست! آیا خداوند آیه ای را به شما اختصاص داده که پدرم را از آن خارج نموده است؟ یا (در مورد من و پدرم میگویید) که (آن دو) پیروان دو کیش و دو مذهب هستند و از یکدیگر ارث نمی برند؟ آیا من و پدرم اهل یک آیین نیستیم؟ یا این که (ادعا میکنید) شما از (پدرم) رسول خدا به خاص و عام قرآن آگاه ترید؟ آیا حکم جاهلیت را می جویند؟ برای مردم دارای یقین چه کسی حکمش بهتر از حکم خداوند است؟ آیا رواست که میراث من به جور و ستم از من ستانده شود؟ و ستمگران به زودی در می یابند که چگونه بازگشتی خواهند داشت؟! “
بلاغات النساء ص26-32
در تاریخ آمده است که مخاطبان این سخنرانی علنی سخت تحت تاثیر قرار گرفتند: و لم یر الناس اکثر باک و لا باکیة منهم یومئذ. یعنی مردم گریان تر از آن روز دیده نشدند.
(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج16ص212)
افشاگری حضرت زهرا سلام الله علیها موجب شد تا همگان حقیقت را دریابند و در نتیجه جو حاکم بر علیه ابوبکر (غاصب فدک) بشود. ابوبکر که این وضعیت را بسیار خطرناک و علیه حکومت می دید شروع به سخنرانی تهدید آمیز کرد.
حکایتی شگفت انگیز
درکتاب نزهة الکلام به نقل از ابن عباس آمده است: روزی به خانه ابوبکر رفتم عمر بن خطاب و چند نفر دیگر آنجا بودند. ناگاه پیرمردی وارد شد و سلام کرد. جوابش دادیم. ابوبکر گفت: ای پیرمرد بنشین. پیرمرد تکیه بر عصا نمود و گفت: من قصد حج دارم و مرا همسایه ای است که به من گفت: تو به حج می روی پس پیغام مرا به خلیفه رسول خدا برسان. گفت: بگو من زنی ضعیفه ام و مرا پدری بود که یاری ام می داد. پس پدرم وفات یافت و مزرعه ای برای من گذاشت که وجه معاش من و فرزندانم از آن بود. امیر آن شهر مزرعه را از من گرفت و یکی از عمال خود را بر آن گماشت تا درآمد آن را بگیرد و به او برساند و از آن هیچ به من و فرزندانم نمی دهد.
ابوبکر گفت: کراهت باد آن غاصب فاجر را. عمر گفت: ای خلیفه رسول خدا! کسی را بفرست تا آن ظالم فاجر را به سزای خود برساند.
ابن عباس گوید: پس دیدم که پیرمرد بازگشت و گفت: نعوذبالله من حقد الله فمن اظلم ممن یظلم بنت رسول الله ص. یعنی: “پناه می برم به خدا از دشمنی و عداوت خدا.چه کسی از ظلم کننده بر دختر رسول خدا ظالم تر و فاجر تر است؟” و از آن خانه بیرون رفت.
ابوبکر گفت: او را برگردانید و کسی را دنبال او فرستاد. اما پیرمرد را ندیدند.
ابن عباس گفت: خدمت امیر المومنین علیه السلام رسیدم. حضرت از این داستان پرسید و سپس فرمود: او خضر پیامبر بود.
حدیقه الشیعه ج1ص326به نقل از نزهة الکرام ج1ص232
آرزوی ابوبکر
در برخی روایات آمده است که ابوبکر هنگام موت می گفت: ای کاش سه کار نکرده بودم:
1-فدک را از فاطمه سلام الله علیها نگرفته بودم.
2-از لشکر اسامه تخلف نکرده بودم.
3-خالد بن ولید را برای قتل مالک بن نویره نفرستاده بودم.
همان. خصال شیخ صدوق ابواب الثلاثه
این گوشه ای بود از جنایات خلفا در حق حضرت زهرا سلام الله علیها